پیشنهادهای پارسیونا (٧٢٦)
به ماناک ( معنی ) حذف شده هم هست.
زَند ، زَندگری
کاهش بها
آرایه ی هم جنسی یا هم ژادی.
این واژه پارسی است بنگرید به این واژه در زبان های هندواروپایی دیگر :لاتین genus، انگلیسی gender و فرانسوی gendre.
رایانه همراه
چَهرشناسی ، نیادشناسی ، گیتی شناسی
برپایش ، بخش ، تکه ، خیزش
دنباله گرفتن ، پی گرفتن
روشن سازی
با نام
ویرینه ( حافظه )
روان پالایی ، خویش پالایی
گذاریده
پیشنهاد من : پیشینه شناسی ، پیشیک ، گذشته شناسی
حاضر :هست غایب: نیست علی امروز غایب است : علی امروز نیست.
دو ضرب در دو = دو در دو می توانیم به جای واژه ی ضرب از "در" بهره ببریم.
نیکوگر
نیکوکار ، درستکار
پیشنهاد : هم گفتمان ، هم گویی ، هم پرسی
گوشتانه مزه ای که مانند مزه گوشت است.
مهمانسرا ، مهمانخانه ، مهمانگاه، پذیراسرا ، پذیرگاه
پاژَن
این واژه می تواند پارسی باشد زیرا در زبان عربی واژهٔ جزوه نیست.
سفره دار بزرگ
آزبودن یا آزباییدن
آزبودن : دعا کردن بن گذشته : آزبود بن اکنون ( مضارع ) : آزبای
این واژه پارسی است ، بنگرید : انگلیسی ( complete ) آلمانی ( komplett ) لاتین ( completum )
نوشتگاه
پیشنهاد : فوق دیپلم : کاردانی دیپلم : پیش کاردانی
استادی
نشان رفتن
سخن بستن. نمونه : رئیس جمهور مردم را خطاب کرد. برابر پارسی : فرنشین مردم سالاری ، مردم را به سخن بست.
ساز ، ابزار
ادات شرط : سازِ بند ، ابزارِ بند
ادات تشبیه : سازِ مانندگی ، ابزارِ مانندگی
این واژه پارسی است.
پیامراه
خدایان پرست
زاوَر
اشاره کردن
اشاره کردن
نماز خواندن
راز گفتن
جوجه تیغی بزرگ
برابر پارسی مرجع تقلید
اراده
بازآیی
فوتبال : توپّا هندبال : توپدست والیبال : رگبارتوپ ، رگبارپگ ، توپ و تور
برابر پارسی نمره
استواردن
نشان گویی جهان را چگونه وصف می کنید؟ جهان را چگونه نشان می گویید؟ نشان گفتن یعنی گفتن نشان یا نشانه های یک چیز برای پی بردن و شناختن آن.
رسانش
اندازه
خوست
قیر ، آسفالت
گنجینه
برتر دیگری
دورپیچ
مضاف : افزوده مضاف الیه : افزوده به آن
بُعد
افزون بر
رژیم غذایی : پَروَرد
لب
محراب
مَغیک ، مَغان ، مَغینه پیشنهاد برای واژه ی مجازی
برگشته
وظیفه
جداگر نیکی از بدی
حقیقت
پدافنده
شوراندن
یاد انگیز
مَهژْو : دریای بزرگ : اقیانوس ( یونانی )
دسبان
گاهی به ماناک کارکنان است مانند : نگوییم کادر درمان = بگوییم کارکنان درمان نگوییم کادر مدرسه = بگوییم کارکنان آموزشگاه
نگره ، نگاهه ، بینه
دقیقه
رهسپاری
مسیحی
دل استوار
لار کشیدن : دنبال کردن ، ادامه دادن
ادامه دادن
نزدبانَک
هَموج
فانوس
راست پندارنده
موخُشکُن
گُذَربَر
برنهادن. مجلس شورای اسلامی ، این لایحه را تصویب کرد. ❌ نشست رایزنی اسلامی ، این پیشنهادنامه را برنهاد. ✅
کوتاه دستی
آفرینا به ماناک آفریننده است. مانند گویا ، شنوا ، دانا ، توانا و . . . .
