پرسش خود را بپرسید

ترجمه‌ی take on

تاریخ
٩ ماه پیش
بازدید
١٠٨

take on

معنیش چی میشه؟

١,١٠٦
طلایی
٠
نقره‌ای
٠
برنزی
٦٢

٣ پاسخ

مرتب سازی بر اساس:

1- پذیرش یا موافقت کردن با انجام کاری چالش برانگیز

He took on the responsibility of caring for his sick parents.

The small business took on a big project that they may have bitten off more than they could chew.

2- به عنوان حریف با کسی روبرو شدن یا با آن درگیر شدن

The boxing champion will take on the top contender this Saturday.

The football team needs to take on their toughest rivals this weekend.

3- جذب کردن یا شامل بخشی از چیزی شدن

The rescue shelter had to take on 20 more dogs this week.

The company is looking to take on new clients to increase revenue.

٤١٥,٣٩٠
طلایی
٣٣٥
نقره‌ای
٤,٦٥٤
برنزی
٢,٨٤٦
تاریخ
٩ ماه پیش

1- به خود گرفتن، شکل گرفتن، رنگ گرفتن، قوام گرفتن 2- استخدام کردن، به کار گرفتن 3- به عهده گرفتن، تقبل کردن 4- به مبارزه طلبیدن، از پس کسی یا چیزی برآمدن، مقابله کردن

٤١٩
طلایی
٠
نقره‌ای
١
برنزی
١١
تاریخ
٩ ماه پیش

1. استخدام  کردن:

She was taken on as a manger.

2. پذیرفتن مسئولیت:

It's time for you to take on your own responsibilities

٥,٣٧٠
طلایی
٤
نقره‌ای
٧٠
برنزی
٣٧
تاریخ
٩ ماه پیش

پاسخ شما