اسم پسر فارسی با حرف ب

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

بهروز/behruz/

سعادتمند، خوشبخت، روز نیک، روز خوش، نام نوعی بلور کبود، همراه با سعادت و خوشبختی، ( اَعلام ) نویسند ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهزاد/beh zād/

نیک نژاد، نیکو تبار، نقاش و مینیاتور ساز مشهور ملقب به کمال الدین، نیکو زاده، ( اَعلام ) ) بهزاد نق ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهرام/bahrām/

پیروزمند، روز بیستم از هر ماه شمسی، نام دیگر سیاره مریخ، نام چند تن از پادشاهان ساسانی، در شاهنامه ...


پسر

فارسی، کردی

تاریخی و کهن، طبیعت، کهکشانی
بهمن/bahman/

نیک اندیش، نیک پندار، راست گفتار، راست کردار، ماه یازدهم از سال شمسی، ( در جغرافیا ) توده عظیمی از ...


پسر

فارسی، پهلوی، اوستایی، کردی

تاریخی و کهن، طبیعت، گل
بهنام/beh nām/

نیک نام، خوش نام، شخصی که از او به نیکی یاد می شود، ( اَعلام ) شهرت باستان شناس معاصر ( عیسی بهنام ...


پسر

فارسی
باران/bārān/

قطره های آب که از ابر فروچکد، ( در علوم زمین ) قطره های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت
بابک/bābak/

پدر، استوار، امین، پرورنده، پرورنده و پدر را گویند، ( در قدیم ) خطاب فرزند به پدر از روی مهربانی، پ ...


پسر

فارسی، اوستایی، پهلوی، کردی

تاریخی و کهن
بیژن/bižan/

شجاع، جنگجو، پسر گیو، نام پهلوان ایرانی، پسر گیو و نواده ی گودرز و رستم، که داستان دلاوری های او در ...


پسر

فارسی، پهلوی

تاریخی و کهن
بردیا/bardiyā/

نام دومین پسر کوروش پادشاه هخامنشی و برادر کمبوجیه، ( در یونانی، smeydis )، ( در اوستایی ) به معنای ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بختیار/baxt (i) yār/

خوشبخت، سعید، نام استاد رودکی در موسیقی، دارای بخت، با اقبال، آن که بختش مساعد باشد، نیکبخت، کامروا


پسر

فارسی
بهراد/behrād/

جوانمرد نیکو، بهترین جوانمرد، مرکب از به ( خوب یا بهتر ) + راد ( بخشنده )


پسر

فارسی
برزو/borzu/

تنومند، باشکوه، نام پسر سهراب، بلند پایه، ( اَعلام ) ) نام پسر سهراب پسر رستم زال در روایات ملی، ) ...


پسر

فارسی، اوستایی، کردی

تاریخی و کهن
بهداد/behdād/

در کمال عدل و داد، بهترین هدیه خداوند، آفریده خوب


پسر

فارسی
بهبود/behbud/

پیشرفت تدریجی، حرکت رو به بهتر شدن، تندرستی، سلامت، درست شدن، درستی، اصلاح


پسر

فارسی
باربد/bārba (o) d/

بزرگی و منزلت، نام نوازنده نامدار دربار خسروپرویز پادشاه ساسانی، [ ( بار = رخصت، اجازه، بد/ badـ/ و ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
برسام/barsām/

آتش بزرگ، بالاترین سوگند، ( اَعلام ) ) از نام های شاهنامه، ) فرزند بیژن فرمانروای سمرقند که با یزدگ ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهرنگ/behrang/

رنگ خوب، دارای رنگ نیکوتر، نکوتر رنگ، رنگِ نیکوتر، مرکب از به ( بهتر، خوبتر ) + رنگ


پسر

فارسی
باراد/bārād/

غیرتمند و غیور، جوانمرد، نیرومند، ( اَعلام ) نام پسر کسی که در زمان شاپور اول می زیسته و نام او در ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهنیا/behniyā/

