پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٤)
دعوت کردن: خواندن به کار یا مهمانی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص۱۴۸ ) .
دعت عیش: راحت زیست. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص۳۷۲ ) .
دعای شب: نیایش های شبانه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۷۰ )
دعایم قوایم: ستون های چهار دست و پا. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۰۹ ) .
دشمن دانا: خصم عاقل. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۶۰ ) .
دست یکی کردن: متحد شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۷۱ ) .
دست یازیدن: دست درازی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۶۷ ) .
دستور کار: شیوه عمل. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۶۲ ) .
دستورحال: رفتم و روش وضع. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۴ ) .
دست کوتاه کردن: خودداری کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۵۲ ) .
دست و پا زدن: تلاش کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۴ ) .
دست شستن از: دست کشیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۳۲ ) .
دست در هم دادن: متفق شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۳۸۷ ) .
دست در گریبان آویختن: گلاویز شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۲۰ ) .
دست در گردن آوردن: متفق شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۰ ) .
دست در دست نهاده: متفق شده. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۹۹ ) .
دست در . . . آویختن: وابسته شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۷۲ ) .
دست . . . داشتن: مقدم بودن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۸۳ ) .
دست به خدا برداشتن: متوسل شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۷ ) .
دست به اتلاف بر آوردن: ولخرجی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۱ ) .
گُل: دکتر کزازی در مورد واژه ی "گل " می نویسد : ( ( گل با همین ریخت در پهلوی به کار می رفته است. ریختی کهن تر از آن ورته warta می بایست می بوده است ک ...
بخشایش: بخشایش در پهلوی ابخشایشن abaxšāyišn بوده است. ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص . ۳۹۸ )
دستبرد نمودن : هنرنمایی کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۹۹ ) .
دست بردن به کسی : تصرف کردن وی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۴۲ ) .
دست بر سینه. . . نهادن :پذیرفتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۱۱۶ ) .
Efendi : این عبارت رایج و مفید از کلمه یونانی قرون وسطی avthentis ( αυθέντης ) به معنی royal گرفته شده است. ( همایونی، شاهوار، شاهانه، ملوکانه، خسرو ...
Server : واژه Server انگلیسی همان تغییر یافته ی سَروَر فارسی به معنی آقاست . این واژه در عربی به سید و در زبان های غربی به Sir بدل شده است . تغییر ی ...
گوجه یعنی میوه ای که با وجود رسیده بودن باز هم کال به نظر می رسد مثل گوجه سبز . البته بنده گفتم یکی از معانی گوی در ترکی کال و نارس می باشد. به عنوان ...
گرگساران: دکتر کزازی در مورد واژه ی " گرگساران" می نویسد : ( ( گرگساران که نام سرزمینی است در طبرستان ازسه پاره گرگ/سار/ ( = پساوند مانندگی ) /ان ( = ...
سیستان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " سیستان " می نویسد : ( ( سیستان که نام دیگر آن نیمروز است ریختی است از سَکِستان، در تازی "سَجستان" به معنی سرزمین ...
نیمروز: دکتر کزازی در مورد واژه ی "نیمروز " می نویسد : ( ( نیمروز در پهلوی نمروچ nēmrōč، در معنی جنوب است و از آن روی که سیستان جای در جنوب ایران دار ...
بیختن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بیختن" می نویسد : ( ( بیختن در پهلوی وختن بوده است با بن اکنون وز wēz. بر پایه ی هنجارهای زبانشناختی، این مصدر در ...
سِنْد: دکتر کزازی در مورد واژه ی " سند" می نویسد : ( ( از دید زبانشناسی ریخت کهن تر هند است، آنگونه که نمونه را در واژه هایی چون " آهن" و" گاه" دیده ...
دَنْبَر: دکتر کزازی در مورد واژه ی "دنبر " می نویسد : ( ( مای و دَنْبَر که در کنار کابل و هند از آن دو سخن رفته است، دو سرزمین اند که جغرافیایشان به ...
مای: دکتر کزازی در مورد واژه ی "مای " می نویسد : ( ( مای و دَنْبَر که در کنار کابل و هند از آن دو سخن رفته است، دو سرزمین اند که جغرافیایشان به درستی ...
دست باز گرفتن : رها ساختن ، منصرف شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۲۲ ) .
دست باز چیدن: دست کشیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۰۳ ) .
دست از کسی داشتن: رها کردن وی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۴۳۰ ) .
دست از کار . . . داشتن: امتناع ورزیدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۱۵ ) .
دریده شدن: پاره گشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۶۲ ) .
دریای سیماب:دریای جیوه. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۲۳ ) .
در یافتن کار:تداک کردن آن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۸۸ ) .
در هم دوخته:پیوسته. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۶۱ ) .
در هم دوختن:بخیه زدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۶۱ ) .
در هم افشرده:منقبض. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۶۱ ) .
درة التاج ملک:گوهر افسر پادشاهی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۶۹ ) .
درویش دار:فقیر نواز. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۳۵ ) .
روغ کسی را به راست گرفتن:باور داشتن ناراست وی. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۳ ) .
دروغ شمردن:ناراست پنداشتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۴ ) .
دروغ به راست برگرفتن:باور داشتن ناراست. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۱۱۳ ) .