تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

جرقه زدن. جرقهیدن. آتش نشانان می گویند که این سیم ها بودند که جَرَقِهیدند و آش سوزی را به راه انداختند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هماندرمانگر/هماندرماننده/

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خصماندن = کسی را با کسی دشمن کردن. م. ث خصماندن ۲ برادر کاری زشت و ناپسند است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تایپیدن. م. ث تایپیدن این جُستار/مقاله بیست ساعت طول کشید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Signifier

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Signified

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Absorb = جذبیدن Absorbing = جذبیدن، جذبان جذبان مانند خندان. Absorbingly = جذبانانه Absorbed = جذبیده Absorbedly = جذبیدِهانه Absorber = جذبنده Abso ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سوتییدن = م. ث اینقدر سوتییدن هاش مسخره بود که ما روده پُر شدیم از خنده. گافیدن = م. ث بعد از این که اونطوری گافیدی تو برنامه قبلی، چطوری میتونی ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

عَرّیدَن = م. ث : کمتر بِعَر تو گوش من. عرعریدن = م. ث : سره این عرعریدن تو بود که انداختنمون بیرون.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هیسیدن = هیس کردن/صدای "هیس" درآوردن تا بقیه بِساکتند. م. ث وقتی گه مدیر وارد کلاس شد، آموزگار دانش آموزان رو هیسید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

صدمیدن = م. ث این قرص به بدن می صَدَمَد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خشمیدن = خشمگین شدن م. ث = آدم می خشمه وقتی میبینه این صحنه ها رو. خشمانیدن = خشمگین کردن م. ث = با خشموندنِش به هیچ نتیجه ایی نمیرسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

قُماریدن = م. ث وقتی می قُماری، کل بدنت از آدرنالین لبریز میشه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

اَخمیدن. م. ث اونجوری اخمیدن تو باعث نمیشه من ازت بِتَرسم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

۲پِه = ( پ ) رسش و ( پ ) اسخ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هماندرمانگر/هماندرماننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ذبحیدن. م. ث ذبحیدن این زبان بسته ها دور از انسانیته .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پیشوند "زُرو - " کوتاهیده شده ( از طریق فرآیند بُرش = blending ) از اسم "زُروان ( ایزد زمان"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

طوعیدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خجلیدن = خجالت زده شدن/خجالت کشیدن خجلاندن = باعث خجلیدن کسی شدن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نُطقیدن سخنرانیدن خُطبیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Osteopath اُستُخودرماننده Ostepathy اُستخودرمانی Ostepathist اُستخودرمانگر Ostephatic استُخودرمانیک Osteopathically اُستخودرمانیکانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بازپُریدن You have to reload the guns شما باید تنفگ ها را بِبازپُرید. شما باید خشاب تفنگ ها رو باز پر کنید. شما باید دوباره برای تفنگ ها خشاب گذاری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

فعل/کارواژه آن پاسخیدن = پاسخ دادن. م. ث اگر بتوانید درست بپاسخید، به مرحله بعدی می روید.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Signify = دالیدن Signifier = دالنده Signified = دالیده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٢

وارد کردن. Import م. ث باید مراقب واردیدن این تعداد بسیار زیاد واژگان بیگانه به زبان فارسی باشیم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هماندرمانیک/

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Radical رادیکال/ Radically رادیکالانه/ Radicalize رادیکالیدن/ Radicalizer رادیکالنده/ Radicalized رادیکالیده/ Radicalizing رادیکالیدن، رادیکالان ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

To quote نقل کردن. م. ث آیا در این کتاب شما از استاد فلانی چیزی نَقلیدید؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نگهداشتن To keep/to hold

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ناخوش شدن. م. ث وقتی عرق و الکل می خوری، یکم می ناخوشی و حالت بعد بهتر می شه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بیمار شدن. م. ث خوردن گِلاب ( آب گِل دار ) باعث می شه فرد بِبیماره.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مُرَبییدن = to coach م. ث = مربییدن ورزشکاران حرفه ایی دانش زیادی رو می طلبه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

درمانیدن = م. ث این بیماری را فقط دکتر فلانی می تواند بِدرماند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٠

بِهبودیدن = م. ث این ماده رو بزن رو زخم، خودش می بِهبوده. بهبوداندن = م. ث هیچ دکتری نمی تواند این زخم را بِبهبواند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٢

میانبُریدن = م. ث اگر از اینجا بِمیانبُری، زود تر می رسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٦

شوکیدن = شوکه شدن م. ث = آدم واقعا می شوکه وقتی این صحنه ها رو می بینه. شوکاندن = شوکه کردن م. ث = انگار که کاری به جز شوکوندن بقیه نداری؟!!!!!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بیمار کردن. م. ث اگه ورزش نکنی راحت هر چیزی می بیمارونتت.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

فعل/کارواژه آن = بُروجَعبیدَن ( از کوتاه شده "بُرون = بیرون" و جعبه ) م. ث سِپهر، من دارم الان وسایل خونه ام رو می جعبَم ( داخل جعبه می گذارم ) . خو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مریض کردن. م. ث این قارچ ها آدم رو می مریضونه .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اَندَروَصلیدَن = Interconnect اندروصلیدن/اندروصلان = Interconnecting اندروصلان مانند خندان ( چیزی که می اَندروَصلد = کسی که می خندد ) اندروصلنده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

Normal نرمال/عادی Normalize عادییدن، نرمالیدن Normalization عادیِش ( عادی سازی ) /نرمالِش ( نرمال سازی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٩

عِلَتیدن = م. ث جنگ، مرگ هزاران بیگناه را عِلَتید. سَبَبیدن = م. ث این کُنش/ژیرش به کنش/ژیرش دیگری می سَبَبَد.