چشمه

/CeSme/

مترادف چشمه: آب جای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع، اصل، مبدا، منبع، منشا، سوراخ ریز، منفذ، مایه، نوع، قسم، نمونه، دهانه، سوراخ، معدن

معنی انگلیسی:
spring, fountain, source, eye, eyed, font, mesh, waterspout, well, fount, opening, span, eyelet

فرهنگ اسم ها

اسم: چشمه (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: če(a)šme) (فارسی: چشمه) (انگلیسی: cheshme)
معنی: محل خارج شدن طبیعی آب از زمین، ( مجاز ) نمونه، سوراخ ریز، منبع، مبدٲ و اصل چیزی، ( در علوم زمین ) محلی که در آن، آب زیرزمینی به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می شود، ( در قدیم ) ( به مجاز ) خورشید، ( در قدیم ) معدن، ( در عرفان ) منبع فیض الهی و عالم عمی، و نیز قلب عارف کامل واصل، مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می شود
برچسب ها: اسم، اسم با چ، اسم دختر، اسم فارسی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

چشمه. [ چ َ /چ ِ م َ / م ِ ] ( اِ ) جائی که آنجا آب جوشد و روان شود. ( برهان ). بمعنی چشم-ه آب معروف است. ( انجمن آرا ). چشمه آب که منبع آب است. ( آنندراج ). آنجایی از زمین که از آنجا آب جوشد و روان شود. ( ناظم الاطباء ). جائی که از آن آب میزاید. ( فرهنگ نظام ). منبع آب طبیعی. جایی در زمین اعم از دشت یا جنگل یا کوه که از آنجا بطبیعت آبی کم یا زیاد بیرون آید. عَین. یَنبوع. ( منتهی الارب ) :
هر که باشد تشنه و چشمه نیابد هیچ جای
بی گمان راضی بباشد گر بیابد آبکند.
شهید بلخی.
چنانکه چشمه پدید آورد گمانه ز سنگ
دل تو از کف تو کان زر پدید آرد.
دقیقی.
یکی کوهش آمد بره پرگیا
بدو اندرون چشمه و آسیا.
فردوسی.
ز شادی جوان شد دل مرد پیر
بچشمه درون آبها گشت شیر.
فردوسی.
در خسروی و شاهی مانند او که باشد
هر خایه نیست گوهر هر چشمه نیست کوثر.
امیر معزی.
وز خاک سکندر و پی خضر
صد چشمه به امتحان گشاید.
خاقانی.
شوره بینند به ره پس به سرچشمه رسند
غوره یابند به رز پس می حمرا بینند.
خاقانی.
نه آب از بر ریگ باشد بچشمه
نه عنبر بر از آب باشد بدریا.
خاقانی.
بر هیچ چشمه دل ننهد آن کو
چون خضر دیده چشمه حیوان را.
خاقانی.
آب شیرین چون نبیند مرغ کور
چون نگردد گرد چشمه آب شور.
مولوی.
هر کجا چشمه ای بود شیرین
مردم و مرغ و مورگرد آیند.
سعدی.
و رجوع به چشمه آب شود. || سُفت و سوراخ سوزن و جوالدوز را نیز گویند. ( برهان ). چشمه سوزن و جوالدوز؛ یعنی سوراخ اینها. ( از آنندراج ). ُسفت و سوراخ سوزن. و جوالدوز و جز آن. ( ناظم الاطباء ). ته سوزن. کون سوزن.سم الخیاط. رجوع به چشمه سوزن شود. || حلقه دام و زره. ( از آنندراج ). || حلقه کمربند :
شه هفت کشور به رسم کیان
یکی هفت چشمه کمر برمیان.
نظامی.
رجوع به هفت چشمه شود. || مطلق سوراخ و روزن. سوراخ خرد چون سوراخ آبکش و سوراخ روبند و غیره. چشمه چشمه.چشمه های روبند. سوراخهای خرد چون خلل و فرج پوست تن و جز آن :
از هیبت تو خصم ترا بر سر و برتن
هر چشم یکی چشمه و هر مویی ماریست.
فرخی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