زَنَخدار
چارینه
برابر پارسی دایره
لوزی
همروبَر
پُخ
فِسُردِش
امت
مَهیزَدْنشان = مَه ( بزرگ ) ایزد ( الله، خدا ) نشان ( آیت ) برابر شایسته ی آیت الله العظمی
دشتان
برابر پارسی همان" عیدی" است.
تعطیل
بسته کار. آموزشگاه ها در نوروز بسته کار اَند.
شمارَک
رصدخانه
دعا
دعاگاه
توبه
پَتَفتَن : توبه کردن بن گذشته : پَتَفت بن اکنون : پَتَف نمونه : من از کاری که کرده ام به سوی خدا می پَتَفَم.
یِچارُم دِهی ( یک چهارم دهی ) : برابر پارسی زکات
برکت
برابر پارسی شورت ( short )
برابر پارسی عینک.
این واژه پارسی است.
برابر پارسی این واژه ی بیگانه ، "رایانه سپهر" است که رهبر مردم سالاری اسلامی نیز به کار برده اند.
برابر پارسی واژگان بیگانه : مطمئن : دل استوار ایمان : دل ایمنی مؤمن : دل ایمن ( ایمن واژه ای پارسی و همریشه با immune در زبان انگلیسی است. )
دل ایمن : کسی که دلش از بودِش خدا ایمن است. ( ایمن واژه ای پارسی و همریشه با immune در زبان انگلیسی است. )
این واژه پارسی است. بررسی این واژه در برخی از زبان های هندواروپایی : ١. انگلیسی : immune لاتین : immunis فرانسوی : immunitaire آلمانی : immun
برابر پارسی واژه ی مومن. ایمن واژه ای پارسی است.
دل ایمنان
برابر پارسی راکت.
شریک
شرکت
سفیر
رایزنگاه
رایزن سرا
برابر پارسی "حدیث".
"شنو دزدی"
برابر پارسی "استراق سمع".
رنجش
برابر پارسی واژه ی "سیار ه ی مشتری".
لب خوانی
کجک
سَجا
برابر پارسی این واژه : هَمبَهره گرایی. هَمبَهره = شریک ، سهیم.
راستی گرایی
کنسولگری
وظیفه
ریزک
شمارگان
اباختر
برابر پارسی جنوب.
خوراک خانه
برابر پارسی موزه
گنج خانه
بدترین واژه ای که فرهنگستان می توانست برگزیند همین واژه است ، زیرا توقف خود واژه ای تازی است.
نوشخانه
تارکده گاه تارکده خانه
هماوری
دیسکو
فرخه گاه ، پایکوبان ، وردگاه ، وردخانه ، پایکوبسرا
پیشنهاد من : جایِمان ، جانِما ، جایگان ، جانِشان
گورخیز
ارتنگ. [ اَ ت َ ] ( اِ ) صفحه و تخته نقاشان. ( غیاث ) ( آنندراج ) . || نگارخانه ( مطلق ) . ( آنندراج ) . || دکان. || کتب خانه. ( آنندراج ) .
زِفت.
آماج ها
پارسی شده ی رعنا.
شرکت کردن
افدَریزه
دبیزه
برابر پارسی واژه ی بیگانه ی مدرک.
ماما
خوشبویه
مهربانی
تیناب
دانش نیاد
پادینه
شادمان
راه کوچک | راه چه.
پیشنهاد های من : پیامان ، نودادان ، رویدادان ، آگاهستان ، آگاهان
جنگیدن ، مبارزه کردن نامِ بُن واژه ( اسم مصدر ) آن می شود چالِش و همریشه با Challenge.
مسابقه
زم ( Zam ) به چم سرما و هَریر ( Harir ) همریشه با ( Hard ) زبان انگلیسی از واژگان پارسی اند. پس واژه ی زَمهَریر ، پارسی است نه تازی.
