پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
مُربّو murabbu: [اصطلاح صنایع دستی] لباس زنان، پیراهنی که تا سرِ زانو می آمد با دو شکاف در طرفینِ لبه، دامن و آستین تنگ و ساده برای زنان پا به سن و چ ...
کج kəj: [اصطلاح صنایع دستی] پیله غیرقابل ابریشم کشی را می پزند. با دوک می ریسند و نخ آن را رنگ می کنند. سپس با دستگاه پارچه می بافند که بیشتر در چادر ...
هر hər: [اصطلاح صنایع دستی] نقش ابر
نگاه : دکتر کزازی در مورد واژه ی نگاه می نویسد : ( ( نگاه در پهلوی در ریخت نگاس nigās به کار می رفته است ؛ ستاگ واژه گاه است که در "آگاه " نیز دیده ...
فرمان : دکتر کزازی در مورد واژه ی فرمان می نویسد : ( ( فرمان در پهلوی فَرمان framān بوده است ، به همان سان که " فرزند " فرَزند frazand و "فَرْوَهَر" ...
ژرف : دکتر کزازی در مورد واژه ی ژرف می نویسد : ( ( ژرف در پهلوی ژفر zofr بوده است . در واژه ، آنگاه که به پارسی دری رسیده است ، جابجایی آوایی رخ داد ...
پرستنده : بنده و فرمانبردار ، بر گرد چیزی به نیایش و نماز ایستادن ، مثل به نیایش ایستادن به دور کعبه . دکتر کزازی در مورد واژه ی پرستنده می نویسد : ...
بیکار :بیهوده و ناسودمند ( ( به هستیش، باید که خَسْتُو شوی ز گفتار ِ بی کار ، یکسو شوی؛ ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 13 ...
خَسْتُو :معترف دکتر کزازی در مورد واژه ی خَستو می نویسد : ( ( خَستو به معنی معترف است و در پهلوی خوستوگ xwastūg بوده است . او ū ، در واژه ، پساوند با ...
رای : دکتر کزازی در مورد واژه ی رای می نویسد : ( ( رای واژه ای است ایرانی و در پهلوی ، کاربرد فعلی نیز یافته است : رایتیتن rāyĕnītan با بُن ِ اکنون ر ...
کار رفته ی رایی :مفعول صریح دکتر کزازی واژه ی " کار رفته ی رایی " را در نوشته های خود به جای واژه ی " مفعول صریح" بکار برده است. ( نامه ی باستان ، ...
مفعول صریح:کار رفته ی رایی دکتر کزازی واژه ی " کار رفته ی رایی " را در نوشته های خود به جای واژه ی " مفعول صریح" بکار برده است. ( نامه ی باستان ، ج ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی گنجیدن می نویسد : ( ( گنجیدن ، در زبان پهلوی ، ونچیتن winčītan می توانسته است بود . ستاگ واژه ونچ vinč است . هینینگ ، ایران ...
در پهلوی سختگ saxtag بوده است .
لوک بَند luk - band : [اصطلاح صنایع دستی] شبیه سینه ریز زنان بافته می شود.
خَرفِ کوهی xarfə - kohi: [اصطلاح صنایع دستی]گیاهی جنگلی و محلی که تالشی ها به آن خَرف خار xarfə - xar می گویند. نوعی نقش در جوراب های پشمی است که برگ ...
مورغ لاچَ murqə–lajča: [اصطلاح صنایع دستی]نقش مرغ که معمولا در ساق جوراب های پشمی بافته می شود.
بِل بِل چَش bəl - bələ - čaš: [اصطلاح صنایع دستی] چشم بلبل
هَوشَ کَلَ huša - kalla: [اصطلاح صنایع دستی] کله ی خرگوش
چَپَ شان čapā–šan: [اصطلاح صنایع دستی] خطوط مورب یا هشتی که در هشتپر به "درخت سرخس" معروف است.
بِل بِل چَش bəl - bələ - čaš: [اصطلاح صنایع دستی] چشم بلبل
هشت پَر hašt–pār: [اصطلاح صنایع دستی]نوعی گل که هشت برگ دارد.
گرگارَروُ garagara - row: [اصطلاح صنایع دستی]نوعی بافت گل که به "کرکارَرو" نیز معروف است.
خِرمابُوتَه Xərma - butā: [اصطلاح صنایع دستی]نوع نقش گل
کی لَ یَخ ki - la - yax: [اصطلاح صنایع دستی]تلفظ تالشی که نقش یقه ی دختر است.
گادوش gaduš: [اصطلاح صنایع دستی] کلّه ی گاو
سَ شونَ sa - šunā: [اصطلاح صنایع دستی] شانه به سر
گاوَ چَشgava - čāš : [اصطلاح صنایع دستی]چشم گاو، نقش دایره ای با دایره ی سیاه رنگ داخل آن.
پیونَه پَر piyunā–par: [اصطلاح صنایع دستی] پروانه ( نوعی نقش )
قورباغه لاچ qurbaqə - lajč: [اصطلاح صنایع دستی] نقش قورباغه
اَسب دندون asbəa - dandon: [اصطلاح صنایع دستی]دندان اسب ( نوعی نقش )
خول چَ xolača: [اصطلاح صنایع دستی]قالیچه، طرحی اقتباس شده از قالیچه
کی لی مُ نومو ki - li - mu–numu: [اصطلاح صنایع دستی]نقش گلیم؛ اقتباس شده از طرح گلیم، از دو چند ضلعی که در امتداد هم قرار گرفته اند، تشکیل شده است.
حلایی halaiy: [اصطلاح صنایع دستی] نقش حلوایی که همانند لوزی متصل به هم است.
پُوتَ نوموputa - numu : [اصطلاح صنایع دستی]نقش بوته
اَره نومو arə–numu: [اصطلاح صنایع دستی] نوعی نقش در جوراب است که اهالی ماسوله به آن "نقش اسلیمی" می گویند.
شون نومو šun–numu: [اصطلاح صنایع دستی]نقش شانه ای، اهالی ماسوله به شانه "چوتاش" čutaš هم می گویند. ( نوعی نقش )
هَف چول hafačul: [اصطلاح صنایع دستی] گل پامچال
پَفَ چال pafačal یا هَف چول hafačul: [اصطلاح صنایع دستی] گل پامچال
اَنگِ āngə: [اصطلاح صنایع دستی] انگور، درخت انگور ( نوعی نقش )
وِل نومو vəl–numu: [اصطلاح صنایع دستی]نقش گل
لالَ lala: [اصطلاح صنایع دستی] گل لاله ( نوعی نقش )
وُل پَر vola - par یا اولا پرک ola–parak: [اصطلاح صنایع دستی] گلبرگ
لیو چیچکliva - čičak : [اصطلاح صنایع دستی]تلفظ تالشی به معنی غنچه ی سیب ( نوعی نقش )
خوله، خوله نومو xālə - xālə - numu: [اصطلاح صنایع دستی] شاخه های درخت ( نوعی نقش )
خوله Xolā: [اصطلاح صنایع دستی]شاخه ی درخت ( نوعی نقش )
پوتَ کوآ puta - kua: [اصطلاح صنایع دستی] درخت سرخس؛ تالشی ها به آن گول پَرَک gul - parak هم می گویند.
کَجَ دو kaĵado: [اصطلاح صنایع دستی]درخت کاج ( نوعی نقش )
پای پچو pay - pəču: [اصطلاح صنایع دستی] پای گربه ( نوعی نقش )
پچوچنگ pəču–čəng یا پشوچینگpəšu - čing : [اصطلاح صنایع دستی]چنگ گربه ( نقش )