محل طبیعی خارج شدن آب ازمین، آمدن آب ازکوه یازمین، سوراخ ریزمانندسوراخ ته سوزن، کمربندوپارچه
( اسم ) ۱- جایی که آب از زمین بیرون آید. ۲- سوراخ ریز ( مانند سوراخ سوزن جوالدوز ) ۳ - حلقه ( دام زره کمربند ) . ۴ - منبع اصل مبدا: چشم. شور بختی . ۵ - ممر معاش محل ار تزاق . ۸ - دهان. جراحت . ۹ - قسم نوع : (( فلانی چندین چشمه کار دارد ) ). ۱٠ - فن بند: (( فلان حقه باز ده چشمه بازی میکند . ) ) ۱۱ - طاق ( پل گنبد ). ۱۲ - خورشید . یا چشم. آب . جایی که بطور طبیعی از زمین یا کوه جوشد و جاری شود . یا چشم. آب گرم . چشمه ای که از آن آب گرم معدنی بیرون آید . یا چشم. آتش . ۱ - کور. آهنگری و مانند آن . ۲ - آفتاب . یا چشم. آتشفشان . آفتاب . یا چشم. آفتاب. خورشید. یا چشم. اخضر. ۱ - آب حیات. ۲ - دهان معشوق . ۳ - شراب . یا چشم. تدبیر . ۱ - مغز سر آدمی . ۲ - صاحب تدبیر حکیم . یا چشم. ترازو. سوراخ دو سر شاهین ترازو که بندهای ترازو را بدان بیاویزند . یا چشم. تیره گون . شب تاریک . یا چشم. تیغ . ۱ - آب تیغ . ۲ - آب دم شمشیر . یا چشم. چشم . منبع چشم سرچشم. اشک چشم . یا چشم. حکمت . منبع حکمت سرچشم. خردمندی . یا چشم. حیات . ۱ - مبدائ حیات . ۲ - ( اسم ) آب زندگانی . ۳ - لب و دهان معشوق . یا چشم. خاوری. آفتاب . یا چشم. خضر . ۱ - آب حیات . ۲ - دهان معشوق . یا چشم. خور . قرص آفتاب . یا چشم. خورشید . قرص آفتاب . یا چشم. خون . ۱ - چشمه ای که خون در آن جاریست . ۲ - دل قلب . یا چشم. دام . شبکه های دام . یا چشم. روز خورشید . یا چشم. روزن. سوراخ روزن . یا چشم. روشن . خورشید . یا چشم. زرد. جام شراب زرد . یا چشم. زمزم . ۱ - عین زمزم . ۲ - دهان محبوب . یا چشم. زندگانی ( زندگی ). ۱ - آب حیات. ۲ - دهان محبوب . یا چشم. زرنگاری . آسمان . یا چشم. سخن . منبع سخن . یا چشم. سلسبیل . ۱ - ( اسم ) جویی در بهشت . ۲ - ( اصطلاح لوطیان ) مقعد. یا چشم. سوزن. ۱ - سوراخ سوزن . ۲ - نهایت تنگی . ۳ - تنگ چشمی . ۴ - ( اصطلاح لوطیان ) فرج . یا چشم. سیماب . ۱ - آفتاب . ۲ - ماه . ۳ - روز . ۴ - معدن سیماب . یا چشم. سیماب ریز . ۱ - آفتاب . ۲ - ماه . یا چشم. شیر . ۱ - ( اسم ) جوی شیر که در بهشت است . ۲ - برج اسد. ۳ - پستان معشوق. یا چشم. ظلمات . جایی که در آن همیشه شب باشد . یا چشم. غربال . هر یک از سوراخهای غربال . یا چشم. قیر . شب تاریک یا چشم. قیرگون. شب تاریک. یا چشم. گرم. آفتاب . یا چشم. منفجر . ( اسم ) یکی از منازل قمر . یا چشم. میم . حلق. میم ( م ) . یا چشم. ( نفت نفط ). چاه نفت. یا چشم. نور. ۱ - آفتاب . ۲ - روشنایی . یا چشم. نور بخش . ۱ - آفتاب . ۲ - آب حیوان آب حیات . ۳ - دهان معشوق . یا چشم. نوش . ۱ - آب حیات . ۲ - دهان معشوق . یا چشم. وقت و ساعت . هر چشمه که آب آن در ساعات و روزهای معلوم باز ایستد چشم. متناوب . یا چشم. هفت اختر . ( اسم ) منزلی است از منازل قمر ثریا پروین . یا چشم. هور . آفتاب .
محلی است که مرکز پادگان تیپ خاش شهرستان زاهدان میباشد ٠

