پیشنهادهای Sm (١,٦٧٨)
پنهان، سرپوشیده، سربسته، دست نخورده، ناشناخته، مکتوم
پیله=کناغ، نوغان
نثر و نظم ، رسته و پیوسته
بوشهری ) انبار، انباری. در زبان هندی نیز به همین معنی کاربرد دارد.
یاوه
پیمانه=قفیز
واژه �آلِش� ( āleš ) در بسیاری از گویشها به چمارِ ( معنی ) �عوض، بدل�است
دستگیر ، ظهیر، پشتی، پشتوانه، کنون دشمنان گر برندم اسیر نباشد کس از دوستانم نصیر
خاستگاه ، آغاز، نخست،
پیشتر ابتدا راسران میگفته اند که کم کم فراموش شده در برابر انتها که پایان میشود ،
مرغاة
تفقد ، نرمی، ملایمت، نوازش، محبت کردن، مهر ورزیدن
گزیدگی، کوتاهی، چکیدگی، فشردگی
کهترkehtar معنی کوچک تر. #مهتر فارسی به عربی اقل فارسی به انگلیسی junior, minor, under
عقربک، خفچه
شیرازی ) جِنگ؛ شدید، تند ( صفت آفتاب ) : �شیرازِ میگن نازه بَرِی آفتاب جنگش�. صمیمی، رازدار، یکدل ( صفت رفاقت و رفیق ) . ( اسم ) صدای موسیقی: �جنگ جن ...
به خوبی، به درستی، به رسایی، یکسره، یکجا، همگی، یکپارچه
از مصدر پاییدن، به چم زیر نگاه داشتن،
احتیاط
در شیراز با این آرایش sove صفتی برای کودکان به چم معصوم و بیگناه یا خرد و نادان است
اصل و نژاد
ترانمون،
لوله هایی از سفال پخته که برای آبراهه به کار برده اند. یک سر آن باریکتر و سر دیگر آن گشادتر بوده است و هر دو نر و ماده خوانده می شوند. � تنبوشه از جه ...
کهرباkahrobā معنی ۱. صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می کند و مصرف تزیینی دارد. ۲. ( صفت ) [قد ...
۱، سنگ ۲، بغل، زیر شانه
فسرده، سرد یافته، ساکن، بی جان، یخ بسته ،
خشم آلود
دگرش
روشن
شکافنده، بیرون آورنده، جداکننده، بسط دهنده، باز کننده، گشاینده،
فرا هم آوردن ، گرد آوردن، روی هم انباشتن،
رهند، گزیر
شال یا شنل سه گوش زنانه
( گرست ) هم واژه زیبایی است
نام فرشته ای که پیوسته در پرواز است و مدام آمین می گوید و هر دعا یا نفرینی که به آمین او برسد مستجاب می شود. ( در شعر معروف نیما یوشیج، مرغ آمین فرشت ...
نو آوری، پدید و پیدا آوردن،
سزا دادن ، دادگری
هو=به چم خوب و نیک و پاک آهو با الف نفی=نا نیکو، ناخوب، ناپاک
فاقد ، تهی، خالی،
کَلو ( ) کوتاه شده واژه کالیوه یا کالویه به چم ابله و احمق و دیوانه است، حتی بخش دوم ( لیوه ) آن هم به همین آرش کاربرد دارد
توشمال ، سرنا دهل است و به چم مهتر
پرگویی، بیش گویی، زبانفرسایی، زبانبازی، درازگویی، گسترده گویی،
گسترش، پراکندگی
فرمان، دستور، تصویب نامه، حکم
برشنوم، پادیاب
ناخواست، ناگزیر، ناچار، زوری
فرتابی، یان،