پیشنهادهای Shirinbahari (١,٠٣٨)
آدم تنبلی که هیچ دستاوردی ندارد.
بدلیجات. بیهوده. بی مصرف. بی معنی
آدم خوش گذران که از خوردن و نوشیدن لذت می برد.
مردم. عامه
مطیع. فرمانبردار. بدون شکایت کاری را انجام دادن
چاپلوسی I refused to fawn over her or flatter her.
راز کسی را فاش کردن He let it slip that they were planning to get married.
شانسی نداشتن. فرصتی نداستن Don’t let a chance like that slip through your fingers!
اغراق کردن. بزرگش کردن. تملق کسی برای به دست آوردن چیزی
گمشو
گستاخ. جسور An insolent boy
متقاعد کردن. تحت تاثیر قرار دادن کسی Unable to sway the others
زیبا و ظریف و کوچک a dainty gold chain
a dinky little bag جذاب. زیبا و کوچک
مسخره ست. شوخی می کنی
سه وعده غذا و جایی برای خواب
چی گیر من میاد؟
پشت وپیش کردن لباس. وارونه پارچه
به یادماندنی A catchy song
تغییر غیر منتظره و مبهم. دمدمی مزاج. شرایط متغییر
شجاع. قهرمانانه
دورگه
a dapper little man in a grey suit مرد خوش تیپ و خوش لباس
وقت گذرانی بیهوده. پیاده روی و گردش Don't dwadle We're late already
شگفت زده. گیج شده. هیجان زده.
گیج کننده. مهم تر و بزرگتر از هر چیزی
تمرین سخت و نا خوشایند کردن The soldiers were put through eight weeks of basic training.
کم حرف His laconic speech
گروه ازدحام A throng of newsmen
کم حرف The reticent girl
به نزد کسی رفتن
درک. آگاهی. تشکر It helps children to develop an appreciation of poetry and literature.
متقاعد کردن تدریجی We do our best to cajole rich countries into helping.
چسبیدن و محکم گرفتن. در رابطه ماندن. با هم در تماس ماندن. تلاش برای نگه داشتن چیزی He clung on to power for another ten years.
تناقض. برگشت. ابهام.
مجادله. بحث برانگیز
به تدریج
سطح درک و فهم
مهمانی و بزم
واقعیت
جبران کردن
گریه و زاری. قهر. کج خلقی.
فایده ای ندارد!
صدای تشدید شده. طنین انداز. پیچش صدا
وقت تلف کردن. آهسته انجام دادن
دست فروش
سستی. بی حالی. تنبلی She tried to rouse him from the torpor into which he had sunk.
خوش تیپی. زیبایی
بد اخلاقی
پوچی. سبکی. بی معنایی