پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٩٠٩)
سرویس مشکوک:[ اصطلاح پینگ پنگ ] اگر داور در خصوص قانونی بودن سرویس شک کند.
رالی:[ اصطلاح پینگ پنگ ] مدت زمانی است که توپ در جریان بازی است.
لت:[ اصطلاح پینگ پنگ ] رالی که منجر به امتیاز نشود.
بَه بَه : به به تکرار واژه ی بَه می باشد . واژه بَه bah به معنای شادمانی و خوشی که از ریشه هندواروپایی bah به معنای درخشیدن ستانده شده است که در تلفظ ...
چَمیک: در زبان ترکی به عصا چَمیک گفته می شود.
چَمیک: در زبان ترکی به عصا چَمیک گفته می شود.
اَتَک در زبان ترکی به جلو پیراهن گفته می شود که فارسی آن می شود دامن در اصطلاح به دامنه کوه داغین اَتَکی یعنی دامنه ی کوه گفته می شود . البته به دامن ...
روارو کردن:بردابرد زدن ( ( هر علمی را که قضا نو کند حفظ تو باید که روا رو کند ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 401 . )
علم نو کردن:کنایه از دوباره آبرو و رونق و قدرت یافتن . ( ( هر علمی را که قضا نو کند حفظ تو باید که روا رو کند ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر ...
تاج نشان:دارای نشان تاج ، لایق تاج ( ( بسکه بباید دل و جان تافتن تا گهری تاج نشان یافتن ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 40 ...
دعوی پرست:دعوی پرستنده ، لاف گزاف گوینده. ( ( دل به هنر ده نه به دعوی پرست صید هنر باش به هرجا که هست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنج ...
دست کشیدن:تربیت کردن ، گشن دادن و بارور کردن و دست کشیدن در مورد اسب آن را گویند که پدر و مادر اسب در حضور صاحب آن اسب گشن گیری کرده باشد . به عبارت ...
خصمی خود: مخالفت با نفس ( ( خود منشی کار خَلَق کردنست خصمی خود یاری حق کردنست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 400 . )
خَلَق کردن:پوسیده کردن ، کهنه کردن ( ( خود منشی کار خَلَق کردنست خصمی خود یاری حق کردنست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 4 ...
دعوی هندو به سپیدی کردن :یعنی در پیری ادعای جوانی کردن ( ( یاسمنی چند که بیدی کنند دعوی هندو به سپیدی کنند ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات ...
بیدی کردن:ادعا کردن ، اظهار وجودکردن . نظامی در آوردن " بیدی کردن " از ضرب المثل ترکی متأثر شده است محمد باقر خلخالی گوید : " آغاشلار تولیانده باش ...
مغز کهن:مغز پیر . مغز کهن نیست پذیرای او : کنایه از خرف شدن انسان در دوره ی پیری ( ( عقل که شد کاسه سر جای او مغز کهن نیست پذیرای او ) ) ( شرح م ...
دکتر کزازی اعتقاد دارد واژه ی طبل ریختی تازیکانه که ستاک تبیر ستانده شده و در این مورد می نویسد " ( ( تبیره به معنی کوس بزرگ است و ریخت پهلوی آن می ب ...
تبیره: دکتر کزازی در مورد واژه ی " تبیره" می نویسد : ( ( تبیره به معنی کوس بزرگ است و ریخت پهلوی آن می بایست تپیرگ tāpīrag می بوده است . " هـ " یا " ...
خدنگ: دکتر کزازی در مورد واژه ی "خدنگ " می نویسد : ( ( خدنگ نام درختی است که چوبی سخت داشته است و از آن در ساختن تیر و زین بهره می برده اند . می توان ...
راه بیراه:بیراهه، راه نهان ، راه زیر زمینی و راه " نبهره " ( ( سپاه فریدون چو آگه شدند همه سوی آن راه بی ره شدند ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، ...
آری: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آری" می نویسد : ( ( آری به گمان بسیار ، ریخت کوتاه شده ی " آوری " است ، به معنی " بی گمان " و " هرآینه " و " بیقین " ...
شبستان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " شبستان" می نویسد : ( ( شبستان در پهلوی در ریخت شپستانšapestān بکار می رفته است . ) ) ( ( گرین نامور هست مهمان ت ...
گستاخ: دکتر کزازی در مورد واژه ی "گستاخ " می نویسد : ( ( گستاخ در پهلوی در ریخت ویستاخ wistāx بکار می رفته است. ریخت میانگین " ویستاخ " و " گستاخ "بِ ...
به" دوال پا "در زبان آذری" قئیش پاچا " گفته می شود . "قئیش پاچا ها" یا همان "دوال پا ها " در افسانه ها موجوداتی بودند چون خودشان نمی توانستند راه بر ...
