پیشنهادهای Sm (١,٦٧٨)
عاشق و گرفتار و شیفته و مشغول کسی بودن، در هوای کسی بودن منتظر کسی بودن محتاج کسی بودن
خوف و رجا
پزشک، دکتر ، نباض، مزاج شناس، طبیب
انتشار ، جدایی، اشفتگی، پریشانی ، تشتت، تفرقه، انبساط، گسترش ، گستردگی، دوری، شیوع ، فاشی،
پژواک ، بازتاب، طنین و انعکاس صدا
بالا رفتن، بلند شدن، برخاستن، شکوه و بلندی یافتن، مشهور نامی شدن ارتقا یافتن و پیشرفت کردن
روشن شدن
نقشه راه
اعتماد ، واگذاردن ، توکل
منظور از مالیات بر ارزش افزوده، تفاوت بین کالا و خدمات عرضه شده با ارزش کالا و خدمات خریداری شده در دوره ای مشخص است.
کاربرد این واژه بیشتر در بین مدیران شهری که سر و کار دایمی با حفاریهای شهری دارند مرسوم است و اغلب به جای همین واژه هم کاربرد دارد. دستگاهی در برداشت ...
به آغوش کشیدن
دست اویختن در کسی ، گریبان کسی راگرفتن از روی خشم، ، التماس و خواهش و تمنا کردن از کسی
از دست شدن ، از دست دادن، از حیطه اختیار بیرون شدن
خجل ، شرمسار، ازرمناک، شرم دیده افسرده و ملول و اندوهگین، پریشان،
مقابله کردن، رودر رو شدن، برابر شدن،
پند گرفتن ، عبرت گرفتن، ادب شدن، به راه آمدن
دخالت نکردن، پرهیز از فضولی ، کوتاهی وقصور ، چشم پوشی کردن، رازداری، رعایت کردن، جوانمردی و بخشش، اسان گرفتن، تسامح وتساهل، مصلحت جویی
به خویش مشغول شدن ، فضولی نکردن، کناره گرفتن از خلق، فارغ شدن از غیر، مجموع شدن
آشفته و پریشان شدن ، قاطی کردن، از جا شدن ، دگرگون شدن، از کوره در رفتن، فوران احساس،
ناخلف
ژنده پوش
وقت تلف مکن، کندی و سستی مکن،
ژرف و عمیق آغل شوگاه
گوش به فرمان بودن چرخِ گردان نهاده دارد گوش تا ملک مر ورا چه فرماید
تاختن ، تاراج کردن، فریش آوردن، شبیخون زدن
مقبل، نیکبخت، اقبالمند، دولتمند
مسافر، سیاح، جهان گرد
همه خلق، جمیع مردم
مهیای جنگ شدن، تدبیر نبرد کردن، ملزومات رزم را آماده کردن بباید نهان جنگ را ساختن که دشمن نهان آورد تاختن
صاحب خلق و خوی نیکو
وقت شمشیریست برنده
جمع کردن، تل کردن، پشته کردن، کوپه کردن، یکجا کردن، یکی غله مرداد مه توده کرد ز تیمار دی خاطر آسوده کرد
جمع کردن، توده کردن
طیان، بنا، معمار
مونث ادهم، تیره، سیاه، کدر
صف کشیدن، رده بستن، نظم گرفتن، انتظام و ترتیب یافتن، جمع شدن، ارام و قرار گرفتن، هم آهنگ و یکدل یکرنگ شدن
روز جنگ و نبرد روز قیامت و رستاخیز، روز محشر
به آرامی ، با تاخیر ، دزدیده ، یواشکی، به نرمی، به آهستگی درنگ آسا سپهر آرا بیاید - کیاخن در رباید گرد نان را
بت و صنم بی احساس، نامهربان ، بی عاطفه، بیوفا نبینی که چشمانش از کهرباست؟ وفا جستن از سنگ چشمان خطاست
پریشان گو، هرزه لاف، هرزه درا، گزافه گو، مهذار، یاوه سرا، یاوه گو، لاف زن،
گزافه گویی، باطل گفتن، ژاژخایی ، هرزه درآیی ، پریشان گویی، هذیان گفتن،
به این ترتیب ، اینگونه، به این شیوه و روش، بدینسان این دست کاو برگ رز می خورد عجب دارم ار شب به پایان برد
شکمباره ، شکم پرست، پر خور، شکم بنده
پرخوری کردن
ناپرهیزی کردن،
اهل بَطحاء، ساکنان مکه
فعل دعایی از مصدر بردن آن دل که بود ز عشق خالی سیلاب غمش براد حالی
مشهور ، نامی، بنام، شناخته
گذرنامه، کلید