دورگو واژه ی پارسی تلفن است. شایسته است از واژگان پارسی بهره ببریم.
آواز ، واز ، واژ ، واژه ، واج و فَراز از یک ریشه اند و به ماناک بلندی سخن می باشند. پس برابر این واژه ی بیگانه "فراز" است و همریشه با phrase انگلیسی.
برابر پارسی گیم نت.
سونِش
بیشانه ، هَمانه ، همگانه
برابر پارسی رژیم.
گردآورگاه
مصاحبه : گفتمان | مناظره : دیدِمان.
گفتـمان
روبه رویی
برابر پارسی اسید.
تیزاب
فلزگری
برابر پارسی سوره.
برابر پارسی آیه.
چمراس.
ورشیم.
کلیپ.
پیشنهاد من : Portable Document Format ( پوشه ی دبیزه ی جابه جاپذیر ) کوتاه شده - - - > پِدِجِ یا پودَجا
لَلِه به ماناک مرد پرستار کودک.
در گویش اصفهانی به ماناک "آرام" به کار برده می شود. می گویند خداوند آن زن را آلفته کند. یعنی خداوند آن زن را آرام کند.
شست وشوخانه زیباتر است.
قیام : خیزِش رکوع : خَمِش سجده : سَرْنَهِش
برابر پارسی پیشنهادی : دوش اَنداز.
برابر پارسی ساعت.
پودمان
برابر پارسی واژه ی انسان.
برابر پارسی حیاط.
خَرَنْد برابر پارسی این واژه است.
این واژه به جای واژه ی بیگانه channel در پیامرسان ها پیشنهاد می گردد. آبْراه : water channel بادْراه : cooler channel پیامْراه : messenger channel ب ...
برابر پارسی cooler channel پیشنهاد می گردد.
برابر پارسی tv channel پیشنهاد می گردد.
برابر پارسی دلالت کردن ، دلیل آوردن. دلیل : فَرنود دلیل آوردن ، دلالت کردن : فَرنودن بُنِ گذشته : فَرنود بُنِ اکنون : فَرنایْ
برابر پارسی "اثر کردن". بن گذشته : هَنود بن اکنون : هنایْ.
پیشنهاد : روشن سازه.
برابر پارسی : افتخار. بالِش ، نامِ بُن واژه ( اسم مصدر ) بالیدن است.
برابر پارسی : میل و اراده.
پیشنهاد : کِشه. نام بن واژه ی ( اسم مصدر ) کشیدن. رسم این تابلو خیلی مشکل است. پارسی : کشیدنِ/کِشه ی این تخته بسیار دشوار است.
پیشنهاد برای واژه ی بیگانه ی تانک.
برابر پارسی خدمت کردن.
برابر پارسی تهمت زدن.
متهم شدن. من به جرم قتل متهم شدم. من به بِزِهِ کشتن انگانده شدم.
شیرینک
برابر پارسی جدول.
اندازه گر ، اندازه دان
برابر پارسی صنعت.
فَیارگر برابر پارسی صنعت گر است.
برابر پارسی مستحب.
کاربِه
شخار یا تلخینه.
ترشینه
پیشنهاد به جای واژه ی "ظرف".
پیشنهاد من برای این واژه ی بیگانه ی چینی : بامْنوش. چون "چای" را ایرانیان بیشتر در صبح می نوشند ، این واژه پیشنهاد می شود.
پیشنهاد من : وامِستان ، وامْگاه ، وام خانه ، وامْسرا یا پولِستان.
پیشنهاد من: آباک ( =آبی اک ) یعنی سیاره ای که رنگش آبی است یا می توان از آبان هم بهره برد.
پرتوساخت
درونگاه
کهربا
کهرباساز ، کهربادِه
گُذرانِ کهربایی
آهنربا
آهن رُبایی
کهاهن ربا = ( کهربا آهن ربا ) ( kahāhanrobā )
کهرُبَک = ( کهربا ک ) ( kahrobak )
برابر پارسی منع کردن. واژگان بَرکم یا بژکم را جست وجو نمایید.
