چادر به کمر زدنچار تکبیر زدنچار میخه کردنچاردیواری اختیاریچاشنی چشاندن یا چشانیدنچاشنی کردن چیزیچاقالچاقو دسته خودش را نمی بردچاقوی بی دستهچاله چوله چیزی را پر کردنچانه در چانه ی کسی گذاشتنچانه زدنچانه ی خود را بند کردنچانه ی کسی گرم شدنچاه باید از خوش اب داشته باشدچاه برای یا سر راه کسی کندنچاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسیچاه نکنده منار دزدیدنچاه ویلچاه کن همیشه ته چاه استچاه کن همیشه در ته چاه استچاک دهان کسی را بستنچاک دهن یا دهان خود را باز کردنچاک یا کون خود را پاره کردنچای شیرینچایی نخورده پسر خاله شدچپ اندر قیچیچپ چپ به کسی یا چیزی نگاه کردنچپ چپ نگاه کردنچپ چسچپ رفتن و راست امدن یا رفتنچپ می ره راست می ایدچپ نگاه کردن به کسیچپ یا چپه شدنچپ یا چپه کردنچپق کسی را چاق کردن یا کشیدنچپو کردنچتر خود را باز کردنچتربازچرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانیچراغ اول را روشن کردنچراغ پای خودش را روشن نمی کندچراغ خاموشچراغ روشن کردنچراغ سبز نشان دادنچراغ ظلم تا صبح نمی سوزدچراغ هیج کس تا صبح نسوزدچراغانی پارسالچراغی که به خانه رواست به مسجد حرام استچراندرچار گفتن