فرهنگ معین

(چَ مِ یا چَ مَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - جایی از زمین یا کوه که به طور طبیعی آب از آن بیرون آید. ۲ - سوراخ ریز. ۳ - منبع ، اصل . ۴ - آب اندک . ۵ - چیز اندک . ۶ - قسم ، نوع . ۷ - ممر معاش .

فرهنگ عمید

۱. (زمین شناسی ) محل خارج شدن طبیعی آب از زمین: هر کجا چشمهای بُوَد شیرین / مردم و مرغ و مور گرد آیند (سعدی: ۶۸ ).
۲. [مجاز] نمونه: یک چشمه از دیوانه بازی های برادرم را دیدی.
۳. سوراخ ریز: چشمهٴ سوزن.
۴. منبع.
۵. مبدٲ و اصل چیزی.
۶. [مجاز] خورشید، آفتاب.
۷. [قدیمی] سوراخ ریز در پارچه یا جامه.
۸. [قدیمی] حلقه های ریز زره و کمربند.
* چشمهٴ آتش فشان: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ آفتاب: [قدیمی، مجاز] خورشید.
* چشمهٴ الیاس: [قدیمی، مجاز] = آب۱ * آب حیات
* چشمه چشمه: [قدیمی]
۱. ویژگی که سوراخ های بسیار داشته باشد، مانند لانۀ زنبور، سوراخ سوراخ.
۲. ویژگی پارچه یا جامهای که در آن سوراخ های بسیار پیدا شده باشد.
* چشمهٴ حیات: [قدیمی] = آب۱ * آب حیات: لب های تو خضر اگر بدیدی / گفتی لب چشمۀ حیات است (سعدی۲: ۳۳۴ ).
* چشمهٴ حیوان: [قدیمی] = آب۱ * آب حیات: ز کار بسته میندیش و دل شکسته مدار / که آب چشمهٴ حیوان درون تاریکی ست (سعدی: ۷۱ ).
* چشمهٴ خاوری: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ خضر: [قدیمی، مجاز] = آب۱ * آب حیات: زبان در آن دهن پاک گفتیی که مگر / میان چشمهٴ خضر است ماهیی گویا (خاقانی: ۹ ).
* چشمهٴ روز: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ روشن: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ زندگی: [قدیمی، مجاز] = آب۱ * آب حیات
* چشمهٴ سیماب: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ سیماب ریز: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ قیر: [قدیمی، مجاز] شب.
* چشمهٴ قیرگون: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ قیر
* چشمهٴ گرم: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ نور: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ نوربخش: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب
* چشمهٴ نوش: [قدیمی، مجاز] = آب۱ * آب حیات
* چشمهٴ هور: [قدیمی، مجاز] = * چشمۀ آفتاب

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی محیط زیست و انرژی] ← منبع 2

واژه نامه بختیاریکا

مِن چَشمه رین

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] چشمه محلّ جوشش آب از زمین به طور طبیعی است و آب چشمه ای که جریان دارد، آب جاری به شمار می رود و احکام خاص آن را دارد از احکام چشمه در بابهای طهارت، صلات و احیاء موات سخن گفته اند.
آب چشمه در فقه اسلامی کاربردهایی دارد که به برخی از ان ها اشاره می نماییم.
← الحاق آب چشمه به آّب جاری
واژه چشمه آب در موارد متعددی در قرآن بکار رفته است.
جوشش دوازده چشمه آب
جوشش دوازده چشمه آب از سنگ با ضربه عصای موسی - علیه السلام- آمده است.و اذ استسقـی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشرة عینا.... .
بقره/سوره۲، آیه۶۰.
...

