پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
به درک اسفل: تعبیری منفی و توبیخ آمیز است مانند "به جهنم"، مأخوذ از آیه 145 سورۀ نساء: "انّ المنافقین فی الدّرک الاسفل من النّار" ( منافقان در طبقه ز ...
خسر الدنیا والاخره: کنایه از خسارت دو طرفه مربوط به آیه 11 سورۀ حج که می فرماید: "برخی از مردم خدا را بر کناره راه عبادت می کنند. پس اگر خیری به ایش ...
هباء منثورا: به معنی غبار پراکنده و مأخوذ از آیه 23 سورۀ فرقان که می فرماید: " وقدمنا الی ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا" ( و به هر عملی که کرده ...
نور علی نور: اگر کار یا چیز خوبی به همراه یک خوبی دیگر بیاید یا فرد دارای وضو دوباره وضو بگیرد این عبارت را به کار می برند که مربوط به آیه 35 سورۀ نو ...
ما شاء الله: یعنی آنچه خدا بخواهد و از آیه 39 کهف گرفته شده "ولولا إذ دخلت جنّتک قلت ما شاء الله لا قوّة إلا بالله إن ترن انا أقلّ منک مالاً و ولداً" ...
کن فیکون شدن:کنایه از نابود شدن ، از میان رفتن ، هلاک گشتن ، از هم پاشیدن برگرفته از آیه 40 سورۀ نحل دربارۀ اراده الهی است که ( هر چه را بگوید: باش ...
بارک الله: برگرفته از آیه "فتبارک الله احسن الخالقین" ( سوره مؤمنون، آیه 14 ) است که در پایان آیات مربوط به مراحل خلقت انسان آمده است و در مقام تحسین ...
گام: به نظر می رسد گام در فارسی با واژه انگلیسی come ( آمدن ) و Coming ( درحال آمدن ) که بیشتر منظور از آمدنی است که با قدم زدن و پیاده آمدن صورت گرف ...
پرداختن از چیزی : پاک کردن از چیزی ، از میان برداشتن آن چیز . ( ( این بام و سرای بی وفایان را از شحنه و شش عسس بپردازم ) ) ( تازیانه های سلوک، نق ...
رسد نازم: جای آن دارد که ناز کنم. ( ( گر ناز کنم بر آفرینش من فرزند خلیفه ام، رسد نازم ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیع ...
فرزند خلیفه: دکتر شفیعی کدکنی در مورد "فرزند خلیفه " می نویسد : ( ( کنایه از انسان است و به اعتبار اینکه آدمی در جهان ، مقام خلیفة اللهی دارد *وَ إِ ...
دست دریازیدن: دست بیرون آوردن ، دست دراز کردن ( ( چون بال شکسته گشت بر پرم چون دست بریده گشت دریازم؟ ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنا ...
سر بپرداختن از عقل: سرِ عقل را برداشتن ، سر عقل را بریدن ( ( از جان جهول دل فرو شویم وز عقل فضول سر بپردازم ؟ ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل ...
دل فرو شستن: دل برکندن ( ( از جان جهول دل فرو شویم وز عقل فضول سر بپردازم ؟ ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمس ...
باغ الهی:بهشت یا رضوان الهی که" و رضوانٌ مِن الله اکبر " 9/72 ( ( کی باشد کین قفس بپردازم در باغ الاهی آشیان سازم ؟ ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و ...
قفس: دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " قفس " می نویسد : ( ( قفس کنایه از جسم و قالب خاکی است و از دیرباز در ادب فارسی، روح را به گونه ای پرنده ای که ...
دون القُلّتین : دکتر شفیعی کدکنی در مورد " دون القُلّتین" می نویسد : ( ( دون القُلّتین تعبیری است در مورد چیزهای کم و ناچیز به کار می رود و اصل آن از ...
حَشَر گردیدن : انبوه شدن ، تجمّع کردن . ( ( تا حَشَر گردند شاگردان دون القلّتین پردگی گشتند زین غم اوستادان کمال ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تح ...
سینه مال: صفت فاعلی مرکب مرخم ، یعنی عشقی که سینه ی عاشق را در هم شکند. ( ( ای دریغان صادقان گرم رو در راه دین تیر ایشان دیده دوز و عشق ایشان سینه ...
ناریان: دوزخیان ، اهل دوزخ ، آنان که به دوزخ خواهند رفت . ( ( ناریان بین با سه دوزخ سرد مانده در تموز ابلهان بین با دو دریا غرق گشته در سفال ) ) ...
ذوالبقا: از صفات باری تعالی است ، آنکه صاحب جاودانگی است. ( ( کی توان مر ذوالجلال و ذوالبقا را یافتن در خط خوب تکین و در خم زلف ینال؟ ) ) ( تازیا ...
حال و مُحال: دکتر شفیعی کدکنی در مورد " حال و مُحال" در بیت زیر می نویسد : ( ( حال واردی است غیبی و الاهی که بدون دخالت سالک و بی اراده ی او ، بر وی ...
اصحاب قال:اهل سخن گفتن ، آنان که تنها سخن می گویند و از معنی و حال بی بهره اند. ( ( بس کنید آخر محال، ای جملگی اصحاب قال در مکان آتش زنید ای طایفه ...
ارباب حال: اهل حال و ارباب سلوک ( ( بس کنید آخر محال، ای جملگی اصحاب قال در مکان آتش زنید ای طایفه یْ ارباب حال ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلی ...
تخته: جنازه ای که مرده را بر آن می نهند دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " تخته" در بیت زیر می نویسد : ( ( در افسانه هایی که در کودکی برای ما می گفتن ...
