حاتم بخشیحاجی حاجی مکهحاشا و کلاحاشیه رفتنحال امدنحال پخش کردنحال دادنحال گیری کردنحال وهوای کاری را داشتن یا در یا توی حال وهوای کاری بودنحال کردنحال کسی به هم خوردنحال کسی جا یا سر جا یا سر جایش امدنحال کسی خراب بودنحال کسی را جا یا سرجا یا سرجایش اوردنحال کسی را داشتنحال کسی را گرفتنحال کسی سر جا نبودنحال کسی گرفته شدنحال یا حال وحوصله ی حال وهوای یا چیزی کسی یا کاری را داشتنحالا کو تا انحالت چیزی به کسی دست دادنحالی به حالی شدن یا کردنحالی کسی بودن یا شدنحجت بر کسی تمام بودن یا شدنحجت بر کسی تمام کردنحرف باد هواستحرف تو دهن کسی گذاشتنحرف حرف می اوردحرف حساب جواب نداردحرف حق تلخهحرف دهنت را بفهمحرف راست را باید از بچه شنیدحرف گل انداختنحرف مرد یکی استحرف مردم تمامی نداردحرف مفت زدنحرف مفت کفشت جفتحرمت امام زاده با متوالی استحساب به دینار بخشش به خروارحساب حسابه کاکا برادرحساب سر انگشتیحساب کار خود را کردنحسرت به دل کچل خدیجه مردم ندیدم نوه و نتیجهحسش نیستحسن خدا داده را حاجت مشاطه نیستحسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفتحسود هرگز نیاسودحسین صاف کارحق به حق دار می رسدحق گرفتنی است نه دادنی