[ویکی فقه] چشمه (قرآن). چشمه به معنای جایی از زمین است که از آنجا آب جوشد و روان شود. وجود چشمه سارها بر روی زمین از آیات الهی اند.
خداوند در قرآن از نعمت های الهی سخن به میان می آورد که چشمه سارها یکی از آنان است. این کلمه در موارد مختلفی به کار رفته است که به برخی از آنان اشاره می شود:
← دوازده چشمه آب
در این مدخل از واژه های «عین» و مشتقاتش، «ینبوع»، «ینابیع»، «سری» و از جمله های بیان کننده این معنا مانند «هذا مغتسل بارد و شراب» استفاده شده است.
عناوین مرتبط
استفاده از چشمه (قرآن)؛ امداد با چشمه (قرآن)؛ تشبیه به چشمه (قرآن)؛ آیه بودن چشمه (قرآن)؛ چشمه اعجازآمیز (قرآن)؛ چشمه جهنم (قرآن)؛چشمه در توفان نوح (قرآن)؛ چشمه شفابخش (قرآن)؛ چشمه های بنی اسرائیل (قرآن)؛ چشمه های فرعونیان (قرآن)؛ چشمه های قوم ثمود (قرآن)؛ چشمه های قوم عاد (قرآن)؛ درخواست چشمه (قرآن)؛ فواید چشمه (قرآن)؛ منبع چشمه (قرآن)؛ منشأ چشمه (قرآن)؛ نعمت چشمه (قرآن).

دانشنامه عمومی

چِشمِه ( به انگلیسی: spring ) به آب های زیر زمینی که خود به خود به سطح زمین راه پیدا می کنند گفته می شود. در زبان پهلوی، چَشمَگ یا چِشمَک، نقطه ای است که آب سفره آب به سطح زمین بیرون زند و روان یا جمع شود. در زمین شناسی چشمه یک جزء هیدروسفر است. چشمه محل تلاقی سفره های زیرزمینی با سطح زمین است. بسته به ثبات منبع آب، یک چشمه می تواند موقتی، دائمی یا خودجوش ( آرتزین ) باشد. در محل ظهور چشمه گاه حوضچه ها یا نهر هایی پدید می آیند.
از انواع چشمه ها می توان از چشمه آب گرم و چشمه آب معدنی نام برد.
در برخی زمین های ماسه ای و مسطح، مانند زمین های هلند، آب های زیرزمینی از نقاطی نزدیک به هم به روی زمین می جوشد که یه این پدیده، چشمه های نشتی گفته می شود.
آب چشمه ها به دلیل عبور از بین کارست ها و ماسه ها معمولاً زلال، گوارا و قابل شرب هستند.
nl:Kwel
• چشمه های آبرفتی
• چشمه های گسلی
• چشمه های کارستی
• چشمه های دره ای
• چشمه های دامنه ای
استفاده از آب چشمه های معدنی به عنوان درمان، سابقهٔ چندهزار ساله دارد ولی طی قرن اخیر بر اثر پژوهش ها و بررسی های علمی انجام شده روی آب های معدنی، استفادهٔ درمانی آن ها به طور جدی روز به روز گسترش یافته است. آب های معدنی بر حسب نوع و نمک های معدنی موجود در آن ها دارای کاربردهای گوناگون هستند، ولی علاوه بر خواص فیزیک و شیمیایی آب باید به عواملی مانند آب و هوای منطقه، ارتفاع از سطح دریا، روش درمان و وضعیت سلامت افراد توجه کرد. به عنوان مثال استفاده از آب های گرم معدنی به بیماران فشار خونی، قلبی، عروقی، مسلول، کلیوی و سرطانی توصیه نمی شود. ضمناً باید دورهٔ درمان، فصل استفاده و نیز منظم بودن درمان رعایت گردد. حتی ممکن است عکس العمل افراد در دوره های مختلف درمان با هم متفاوت باشد و مثلاً فردی در یک دوره، عکس العمل مناسب و در دورهٔ دیگری واکنش نامناسب نشان دهد که در این صورت نباید درمان را قطع نمود.
به علاوه ممکن است عکس العمل افراد مختلف نسبت به یک روش خاص متفاوت باشد و بستگی به شرایط بیمار دارد. عده ای از افراد پس از استفاده از آب های معدنی دچار برخی عوارض می شوند که به بحران آبمعدنی معروف است. موردهایی همچون خستگی، تعرق زیاد، بالارفتن فشار خون و دمای بدن، تنگی نفس، کوفتگی، بدخوابی، اضطراب، افزایش ضربان قلب، بی اشتهایی و بی حوصلگی از آن جمله اند. طول مدت درمان از یک تا چهار هفته، بنابر توصیهٔ پزشک تغییر می کند و در این مدت استراحت، ورزش، رژیم غذایی مناسب، آرامش، نظم و استفاده از هوای آزاد در کارایی درمان بسیار مؤثر است.
عکس چشمهعکس چشمهعکس چشمه

