تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

To make an oath سوگند یاد کردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

رادیدن در پهلوی "راد". Liberal = راد Liberalism = رادگرایی Liberalize = رادیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دگریدن. تغییر پیدا گردن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سُخریدن = مسخره کردن م. ث با سخرِش دشمنانانت، فقط زشتی کار خود را به آن ها می نشانی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

( پ ) یام ( م ) خصوص = private message پِیِم ==> پیمیدن م. ث امشب بهش نَپیِم. آنلاین نیست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

زاستاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوتییدن = م. ث اینقدر سوتییدن هاش مسخره بود که ما روده پُر شدیم از خنده. گافیدن = م. ث بعد از این که اونطوری گافیدی تو برنامه قبلی، چطوری میتونی ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

از derivare لاتین می آید ( de rivus ) به معنای ( to lead or draw off ) می شود کارواژه روییدن را همره با پسوند جدایَنده "گ" ( در کارواژه های گداختن، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فرویخیدن/یخیدن = یخ زدن فرویخاندن/یخاندن = باعث ایجاد یخ زدگی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خنکیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

انگاشتن/انگاریدن/فرضیدن. م. ث بیاید بیانگاریم/بِفَرضیم که این رویداد رخ بدهد، در آن صورت چه کاری باید بکنیم؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سطریدن = نوشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . بروپنج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بُروپَنجِرِهیدَن/بُروپَنجِرِستَن از "بُرو" ( کوتاهیده "بُرون" به اضافه "پنجره" ( در لاتین fenestra ) به علاوه "یدن" ( پسوند کارواژه ساز ) . پنجرهی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن. م. ث ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

مسیحینیدن = مسیحی کردن. م. ث اگر ایران را می مسیحینیدند، الان قانون اساسی طوری دیگر نوشته می شد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جرقه زدن. جرقهیدن. از جرقیهدن = جرقستن ساخته شده. و مانند "خواستن = خواه/کاستن = کاه/ ( ستن - - > ه ) " از جرقهیدن به جرقستن تبدیل شده. م. ث آتش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قرنطینیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رَاییدن = to vote رایَنده/رایندگان ​= ​voter ( s ) راییده ​= voted رَایاندن = to make s. b vote م. ث با راییدن به این رئیس جمهور، هیچ دِگَشتی ( تغیی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

واژه چاشت ( درپهلوی بکار میرفته. امروز هم در شمال ایران بکار میره اما اگر اشتباه نکنم به چَم ناهار ) البته در جاهای دیگر با دیسه ها دیگر نیز پیدا می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سی زدن = سیگار کشیدن. ( زبون خودمونی ) سییدن = سیگار دودیدن م . ث = من که بیستَم/۲۰ ( حالم خوبه ) ولی یه می سییَم/سی میزنم ۵۰ بِشَم. *البته تبلیغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نَذریدن = نذر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

جیغیدن = جیغ زدن جیغاندن = باعث جیغیدن کسی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

شونی/شونیک ( در پهلوی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Control = کنترل Controller = کنترلنده Controlled = کنترلیده Controllable = کنترل پذیر Controllablize = کنترلپذیریدن Controllability = کنترل پذیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

فعل/کارواژه آن : رَهیافتَن/نَزدیکیدَن/

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

کووکیدن = to tune کووکنده = tunner کووکیده = tunned

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پیشوند زیوُ ( کوتاهیده از زیوستن در پهلوی که دیسهِ دیگر آن زیستن است. )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

رایحه درمانگر. رایحه درماننده.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بیگاراندن = کسی را به بیگاری واداشتن. م. ث ما رو می بیگارونند، و خودشون سودِ دسترنج مارو ۲لپی میرن بالا.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

یک دَرِّه فاصله بودن بین چیزی با چیز دیگری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

واکسنیدن = vaccinate واکسنیده = vaccinated واکسنِش = vaccination واکسننده = vaccinator واکسنی/واکسنیک = vaccinal

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

یا مُدرن می توانیم بگوییم یا نُوین. Modern = مدرن/نوین Modernly = مدرنانه/نوینانه Modernity = مدرنگی/نوینی/نوینگی Modernize = مدرنیدن/نوینیدن Mo ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نظرم همساز بهتره زیرا سازگار را برای adaptable بکار می برند. Compatible = همساز Compatibly = همسازانه Compatibility = همسازیی Compatibilize = هم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Philosophy = فلسفه Philosopher = فیلسوف، فلسفنده، فلسفگَر. Philosophize = فلسفیدن Philosophizer = فلسفنده Philosophizing = فلسفیدن، فلسفان ( مانند خ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

فریادیدن = م. ث وسط بیابون اگه از تهِ وجودت هم بِفریادی، کسی نیست که به کمکت بیاد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شونی/شونیک ( در پهلوی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

غیبیدن = غیب شدن م ث چجوری تونست بِغیبه؟! غیباندن = غیب کردن اگه بِتونی این ساختمون رو بِغیبونی، اون موقع شعبده باز واقعی هستی. *منظورم از غیبوندن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خمیازهیدن = خمیازه کشیدن. م. ث = وقتی خمیازید دهنش مثل قار علی صدر باز شد. دَهَندَرهیدن = دهن دره کردن. م . ث = حواست باشه، وقتی دهندَرِهید، قَند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

لذت دادن. م. ث اونجوری که یک وعده غذای خوب آدم رو می لذتونه هیچی اینکار رو نمی کنه.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

از بَر شدن/ حفظیدن/ to memorize از "ز" ( کوتاهیده "از" ) "بَرم" ( به چم حافظه ) و یدن. م. ث زبرمیدن این نوواژ ه ها دشوار است.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بِرمِستَن/بِرمِهیدن = گریه کردن. م. ث اگه اینجا بِشینی و بِبرمِهی کاری درست میشه؟ *جالبه بدونید که برمه در پهلوی هم وجود داشته. و الان هم در شمال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

وشکیدن = در پهلوی به چم/معنای تقسیم. م. ث باید آن را به ۳ بخش بِوِشکیم .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

آخوندیدن = مانند آخوند رفتار کردن. دری وری گفتن. چرتُپرتیدن. دروغیدن. مغلطه کردن. م. ث وقتی شما میاید تا بِبَحثید، دیگه باید دست از آخوندیدن برداری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گِرِهیدن/گِرِستَن م. ث این ۲ تا نخ ر بهم بِگِرهون. ترادیسِش گرهیدن به گرستن از روی قاعدا زیر انجامیده شده : کاهیدن = کاستن خواهیدن = خواستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

فعل/کارواژه آن = بیگاریدن = بیگاری کشیدن. م. ث بیگاریدن ما فقط و فقط برای دیگران سود داره، نه برای خودمون.