در زبان ترکی دوستاق یا دوستاغ به معنی زندانی، دربند، خانه نشین، محبوس معنی می دهد. من تویوق تک ، اؤز نینیمده دوستاغام ایللر بویو // بیر خوروز یوللا ...
جشن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " جشن" می نویسد : ( ( جشن در پهلوی در ریخت یشن yašn بکار می رفته است . ریختی دیگر از آن ، در این زبان یسن yasn است ، ب ...
چابک فریب:شعبده باز ( ( هر نفس این پرده چابک فریب بازیی از پرده برآرد غریب ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 398 . )
سخن در گرفتن:سخن گفتن ، حرف زدن ( ( پیر وضو کرد و کفن برگرفت پیش ملک رفت و سخن درگرفت ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 396 ...
درس شدن:خوانده شدن ، گزارش شدن ( ( هرچه به تاریک شب از صبح زاد بر در او درس شدی بامداد ) ) معنی بیت :هر خبری که مردم هنگام روز بدست آورده و شب به ه ...
حجاج فن:حجاج گونه ، حجاج حیله ، حجاج بن یوسف ( 41 - 95 ه. ق ) پادشاه عراق و بصره مردی بسیار ظالم و خونریز بود و با حجت های موهوم مردم را آزار می رسان ...
از سر :از لحاظ ( ( پادشهی بود رعیت شکن وز سر حجت شده حجاج فن ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 396 . )
علم بر زدن:اظهار وجود کردن ، خود نمایی ، تجلی ( ( راستی آنجا که علم برزند یاری حق دست به هم بر زند ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ...
تیغ ترازو:زبانه ی ترازو ، عقربه ی ترازو ( ( خود مکن این تیغ ترازو روان گرنه فزون میده و کم میستان ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ...
آب از چشمه ی خورشید جستن:یعنی به جای آب از خورشید که آن هم از مطهرات است استفاده کردن . ( ( چون تو درین طشت شوی جامه شوی آب ز سرچشمه خورشید جوی قرص ...
جامه شوی کردن :جامه را شستن و پاک کردن. ( ( چون تو درین طشت شوی جامه شوی آب ز سرچشمه خورشید جوی ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱ ...
طشت زر :کنایه از روز ، خورشید. ( ( صبح بدان میدهدت طشت زر تا تو ز خود دست بشوئی مگر ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 394 . ...
از خود دست شستن:ترک تکبر و خود بینی ( ( صبح بدان میدهدت طشت زر تا تو ز خود دست بشوئی مگر ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص ...
سایه نشینی:کنایه از انزوا ( ( سایه نشینی نه فن هر کسست سایه نشین چشمه حیوان بسست ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 394 . )
سایه از خود بریدن:تکبر و منیت را از خود دور کردن . ( "من" سایه ی "خود" است ) ( ( گر تو ز خود سایه توانی پرید عیب تو چون سایه شود ناپدید ) ) ( شرح ...
دایره ی لاجورد:فلک ( ( فارغ ازین مرکز خورشید گرد غافل از این دایره لاجورد ) ) ( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 391 . )
مرکز خورشید:کنایهاز زمین ، در قدیم زمین را ثابت و مرکز عالم می دانستند و گمان می کردند که خورشید بدور زمین می گردد. ( ( فارغ ازین مرکز خورشید گرد غ ...
دَرین در زبان ترکی یعنی عمیق واژه ی دریا با واژه درین ترکی همریشه است. چون دریا :از مصدر دریده شدن گرفته شده و با واژه دره ، درک و با واژه ی "درین" ت ...
قره بوغاز یک واژه ترکی است که از دو بخش تشکیل شده: قره به معنی سیاه و بوغاز هم به معنی گلو و در اصطلاح تنگه و گذر گاه باریک معنی می دهد.
بوغاز در زبان ترکی به گلو گفته می شود و در اصطلاح به تنگه که دو دریا را به هم مرتبط می سازد بوغاز گفته می شود.
بوران یا بؤران واژه ی ترکی است از مصدر بورماخ به معنی پیچیدن و لوله کردن، چیزی را به دور خود پیچ دادن. بوران اسم فاعل است از مصدر بورماخ به معنی در ه ...
واژه ی چودار و چوپان با واژه ایرانی شوکت که به اشتباه عربی دانسته شده است همریشه می باشد . چودار و چوپان در ابتدا شودار وشوبان بوده است . و شو به معن ...
قابلمه یا قابلما یک واژه ترکی است که از مصدر قابلاماخ گرفته شده است. به معنی پرکردن یک ظرف. قابلمه یعنی ظرفی که می شود آن را پر کرد. قابْ قاشیق در تر ...
تِلْ در زبان ترکی به موی جلو سر و آن قسمت از موی سر که به پیشانی می افتد گفته می شود. تلّی یعنی دارنده ی تل. در قدیم مردم نذر می کردند که بچه شان سال ...
قاش قابخ سالماق در زبان ترکی یک اصطلاح است و معنی اخم کردن و عبوس بودن می دهد.