نیک نژاد، دارای اصل و نسب، اصیل، شریف، وهنیا، کسی که از نسل خوبان است


پسر

فارسی
برومند/bo (a) rumand/

بَرمند، باردار، بارور، صاحب نفع، مثمر، قوی، رشید، کامروا، کامیاب، میوه دار


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهنود/behnud/

پسر عزیز، نام پادشاهان هند، از کلمات دساتیری به معنی پسر عزیز


پسر

فارسی، سانسکریت، هندی
برنا/bornā/

شاب، ظریف، خوب، نیک، دلاور، جوان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهشاد/behšād/

بهترین شادی، نیکوی شاد، مرکب از به ( بهتر یا خوب ) + شاد


پسر

فارسی
بارمان/bārmān/

شخص محترم و لایق دارای روح بزرگ، شخص محترم و لایقِ دارای روح بزرگ، ( اَعلام ) ) از سرداران تورانی د ...


پسر

کردی، فارسی

تاریخی و کهن
بزرگ/bozorg/

برجسته، مشهور، بزرگوار، شریف، دارای اهمیت و موقعیت اجتماعی، والا، برجستة، نام شاعری کرد ( نگارش کردی


پسر

فارسی، کردی
بارزان/bārezān/

نامِ قومی پیش از اسلام، ( = بارِز ) نامِ قوم بارز یا بارزان یا بارجان، تاریخ این قوم به پیش از اسلا ...


پسر، دختر

کردی، فارسی

تاریخی و کهن
بهمنیار/bahman yār/

دوست و یاورِ نیک منش، بهمن داده ( آفریده )، ( اَعلام ) ) ابن مرزبان مکنی [کنیه او] به ابوالحسن، فیل ...


پسر

فارسی
بهامین/bahāmin/

فصل بهار، بهار، به ضم ب


پسر، دختر

فارسی

طبیعت
بامداد/bāmdād/

صبح، بامداد، ( در پهلوی، bāmdāt )، مدت زمانی از هنگام روشن شدن هوا تا طلوع آفتاب و یک یا دو ساعت بع ...


پسر

فارسی
برزین/barzin/

آتش، نام آتشکده ی بزرگ ایران، بالنده ( بالنده مهر ) فشرده ی آذر برزین مهر، ( اَعلام ) نام یکی از آت ...


پسر، دختر

فارسی، پهلوی، کردی
بزرگمهر/bozorg mehr/

بسیار مهربان، نام وزیر خردمند انوشیروان پادشاه ساسانی، ( اَعلام ) ) طبق روایات نام وزیر فرزانه ی ان ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهینا/behinā/

فرزند نیکان، کسی که اجداد و نیاکانش از خوبان بوده اند، ( بهین، الف نسبت )، منسوب به بهین، ( بهین + ...


دختر، پسر

فارسی
بنیان/bonyān/

اساس، بنیاد، پایه، آنچه باعث ماندن و پایداریِ چیزی است


پسر

فارسی
بهتاش/behtāš/

شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو، [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو، تاش ...


پسر

ترکی، فارسی
بهفر/behfar/

شکوهمند و با جلال و جبروت، مرکب از به ( بهتر، خوبتر ) + فر ( شکوه، جلال )


پسر

فارسی
به یاد/behyād/

دارنده ی بهترین یاد، ( به، یاد )، ( به مجاز ) کسی که از او به نیکی یاد می کنند


پسر

فارسی
باور/bāvar/

یقین، اعتقاد، مجموعه ی اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است، حالت یا عادتی ذهنی که ب ...


پسر، دختر

فارسی
بینش/bineš/

دیدن، بینایی، بصیرت، ( اسم مصدر از دیدن )، ( به مجاز ) قدرت ادراک و شناخت معمولاً وسیع و ژرف، ( به ...