چشمه (انگر). چشمه ( به فرانسوی: La Source ) نقاشی رنگ روغن بر بومی اثر نقاش فرانسوی جنبش نوکلاسیسیسم، ژان اگوست دومینیک انگر است. انگر کار بر روی این نقاشی را در سال ۱۸۲۰ در فلورانس آغاز کرد که تا سال ۱۸۵۶ در پاریس به پایان نرسید. او چشمه را در اوج شهرت و در سن ۷۶ سالگی با کمک دو تن از شاگردانش که درکشیدن پس زمینه و کوزهٔ آب یاریش کردند، به پایان رساند.
چشمه نخستین بار در سال ۱۸۵۶ به نمایش درآمد. این نقاشی تا سال ۱۹۸۶ در موزه لوور نگهداری می شد که پس از آن تاریخ به موزه اورسی پاریس انتقال یافت.
نقاشی چشمه بانوی جوان برهنه ای را نشان می دهد که در بین دو تخته سنگ ایستاده و کوزه ای به دست دارد که آب از آن بر روی زمین می ریزد. دو گل نیز در دو سوی او وجود دارد.
عکس چشمه (انگر)عکس چشمه (انگر)

چشمه (بن). چشمه روستایی از توابع بخش شیدا ، شهرستان بن در استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
این روستا در دهستان شیدا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر ۳ خانوار بوده است.
عکس چشمه (بن)

چشمه (تاجیکستان). چشمه ( تاجیکستان ) ( به لاتین: Chashma, Tajikistan ) یک منطقهٔ مسکونی در تاجیکستان است که در ولایت سغد واقع شده است. [ ۱]
عکس چشمه (تاجیکستان)

چشمه (دوشان). چشمه یا فواره ( به انگلیسی: Fountain ) یکی از آثار مارسل دوشان هنرمند فرانسوی در سال ۱۹۱۷ است. این اثر یکی از آثاری است که دوشان آن ها را حاضرآماده ها ( به انگلیسی: Readymades ) می نامید. وی در آثاردیگری از وسایل آماده ( دم دستی ) استفاده کرده بود و در این مورد از یک پیشابگاه بهره برد و آن را با امضای R. Mutt برای نمایش عرضه کرد. این اثر در هنر قرن بیستم یک نقطه عطف محسوب می گردد و یکی از آثارشاخص هنر مفهومی شناخته می شود.
عکس چشمه (دوشان)عکس چشمه (دوشان)

چشمه (شهر). چشمه ( به ترکی استانبولی: Çeşme ) شهری است در کشور ترکیه که در استان ازمیر واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۲۰٬۲۴۷ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۲۲٬۵۴۴ نفر می باشد. [ ۱] [ ۲]
عکس چشمه (شهر)عکس چشمه (شهر)عکس چشمه (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

در زمین شناسی، جریان طبیعی آب از درون زمین، در محل تلاقی سطح زمین و سطح ایستابی. منبع آب آن باران است که از خلال سنگ های لایه های بالایی نفوذ کرده است. با گذر از زیر زمین، آب ممکن است برخی مواد معدنی را در خود حل کند و سپس در چشمه رسوب دهد (چشمۀ معدنی). چشمه ها ممکن است بسته به موقعیت سطح ایستابی و توپوگرافی عوارض سطحی، پیوسته یا منقطع باشند. چشمه ها در جایی تشکیل می شوند که لایه های سنگی انباشته از آب (آبخوان ها) به سطح زمین برسند. آب از چاهی که رأس آن زیر سطح ایستابی است جاری می شود.

