راداررادار کسی به کار افتادنرادار کسی خوب کار کردنراست راستراست راست راه رفتنراست راست گشتنراست و حسینیراست وریس یا راست وریست شدنراست وریس یا راست وریست کردنراه امدن باکسیراه انداختن کار کسیراه انداختن کسیراه باز است و جاده درازراه باز و جاده یا جعده درازراه به جایی بردنراه به جایی نداشتنراه پس وپیش یا پس و پیش یا پیش و پس نداشتنراه پیدا کردن به جاییراه پیش یا جلوی پای کسی گذاشتنراه جایی را درپیش گرفتنراه خود را گرفتن یا کشیدن و رفتنراه دادنراه دست کسی بودنراه را کوتاه کردنراه گم کردیراوی سنی بودهرب و رب را یاد کردنرحم خوب است اگر در دل کافر باشدرخت بعد از عید به درد گل منار می خوردرد گم کردنرددرستم است و همین یک دست اسلحهرطب خورده منع رطب چون کندرفت انجا که عرب نی انداخترفتن انجا که سال دیگر با برف پایین بیایدرفتنش با خودشه امدنش با خدارفیق دنگرگ خوابرگ دیوانگیش گل کردنرگ غیرتش جنبیدرنگ رخساره خبر می دهد از سر ضمیررو دست خوردنرو راستیرو که بدهی استر هم می خواهدرو که نیست سنگ پای قزوینهروبراه بودنروبرو بودن به از پهلو بودروبرو کردنروبند کردن کسیروت نمی شه غربیل بگیر جلوت