پرسشها با دستهبندی (زبان فارسی => زبان فارسی => واژگان)
نه صبر آن که دارد برگ دوری نه برگ آن که سازد با صبوری ✏ «نظامی»
سلام چند وقتی است تصمیم گرفته ام متضاد کلمات مختلف را پیدا کنم. این را می دانم که فلسفه به معنی طولانی و پیچیده کردن مسئله است. ولی هر چقدر فکر میکنم میبینم کلمه ای را که مخالف فلسفه باشد را نمیدانم چیست. سوال من این است، کلمه ای که در تضاد کلمه «فلسفه» است چیست؟
در تمام واژهنامههای در دسترس آمده «بسگانگی» ترجمهای برای pluralism است. اما این واژهگزینی نخستین بار پیشنهاد چه کسی بوده؟ ریشه آن کجاست؟ معنایش را از کدام متن پیش از خود وام گرفته؟ در ادبیات کهن نمونه استفاده از «بس» به این معنی کجا قابل مشاهده است؟
به دستان میفریبندم نه مستم نیارند از ره دستان به دستم ✏ «نظامی»
فرق بین اسطوره و استوره رو با ذکر منبع اطلاعات بیان کنید.
تفریم بو به فارسی چی میشه دوستان لک زبان خواهش
چرا ما یک دانشنامه ی سره مانند Wikipedia که برای انگلیسی باستان یک کد زبانی تعریف کرده است ، برای فارسی سره نمی سازیم؟ سره نویسی ما زمانی ارزش دارد که بتوانیم این برابر ها به ویژه برابر های علمی ...
بر او زد پیل پای خویشتن را به پای پیل برد آن پیلتن را ✏ «نظامی»