جدول کلمات

ینبوع, زاب

مترادف ها

well (اسم)
خیر، چشمه، دوات، چاه، ابده، رو آمدن آب و مایع

source (اسم)
ماخذ، مایه، خاستگاه، منشاء، مبدا، منبع، سر چشمه، عین، چشمه، مصدر، مایه مبداء

opening (اسم)
دهانه، سوراخ، سراغاز، منفذ، فرصت، فتق، گشایش، چشمه، افتتاح، جای خالی، بازکردن

spring (اسم)
جست و خیز، فنر، سر چشمه، عین، چشمه، بهار، فصل بهار، حالت فنری، جهش یا حرکت فنری، حالت ارتجاعی فنر

fount (اسم)
مخزن، منبع، چشمه، فواره

fountain (اسم)
مخزن، سر چشمه، عین، چشمه، فواره

font (اسم)
خانواده حروف، چشمه، حوض غسل تعمید، ذوب، ظرف مخصوص نگه داری اب مقدس

mesh (اسم)
سوراخ، چشمه، شبکه، بافته، سوراخ تور پشه بند

mineral spring (اسم)
چشمه

springhead (اسم)
سر چشمه، چشمه، سراب

wellhead (اسم)
منبع، سر چشمه، چشمه، سر دیوار، سرچاه نفت

فارسی به عربی

افتتاح , حسنا , خط , ربیع , شبکة , نافورة

پیشنهاد کاربران

ابشخور
در زبان انگلیسی به چشمه ی آب طبیعی spring گفته میشود . و لغت fountain هم به معنی فواره هست که در واقع آبنمایی مصنوعی ساخته ی دست بشر هست.
زهاب
چشمه در زبان لکی کَنی یا کانی گفته میشه
گوز و بولاخ و در اصل پینار به ترکی
یا آخار
عین
اب جای
به زبان تبری ( یا مازندرانی ) "خینِه" که ممکن است از "خانی" پهلوی مانده باشد.
ینبوع. . . . .
خانی
آب جای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع، اصل، مبدا، منبع، منشا، سوراخ ریز، منفذ، مایه، نوع، قسم، نمونه، دهانه، سوراخ، معدن
چشمه کلمه ای است پارسی که همانند کلمات عربی " ه " تأنیث برداشته و همانطور که از چشم، اشک بیرون می آید، از چشمه نیز آب بیرون می آید و روان می شود به طور طبیعی و بدون دستکاری انسان.
در زبان ترکی به چشمه "بولاق " گفته می شود.
چشمه از سنگ تراشیدن :به کار سخت و غیر ممکن دست زدن ، طلب محال کردن
گفت کز سنگ چشمه بر متراش
فارغم زین فریب فارغ باش
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 566 )
چشمه ی سیماب ریز : چشمه ی سیماب ریزنده ، کنایه از خورشید
با کفش این چشمه ی سیماب ریز
خوانده چو سیماب گریزا گریز
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۲۰.
چشمهٔ آسوده :چشمه ای آرام و بدون طوفان
چشمه و دریاست به ماهی و دّر
چشمه ی آسوده و دریای پر
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۲۰.
دکتر کزازی واژه ی " من " را در نوشته های خود به جای واژه ی " من " بکار برده است.
...
[مشاهده متن کامل]

چشمه: در پهلوی چشمگ čašmag بوده است .
( ( شود روز ، چون چشمه رخشان شود؛
زمین چون نگین بدخشان شود ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص435 . )

در زبان کرمانجی خراسان گانی
ینبوع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس