سابقه داشتنساخت وپاخت داشتنساختن خودساخته شدن برای چیزیساخته شدن برای کسیساز خود را زدن یا کوک کردنسازمان سنجشسازمان گوشتسال به سال دریغ از پارسالسال به سال دریغ به پارسالسالارسالی که نکوست از بهارش پیداستسایه به سایه دنبال یا پشت سر کسی رفتن یا سایه به سایه کسی را تعقیب کردنسایه کسی را با تیر زدنسایه ی کسی را از سر دیگری کم کردنسایه ی کسی را با تیر زدنسایه ی کسی سر دیگری بودنسایه ی کسی سنگین بودن یا شدنسبزی کسی را پاک کردنسبک سنگین کردنسبیل کسی اویزان شدنسبیل کسی را چرب کردنسبیلش اویزان شدهسپر بلاستاره سهیل شدهسحر خیز باش تا کامروا شویسخت بگیری سخت می گذرهسر از پا نشناختنسر از جایی دراوردنسر بزرگ یا گنده ی چیزی زیر لحاف استسر بسته گفتنسر به بیابان گذاشتنسر به جهنم زدن چیزیسر به زنگاهسر به سر بی دردسرسر به سنگ خوردنسر به هواسر بی گناه پای دار می رود اما بالای دار نمی رودسر پیاز ی یا ته پیازسر پیری و معرکه گیریسر جای خود خشک شدنسر جای خود نشستنسر خانه ی اول خود رفتن یا به خانه ی اول خود برگشتنسر خر را برگرداندنسر خر را کج کردنسر در یا توی لاک خود فروبردن یا سر کسی در یا توی لاک خود بودنسر دراوردن از چیزیسر دیگ حلیم روغن می رودسر را با پنبه بریدنسر زا رفتن