پسر

فارسی
برمک/barmak/

رئیس، اداره کننده، صورت دگرگون شده ی واژه ی سانسکریت پَرَه مَکه ( پرمکا ) به معنای رئیس، عنوان رئیس ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بهکام/behkām/

خوش کام، بهترین آرزو، ( به مجاز ) کسی که به بهترین وجهی به آرزوی خود رسیده، بهترین کامروا


پسر

فارسی
بهبد/beh bod/

نگهبان خوبی و نیکی، ( در اوستا ) نگهبان نیکی، مرکب از به ( بهتر، خوبتر ) + بد ( پسوند اتصاف )


پسر

اوستایی، فارسی
بخشایش/bakhšāyeš/

عفو، رأفت، رحمت و شفقت، ( اسم مصدر از بخشودن و بخشاییدن )، گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست ...


پسر

فارسی
بامشاد/bāmšād/

شکوهمند، شاد، ( در اعلام ) نام نوازنده بزرگ در عهد ساسانیان، ( اَعلام ) نام نوازنده ای بزرگ در عهد ...


پسر

اوستایی، فارسی
بهناد/behnād/

آواز، بانگ و صدای بهتر، ( به = بهتر، ناد = صدا، بانگ )، ( اعلام ) ( در ایرانی باستانی، behnāt، بهنا ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
باتیس/bātis/

دژبان غزه در زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی که تا آخرین نفس در برابر اسکندر پایداری کرد، ( = به تیس ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بانیپال/banipal/

نام بزرگترین پادشاه آشور


پسر

فارسی، آشوری

تاریخی و کهن
باهرام

بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، نام فرشته موکل بر مسافران و روز ...


پسر

فارسی
بخت آفرین

آفریننده بخت و اقبال، نام پدر هیربد شهریار


پسر

فارسی
بخش علی

بخش ( فارسی ) + علی ( عربی )، کسی که نصیب و بخت از علی ( ع ) یافته، بخشیده شده از سوی علی ( ع )


پسر

فارسی، عربی
برایکا/berayka/

بهترین


پسر

فارسی
برزآفرین

تشویق بزرگ ( نگارش کردی


پسر

فارسی، کردی
برزام/barzam/

نام جد مانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
برزفر/barz far/

دارای قامتی با شکوه، بلند پرواز، از سرداران کرد دوره ‏هخامنشی ( نگارش کردی


پسر

کردی، فارسی

تاریخی و کهن
برزمند/barzmand/

باشکوه، نام یکی از فرمانداران ایرانی که براسکندر شورید


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
برزهم

نام یکی از پهلوانان ایرانی در گرشاسب نامه


پسر

فارسی
برزین داد

آفریده با شکوه یا مخفف آذربرزین داد ( آتشکده ) یعنی افریده شده به وسیله آتش آذر برزین


پسر

فارسی
بگاش/bagash/

نام یکی از سرداران هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بمان علی

بمان ( فارسی ) + علی ( عربی ) نامی که با آن طول عمر کودک را با توسل به اسم علی ( ع ) بخواهند


پسر

عربی، فارسی
بنشاد

شاد بنیان


پسر

فارسی
به آذین/beh āzin/

شخص خوب و دارای اخلاق و رفتار نیکو که آراسته به زیور و زینت است، [به ( صفت ) = خوب، بهتر، خوبتر، زی ...


دختر، پسر

فارسی
به تام/behtām/

ویژگی شخصِ خوب و دارای اخلاق نیکو که به کمال رسیده است، [ به = خوب، بهتر، خوبتر، شخص خوب و دارای اخ ...


پسر، دختر

فارسی، عربی
به گوی

خوش سخن، دارای گفتار نیک، نام شخصیتی در منظومه ویس و رامین


پسر

فارسی
به یزداد

آفریده نیک خداوند


پسر

فارسی
بهاوند/bahavand/

دارنده نیکی


پسر

فارسی
بهپور/behpor/

نام پهلوانی در گرشاسب نامه، مرکب از به ( بهتر، خوبتر ) + پور ( پسر )


پسر

فارسی
بهتیس/behtis/

نام یکی از سرداران سپاه داریوش


پسر

فارسی
بهداور

آن که به درستی داوری می کند


پسر

فارسی
بهدوست/beh dust/

یار نیکو و خوب، یار شفیق


پسر

فارسی
بهراز/behrāz/

شخص خوب و دارای اخلاق نیکو که چون راز پوشیده است، [به ( صفت ) = خوب، بهتر، خوبتر، زیباتر، ( اسم ) ش ...