پَسْرو: پیرو و دنباله رو ( ( از برای خلاف و استبداد پَسْرو دُنب ِخر بگیر مباش ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، ...
شاگرد رسن تاب:نماد انجام دهنده حرکات معکوس در ادبیات است . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " شاگرد رسن تاب" در بیت زیر می نویسد : ( ( بدان جهت که شاگرد ر س ...
داغ ملک: یعنی مُهری که پادشاه بر بدن بنده ی خویش می زده است به نشانه ی اینکه آن بنده در تملّک اوست و آن را داغ بندگی می خوانده اند. ( ( بندهٔ خاصُ ...
کار داشتن: اهمیت و اعتبار داشتن . دکتر شفیعی کدکنی در مورد " کار داشتن" می نویسد : ( ( کار وقتی با فعل داشتن و بودن ترکیب شود در متون قدیم غالباً به ...
در پذیرفتن: عفو کردن و بخشیدن ( ( هیچ طاعت نامد از ما ، همچینن، بی علتی رایگانمان آفریدی رایگانمان در پذیر! ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قص ...
بی علتی: دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " بی علتی" می نویسد : ( ( یعنی همچنان که ما را بی علتی ، رایگان آفریدی همچنان، رایگان و بی علت بر ما ببخشای ...
گیر و مگیر: دکتر شفیعی کدکنی در مورد "گیر و مگیر " می نویسد : ( ( گرفتن اولی به معنی اخذ و دریافت کردن است و گرفتن دوم به معنی مؤاخذه و پرس و جو و م ...
خفیر: معنی اسکورت کننده
بحر ِ قعیر: دریای ژرف ( ( تَفّ آه عاشقانْت ار هیچ زی بحر آمدی تا به ماهی جمله بریان گرددی بحر قعیر ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی ...
ماه تیر : دکتر شفیعی کدکنی در مورد " ماه تیر " در بیت زیر می نویسد : ( ( منظور تیرماه زمستانی است که در گاه شماری قدیمی ایرانی وجود داشته است و منظو ...
هژیر: چابک و هشیار دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " هژیر" می نویسد : ( ( به صورت ِ اَجیر در کدکن بکار می رود و بیشتر در تضاد با " خواب آلود " ) ) ...
چاشتگه: نزدیک ِظهر ( ( بامداد "ایاک نعبد" گفته ای در فرض حق چاشتگه خود را مکن در خدمت دونی حقیر ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، د ...
فطیر در بستن: نان به تنور زدن . از فرصت بهره جستن مثل تا تنور گرم است نان را باید به تنور زد . ( ( ای خمیرت کرده در چل صبح، تایید الاه چون تنورت گر ...
نَقیر : خال یا فرو رفتگی کوچکی است در پشت هسته خرما، گویی منقارى به آنجا زده اند ( قاموس قرآن ) ، چیز سبک و حقیر را با آن مثل زنند و نیز به معنی تراش ...
تهوّر : مردانگی، جسارت دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " تهوّر " می نویسد : ( ( مردانگی و جسارت که از روی قلّتِ مبالات باشد . از نظر حکمای قدیم تهوّ ...
سه جان: ( نفس اماره و نفس لوامه و نفس ناطقه ) یا ( نفس بهیمی و نفس نباتی و نفس ناطقه. ( ( چار میخ چار طبعی ، شهر بند پنج حس از پی دوْ جْهان سه جانت ...
نوزده اعوان: دکتر شفیعی کدکنی در مورد " نوزده اعوان" می نویسد : ( ( نوزده اعوان اشاره است به : وَمَا أَدْرَاکَ مَا سَقَرُ / لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ/ ...
نوزده اعوان: دکتر شفیعی کدکنی در مورد " نوزده اعوان" می نویسد : ( ( نوزده اعوان اشاره است به : وَمَا أَدْرَاکَ مَا سَقَرُ / لَا تُبْقِی وَلَا تَذَرُ/ ...
در جمله: بر روی هم ، روی هم رفته ( ( آدمی در جمله ، تا از نفس پر باشد چو جوز هر زمانی آید از وی دیو را بوی پنیر ) ) ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلی ...
دکتر شفیعی کدکنی قُرّةالعین را بر گرفته از واژه ی " قَریر" می داند و در این مورد می نویسد : ( ( قَریر صفتی است که در مورد چشم به کار می رود هنگامی که ...
قَریر: دکتر شفیعی کدکنی در مورد واژه ی " قَریر" می نویسد : ( ( قَریر صفتی است که در مورد چشم به کار می رود هنگامی که چشم به دیدن چیزی خوشایند، نایل ...
ورز ورزیدن: گناه ورزیدن ، مرتکب گناه شدن ( ( جان بدین و عقل ده تا پاک ماند بهر آنک وزْر وَرزَد جان چو او را عقل و دین نبود وَزیر ) ) ( تازیانه های ...
دارُالملکِ سرّ: دکتر شفیعی کدکنی در مورد "دارُالملکِ سرّ " می نویسد : ( ( پایتخت دل، آنجا که مرکز سلطنت دل است. سرّ به معنی قلب است و از تعبیراتِ خا ...
از گریبان تاج ساختن: در کمال بی نیازی بسر بردن دکتر شفیعی کدکنی در مورد " از گریبان تاج ساختن" می نویسد : ( ( یعنی به سلطنت فقر در دست یابی، گریبان ...
سلطان ِ ضمیر: وجدان در معنی امروزی کلمه ، درون ِ خویش ( ( ای سنائی جهد کن تا بهر ِ سلطان ِ ضمیر از گریبان تاج سازی وز بُن دامن سریر ) ) ( تازیانه ...