منع کننده
منع شده
دل آگاهی ، فراآگاهی
داده نما
غارت کردن
رخشارگاه ✅
قطار = آهن نورد مترو = ماردیس ، زیرّو ( zirrow ) دستگاهی که از زیر زمین می رود.
دِلباوَریدن
کوتاه شده ی یک چهارم و به مانای زکات.
پاخَمیدَن = رکوع رفتن پاخَمِش = رکوع
رکوع کنندگان
رکوع کردن
پیشنهاد من برای واژه ی تعمیرکار.
اوستام ( ustām ) = اعتماد
اوستامیدن ( ustāmidan ) = اعتماد کردن
اوستامَنده ( ustāmandeh ) = اعتمادکننده
اوستامیده ( ustāmideh ) = اعتمادشونده
زیفتَن = زیبا کردن بن گذشته = زیفت بن اکنون = زیب این بن واژه بر آهنگ بن واژگان دیگر برای "بن اکنون" پرداخته می شود : روفتن👈روب کوفتن👈 کوب فریفتن👈 ...
شیمی
تُلَنگیدَن = خواستن ، میل داشتن
پیشنهاد : بُلکَند ( بُل هم ریشه با پُلی است و می توان در واژگان بُلهوس یا بُلکامه دید کَند یا همان قَند )
پیشنهاد : بَنگه یا بَنگار ( بنگ آور ) ماده ای که انسان را بنگ می کند یا آرامش می بخشد.
یَنگ
وام دادن
پیشنهاد : زَرسیمیک ( زَر سیم پسوند ایک ) دانش که در آن سیم ( نقره ) به زر ( طلا ) دگرگون می کنند.
پیشنهاد به جای واژه ی شیمی و کیمیا.
سرزنش کردن. بن گذشته : بیغاشت بن اکنون : بیغار
رخشاره به ماناک شارِش رخ است و برابر پارسی فیلم می باشد.
رُخشارِه = فیلم | رُخشارَک ، نماهنگ = کلیپ
پیشنهاد : مارینه ، مارْسان ، مارگون ، درازیک ، ماریک
پیشنهاد مردمی برای "فضای مجازی".
بُنَکیدن : اثر گذاشتن | یکی از چَم های واژه ی بُنَک ، اثر و رد پا است و ما می توانیم این واژه را به ریخت بن واژه یا مصدر دربیاوریم. بُنَکمند : دارای ...
برابر پارسی شکل.
همریشه با attack و به چَمِ جنگیدن.
جنگ افزارها
خروهک
برابر پارسی واژه ی اینترنت.
زاری گر ، زاری کننده
دَرَند
به خاطر سپردن ، حفظ کردن
بیماربر
نوسازگاه
برابر پارسی "اتوبوس".
پیشنهاد من : گُذَرْبَرَک ( gozarbarak ) گُذَرْبَر = اتوبوس گُذَرْبَرَک = مینی بوس
خودرو مُزدی
مُزدبَر
سوارِه سپاه
خودروی کشت ، خودرو کِشَنده ، خودرو شخم زن
می توانیم این واژه را دگرگونی ماناکی کنیم و در ریختی نو به کار ببریم. حرم امامان معصوم = مُشکوان پیشوایان پاک سرشت
مُشکو
لایک کردن = پسند کردن دیس لایک کردن = ناپسند کردن
تارکده ، رایاتار
توپا ( توپ پا )
گمیزیده
کشتارگاه
تارخانه
تارخانه
رورو ( ruro ) دستگاهی که روی زمین می رود. زمین پیما ( zaminpeymā ) دستگاهی که زمین را می پیماید. واژگان پیشنهادی من اند.
پیشنهاد واژگان برابر : 1. پرتوپز ( partopaz ) 2. شیدپز ( shidpaz ) 3. پختاب ( پخت تاب ) ( pokhtāb ) 4. تاب پز ( دستگاهی که با تابش خوراک می پزد ) ...
برابر پارسی خلیج.
پیشنهاد به جای جمله.
سخنک ( sokhanak )
گرنگ ( garnag ) . این واژه را درون واژه نامه ی دهخدا ببینید.
دست مایه
پزشکانه
یَزِش ( yazesh ) .
مینَوی و آسمانی.
خاکی
خاکیان
گامْ اُسْتُوار ، سَختْ گام
هَنج ، هنجایین ( هنج آیین ) ، آیینِ هَنج
روغن مانده
چِفت کردن
دیگره
به جای غیره.
تخلص
برابر پارسی فیلتر
پالایه شکن ، پالایه زُدا
پالایه برداری
فزونی دادن - رِی دادن
برابر پارسی تاخیر کردن.
متعصب
پیرو
برآیِش
گردآورگاه ، گردآورخانه ، گردآورستان
رهایِش
آمیزش
بالاپوش
پیشنهاد به جای نَفَربَر.
شایِش
شایِش پذیر
پُرکُنه
کاشتن
پی ریزی کردن ، پیرنگ زدن
واج کردن
پیشنهاد به جای فاصله. "واخه" بن اکنون واخیدن ه می باشد.
اَندَرِه ، اَندَرَک
ایسته
پیشنهاد : بامیانه
فلز واژه ای پارسیست.
مرده زار پیشنهاد به جای قبرستان.
بخت آوری
وَرزه ( ورز ه )
ایموجی: رُخَک ، رویَک ، چِهرَک استیکر: برچسب ، چسبانه ، چسبَک
آغاز کردن/شروع کردن
جَخ یک واژه است که در گویش اسپهانی به جای حالا و اکنون گفته می شود.
جان دِه/جان روا/جان فدا
واهِشتن
ترک کردن
تراموا
روشن، دارای فروغ
کِشتار
نجات ( نامِ بُن واژه از بوختن )
نجات دادن ( ببینید بوختن را در واژه نامه دهخدا )
برابر پارسی شکایت.
@
برابر پارسی "پیج".
واگشت
پیشنهاد به جای توقف گاه و پارکینگ.
فَرتور
بستمان
نارواگیر
پُرفِرِست.
رایاباشی/رایابینی/رایابود
کسی که سخنان را جار می زند.
می توانیم به جای فاصله از "فنور" بهره ببریم.
فاصله انداختن
نِگاپار ( نگاره پاره ) بر آهنگ بسپار و تکپار.
پودر لباسشویی/گرده ی رخت شویی
برابر، هَمچَم، هَم ماناک، هَم مانا
عیبدار/معیوب
برابر برنهاده ی فرهنگستان به جای ماکروویو.
نِمازَنگ = ویدئوکال
کد ( kad ) =بیت نیم کد ( nim - kad ) =مصرع
انبارک/انبارچه/انبارو
سیکل: دانشپایه دیپلم: پیش کاردانی فوق دیپلم: کاردانی لیسانس: کارشناسی فوق لیسانس : فراکارشناسی دکترا: استادی فوق دکترا: فَرا اُستادی
مدرک تحصیلی
نعمت دادن
شانسی
سختی/دشواری در گویش اسهپانی.
تکیه کردن
داکنده ( dākandeh ) به چم ( تکیه کننده ) است.
داکیده ( dākideh ) به چم ( تکیه شده ) است.
داکیده | بنگرید به ( داک ) در واژه نامه دهخدا.
برابر پارسی "کلاس".
برابر پارسی ( عمه ) .
رایاپُل
مکتب فکری
همان "چای/چایی" است ، زیرا چای در بام نوشیده می شود این واژه پیشنهاد شده است. ( bāmnush )
در گویش اسهپانی به چم "به اندازه" است. برای نمونه می گویند : راسِّ من برنج بِکِش. ( به اندازه ی من برنج بِکِش/بَردار. )
کنترل تلوزیون
برابر پارسی تلوزیون.
نماپخش
دَستال
نماپخش
برابر پارسی ( تلفن ) .
پیشنهاد به جای ( تصدانه/پیکسل ) .
پیشنهاد به جای ( تصدانه/پیکسل ) .