پسر

فارسی
بهرامعلی/bahram-ali/

ترکیب دو اسم بهرام و علی ( پیروزمند و بلندقدر )


پسر

فارسی، عربی
بهروزان/behruzān/

بهروز، سعادتمند، ان ( پسوند نسبت ) )، منسوب به بهروز


پسر

فارسی
بهزادان/behzadan/

نام اصلی ابومسلم خراسانی فرزند شیدوش


پسر

فارسی
بهسودان/behsodan/

نام فرمانروای دیلمان در سده سوم یزدگردی


پسر

فارسی
بهفام/behfām/

بهرنگ، رنگ بهتر، ( به = بهتر، فام= جزء پسین بعضی از کلمه های مرکّب به معنی «رنگ» ) بهرنگ، مرکب از ب ...


پسر

فارسی
بهمن داد/b.-dād/

نکوداد، آفریده ی نیک اندیش، آفریده ی نیک اندش، داده بهمن


پسر

فارسی
بهمن زاد/b.-zād/

نکو زاد، زاده ی نیک اندیش، زاده شده در بهمن ماه


پسر

فارسی
بهوران/behvaran/

آنکه دارای روح و روان نیکوست، وه وران


پسر

فارسی
بهوند/behvand/

دارنده خوبی و نیکی، ( مجاز ) خوب و نیک، ( به، وند ( پسوند دارندگی و نسبت ) )، منسوب به خوبی و نیکی


پسر

فارسی
بهیان/behiyān/

نیکو و تندرست، ( بهی= نیکویی، خوبی صحت، تندرستی، ان ( پسوند نسبت ) )، روی هم به معنی نیکو و تندرست


پسر

فارسی
بهین مهر/behin mehr/

( صاحب ) بهترین مهربانی و عشق


پسر

فارسی
بوبار/bubār/

دارنده زمین


پسر

فارسی
بوپار

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
بوراب/burab/

از شخصیتهای شاهنامه، نام آهنگری در پایتخت قیصر روم و سازنده نعل اسبان قیصر


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بورژک/borzhak/

نام میزبان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بیارش/biarash/

دو دلیر


پسر

فارسی
بیتخش

نام مردی که در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی زندگی می کرده و نامش در کتیبه کعبه زرتشت آمده است


پسر

فارسی
بیورزاد/biorzad/

نام سپهسالاری در زمان اشکانیان


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بخت اور/bakht avar/

بخت آور، خوش بخت


پسر

فارسی
برازنده/barāzande/

شایسته، لایق، سزاوار، ( صفت فاعلی از برازیدن )، ویژگی آنچه مناسب یا زیبنده ی کسی یا چیزی است


پسر

فارسی
بردبار/bordbār/

شکیبا، صبور، دارای بردباری


پسر

فارسی
بهره ور/bahrevar/

بهره مند، کامیاب، ( بهره، ور ( پسوند دارندگی ) )


پسر

فارسی
بادرام/badram/

کشاورز


پسر

فارسی
باستین/bastin/

بردبار


پسر

فارسی
بدرام/be(a)drām/

پدرام، آراسته، نیکو، ( = پدرام )


پسر

فارسی
برشام/baršām/

تیز و پیوسته نگریستن


پسر

فارسی
به آئین/beh āi’n/

بهترین آئین، نیک سیرت، نیک خصلت


پسر

فارسی
بهره مند/bahremand/

آن که یا آنچه بهره می برد، برخوردار، کامیاب، ( بهره، مند ( پسوند دارندگی ) )، ( در پهلوی، bahrmand ...


پسر

فارسی
بخشا/bakhšā/

بخشاینده و بخشش کننده، بخشش دهنده و عطا کننده، انعام دهنده


پسر

فارسی
برساوش/barsavash/

صورت فلکی که درخشان ترین ستاره ها را دارد


پسر

فارسی
بهرامن/bahrāman/

بهرمان، نوعی از یاقوت سرخ، ( = بَهرَمان )


پسر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی