جا افتادنجا باز کردنجا تر بودن و بچه نبودنجا تره بچه نیستجا خوردنجا خوش کردنجا زدنجا سویچیجا کردن خود در جاییجاده را برای کسی صاف کردنجان به جان کسی کردنجان به عزرائیل ندادنجان به لب رسیدنجان سگ داشتنجان کسی به لبش رسیدن یا امدنجان کسی را به لبش رساندنجان کوچولوجانا سخن از زبان ما می گوییجانماز اب کشیدنجای ان است یا بود کهجای ان داشتن کهجای پای خود را محکم کردنجای پای کسی محکم شدنجای چانه یا چونه داشتنجای حرف داشتنجای خود داشتنجای خود را تر کردنجای دوری نرفتنجای سوزن انداختن نیستجای سوزن انداختن یا سوزن انداز نبودنجای شکرش باقی بودنجای کسی خالی یا سبز بودنجای کسی را تنگ کردنجای کسی گرم بودنجای کسی یا چیزی را پر کردنجایی نمی خوابه اب زیرش برهجسته گریختهجلوی حرف مردم را نمی توان گرفتجلوی ضرر را از هر کجا بگیری منفعت استجلوی کسی گاو زمین زدنجمعتان جمعه یکی تون کمهجنس ارزان را پولدارها می خرندجنغولک بازی یا جنقولک بازی دراوردنجنگ اول به از صلح اخرجنگ حیدری نعمتیجنگ زرگریجنگ یا دعوای زرگریجهود بازی در اوردنجهوده خون دیدهجو بده منزل عوض کن