پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٩٠٩)
تیر خطا رفتن: به هدف نرسیدن تیر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۶ ) .
تیرگی رای: تاریکی فکر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۹۵ ) .
تیر چهار پر: تیر دارای چهار پر. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶۳ ) .
تهذیب صفات:پاکیزه کردن صفت ها. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۳۸ ) .
تهذیب پذیرفتن:پاکیزگی یافتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۴۱ ) .
تو گفتی:پنداشتی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۲۳ ) .
توگویی:پنداری. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۲۳ ) .
توقف ساختن:درنگ کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۶۲ ) .
توقع بودن:چشم داشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۱۳ ) .
توفیق ازلی:تایید الهی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۳ ) .
توصل طلبیدن:به چاره به چیزی رسیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۷۷ ) .
توسن طبیعت:وحشی طبیعت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۹۱ ) .
توسم نمودن:فراست بردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۵۰ ) .
توسل کردن:نزدیکی جفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 90 ) .
توختن وام:ادای دین. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۰ ) .
توانی برتافتن: سستی پذیرفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۴۹ ) .
تواریخ دین: تاریخ های دین. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۴۸ ) .
تواتر جماعات: اجماع پیاپی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۷۷ ) .
تو آمدن: خم شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۰۱ ) .
تنویه جاه: بلند کردن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۷۴ ) .
تنگی آب: مضیقه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص۳۷۶ ) .
تنگ و بند: مضیقه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۸۲ ) .
تنگ مجال: محدود . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۹۳ ) .
تنگ گردانیدن: در مضیقه گذاشتن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۲۹ ) .
تنگ آوردن مجال: در تنگنا نهادن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص۱۳۲ ) .
تنک حال: نازک حال . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۹۶ ) .
تناول فرمودن: خوردن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۹۷ ) .
تمییز برخاستن:زایل شدن تشخیص. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص۹ ) .
تمیل طبع:مایل شدن طبع. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۰۶ ) .
تمنع ساختن:استوار شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۳۲ ) .
تمکین فرمودن:به فرمان بودن ، احترام. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۹ ) .
تمسک ساختن:چنگ در زدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۴۸ ) .
تمام گوشت:چاق ، سمین. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص۴۲۳ ) .
تمام زهره:کامل جرأت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۶۶ ) .
تمام آفرینش:کامل خلقت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۰۹ ) .
تمادی کردن:دور در شدن در بی راهی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۶۰ ) .
تلوین حالات: دگرگون شدن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۲ ) .
تلون طبع: رنگ به رنگ شدن سرشت. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۲۵ ) .
تلقین رفتن: فرا زبان نهادن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۵ ) .
تلقین رحمانی: القای ایزدی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۸۷ ) .
تکوین نطفه: هست کردن نطفه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۲ ) .
تکلف به جای آوردن: تعهد معمول داشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۵۳ ) .
تکدر گرفتن: تیرگی پذیرفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۵۲۲ ) .
تقویم حال:راست کردن وضع. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۹۷ ) .
در زبان انگلیسی به خاکستر و زغال coal گفته می شود . واژه ی coal انگلیسی همان واژه ی"کؤل " ترکی است به معنی خاکستر . کؤلّوک در زبان ترکی به معنی محل ر ...
واژه ی coal انگلیسی همان واژه ی"کؤل " ترکی است به معنی خاکستر . کؤلّوک در زبان ترکی به معنی محل ریختن خاکستر گفته می شود . یک ضرب المثل ترکی می گوید ...
cow در انگلیسی همان تغییر یافته ی گاو فارسی است.
دکتر کزازی در ذیل واژه ی اندر می نویسد : ( ( اندر در پهلوی انتر antar بوده که "ت" به" د" تغییر یافته و اندر شده . این واژه را می توانیم با enter در ف ...
top همان تغییر یافته تپه ی فارسی است ما در زبان ترکی به بالاترین قسمت سر" تَپه" می گوییم. فارس ها به کوه کم ارتفاع تپّه می گویند.
بِگماز: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بِگماز" می نویسد : ( ( بگماز به معنی جام و باده است. پنداشته آمده است که این واژه از دو پاره ی بگ ریختی از "بغ" ب ...