پیشنهاد به جای ( تصدانه/پیکسل ) .
پیشنهاد به جای ( تصدانه/پیکسل ) .
پیشنهاد به جای ( پروکسی ) .
پیشنهاد به جای ( پروکسی ) . ( polandeh )
خَرَند ( kharand ) در گویش اسهپانی = حیاط ( تازی )
ندانم به کار
دلیل و برهان.
نانگرد/همگرد
رمزواژه/کدون
گستاخ
دست بری/دستکاری/دگرنویسی
تصرف در نوشته.
برگه زدن/رویه زدن
مجاز از اثر کردن. فامَنده ( اثر کننده ) فامیده ( اثرکرده ) فامِش ( اثر/تاثیر ) فامِشانه ( موثرانه )
فامیدن مجاز از اثر کردن. فامَنده ( اثر کننده ) فامیده ( اثرکرده ) فامِش ( اثر/تاثیر ) فامِشانه ( موثرانه )
فامیدن مجاز از اثر کردن. فامَنده ( اثر کننده ) فامیده ( اثرکرده ) فامِش ( اثر/تاثیر ) فامِشانه ( موثرانه )
فامیدن مجاز از اثر کردن. فامَنده ( اثر کننده ) فامیده ( اثرکرده ) فامِش ( اثر/تاثیر ) فامِشانه ( موثرانه )
فامیدن مجاز از اثر کردن. فامَنده ( اثر کننده ) فامیده ( اثرکرده ) فامِش ( اثر/تاثیر ) فامِشانه ( موثرانه )
زابیدن = وصف کردن زابیده شدن = وصف شدن زابَنده = واصف زابیده = موصوف زاب = صفت زابِش = توصیف
زابیدن = وصف کردن زابیده شدن = وصف شدن زابَنده = واصف زابیده = موصوف زاب = صفت زابِش = توصیف
شگاینه ( شگا آینه ) گَنجه دولاب شیشه ای
همان ( توفان ) .
پیدا کردن.
اصل و نسب دار
بیداد
یاوه مان
یواییدن ( yavāyidan ) = اتلاف و اسراف کردن.
یواینده ( yavāyandeh ) = مُسرِف/اسراف کننده/تلف کننده
یوایش ( yavāyesh ) = یَوا/اسراف/اتلاف
از زیر کار در رفتن.
هوله رفتن
شمارک بندی
میاندار
تکنده ( takandeh ) /تازنده ( tāzandeh )
تاوان
فهمیدن
چیزی که از خاک ساخته شده باشد.
( یک خرده ) ( اندکی )
آناناس.
کوتاه شده ی اندام.
انسان
مختار/اراده مند
نوازنده
خداناباور/بی خدا
واخواستیان
بیو و بیوگرافی.
زی نوشت.
لحیم کردن. بنگرید به ( کید ) در دهخدا.
سیگار
زمان سنج
پیشنهاد : دِریک ( زیباست که به جای ریال از دریک بهره ببریم. )
پیشنهاد به جای ( تومان مغولی ) .
بازفرست کردن.
زیارت نامه
کتاب دعا
شخانه
رقص و جست وخیز.
فَغَندیدن = رقصیدن فَغَندَنده = رقصنده فَغندیده = رقصیده فَغَند = رقص فَغَندَندانه = رقاصانه
حیاط.
درونمایه
توانایی
پتانسیل
توانه
کیفیت
کمیت.
بحر طویل
درازانه.
شورا
درگاه
برپاد
میراث. مانند پوشاک/خوراک/نوشاک.
برابر پارسی خطرناک.
لوده
قانون اساسی
کراوات
گریبانْبَند
مه پیشوند بزرگ سازی لیوان = لیوان
مهلیوان ( مه پیشوند بزرگسازی لیوان )
آرام آرام
آیفون خانه
زخمی کردن
ترجمه کردن.
ترجمه.
آگاهگان
به مقدار/به اندازه در گویش اسپهانی.
مدفوع
roSande هایلایت.
هایلایت
برجسته گر/روشَنْده
برتار/درون تار
جمع.
محکوم کردن.
هَم وَر.
هم آهنگ.
در سجع، هَم وَراهنگ.
انکار.
نامی زیبای ایرانی - اسلامی.
رستوران.
خورشگاه
چَغَت = چوب = چوغ
خط انداختن.
انسان.
به جای آیت الله.
ایزَدنِشان /izadneSAn/.
گربه.
درس.
رساله ی الکترونیکی.
وَچَرنامه = رساله دینی.
فقیه.
انسان. ( مان=اندیشه/منش ـو پسوند وابستگی مانند ترسو و بُرزو. )
مجتهد.
مُفتی.
عکاس.
لوگو.
حوله صورت.
گُل آهن.
کسی که دلیل و استدلال می آورد.
استدلال.
آنچه که به عنوان استدلال آورده می شود.
فرانسه.
شنیدن.
فرجودن = معجزه کردن. بن گذشته: فَرجود بن اکنون: فَرجایْ فَرجایَنده = معجزه کننده.
زَمایه = عکس.
بسته کار.
صفت.
افشان کردن.
فَرتوشتَن = عکس گرفتن. بن گذشته: فَرتوشت. بن اکنون: فَرتور.
همان رَستن است. بن اکنونش می شود راه.
فرانسوی.
آرودن = آراستن.
گرودن = گراییدن.
پیرودن = پیراستن.
کوباهنگ.
نَرماله = مارشمالو.
نَرماله.
شکلات.
مسیحیت.
طماع.
بازی/قلیایی.
قلیایی/بازی.
کُنداب = قلیا/باز. تیزاب = اسید.
تعویض کردن.
کشیش و دینبُد.
گیرَخ.
رایاپخش.
آنلاین. /daruntAr/
درون تار. /daruntAr/
آفلاین. /boruntAr/
برون تار. /boruntAr/
تارکده. /tArkade/ رایاتار. /rAyAtAr/ داده گوشی. /dAdeguSi/
تابلو. /farnemA/
پَرتوئک. /partoak/
چهارتایه.
کاریکاتور.
آلمان. /ZermanestAn/
آلمانی. /ZermanestAni/
لعنت و نفرین.
مردم داد همان حق الناس است. /mardomdAd/
لذت بردن.
لذت برنده. /mAZande/
لذت بری. /mAZeS/
شعله کشیدن. /Saxidan/
بَرَنگ. /barang/
ماژیک.
اصرار و الحاح.
اصرارکننده.
ایمیل.
تلویزیون. /nemAyAr/
وَنگ. /vang/
دنباله برگ. /donbAlbarg/ پَسوابرگ. /pasvAbarg/ خواهان برگ. /xAhAnbarg/ پشتیانه. /poStiyAne/ یاورانه. /yAvarAne/ پَسوانه. /pasvAne/ زبان پارسی تواناست.
تسبیح.
ستایه.
رقصیدن.
مدبر.
سرفه کردن.
سرفه کردن.
صخره.
پارک و بوستان.
دادن.
کاربَد.
چَسبانَک /casbAnak/= استیکر.
چسبانک. /casbAnak/
دین گواه. /dingovAh/
حجت الاسلام.
برکامه /barkAme/=برخلاف.
زگیل.
بَرتار /bartAr/= آنلاین ( online )
برون تار. /boruntAr/
هنگ درام.
شَنبانه. /SanbAne/ گُنبَدانه. /gonbadAne/
نیرنگ زدن و فریب دادن.
نیرنگباز و فریبکار.
ستاوه گر /setAvegar/ = فریبکار.
گول خورده و فریب داده شده.
لنگرگاه. /bastangAh/
دیگرانه /digarAne/ = عصرانه.
وردشگاه /vardeSgAh/ = دیسکو و رقاصخانه
تیلْ واوَک.
قاب و چهارچوب.
باتری.
شوفاژ.
گرماپخش /garmApaxS/. گرمینه /garmine/.
خیکه. /xike/
کسی که بسیار سخن می گوید.
اعتراف و اقرار.
تیغ تیغَک. /tiqtiqak/
کاکتوس.
پیمان راستین.
وعده ی صادق.
موزاییک.
موزاییکی.
شن سنگ. /Sensang/
شن سنگی. /Sensangi/
شن سنگی. /Sensangi/
شن سنگ. /Sensang/
سُفالیکی. /sofAliki/
سُفالیک. /sofAlik/
جوش آور. /juSAvar/
نَمَدَک /namadak/ = موکت.
برشواره. /boreSvAre/
مفرد.
اَنجِش. بنگرید به اَنجیدَن.
مهژو. /mehZu/
برخیختن بن واژه ی انگارینِ برخاستن است.
زیرنوشت درست تر است.
فلندگیدن /felengidan/= گریختن و فرار کردن.
توصیف کردن.
وصف کننده.
وصف شده.
توصیف.
صفت.
زیرنوشت. /zirneveSt/
گِل.
اولتیماتوم.
هشدار.
آماج. /AmAj/
📚 برابرسازی برای کلین شیت: ١. بی آماج ( بی گُل ) ٢. پاک آماج ( کسی که دروازه اش از آماج پاک است. ) ٣. توپ گریزان ( گریزانندهٔ توپ از دروازه ) ۴. ...
اَبیم /abim/=ایمن و بی ترس.
فعل.
فاعل.
مفعول.
جلبک مایه. /jolbakmAye/
سنگواره. /sangvAre/
به چابکی.
از حال رفتن.
کانگر. /kAngar/ کانکار. /kAnkAr/ کارگر کان. /kargar e kAn/
موقتی.
فرمانه. ( فرهنگستان )
تفریط.
چرخانک. /carxAnak/ پرانک. /parAnak/
سپنداروان. /sepanArovAn/
علامت سوال.
اگزون. exon
درود بر شما. به درگاه تلگرامی من سر بزنید. @mfdg45
فِرانکِستان. /ferAnkestAn/
آینده نما. /AyandenamA/
آینده نما. /AyandenamA/
این واژه سغدی است. yāxē
نمایا. /nemAyA/
تلویزیون.
بالایال. /bAlAyAl/
بالایال. /bAlAyAl/
بیزه. /bize/
جدا کردن.
به جای کپچا.
سپرسنگ. /separsang/
آزمونک. /Azmunak/
بودن.
وعده گاه.
پیمانگاه. /peymAngAh/
سمپاتیک.
پاراسمپاتیک.
پاراسمپاتیک.
تبریک گفتن.
جلد.
مافیا.
بدآرمان. /badArmAn/
خَلَنگ خرس. /xalangxers/ پیسه خرس. /pisexers/
سرمامرغ. /sarmAmorq/ یخ مرغ. /yaxmorq/
پاندا.
پاندا.
کهن جانور. /kohanjAnevar/
پیل مرغ. /pilmorq/
اَسکَرد. /askard/
وظیفه. بنگرید به ریشه شناسی استادحسن دوست.
چریک.
پت.
بازی پرداز. /bazipardAz/
کی بِپَنامَد ز خرما خرماخورنده؟ #پارسیونا 🌺
کُشتَن.
چسبانک.
چارگرد.
کوادکوپتر.
حالت و وضعیت.
ژن.
حوزه.
بخار.
کیفیت.
فامینه.
فامینک.
کروماتید.
دعا کردن.
بیزه.
کپچا.
لایه چید.
میلیون. دُهِز ( هزار هزار ) ( هزار به توان دو )
دُهِز. ( هزارهزار ) ( هزار به توان دو ) .
سِهِز. ( هزارهزارهزار ) ( هزار به توان سه ) .
مراقب است در زبان نایینی.
مارمولک است در زبان نایینی.
ظرف است در زبان نایینی.
گربه است در زبان نایینی.
سگ است در زبان نایینی.
سوختن.
صبحانه.
در اسپهان به چِمِ جوجه است.
غُلیدن به چِمِ جوشیدن است.
سپک تاکرا.
لگدتوپ.