اسم پسر با حرف ن

یاری کننده، از نام های پروردگار، ( در قدیم ) نصرت دهنده، ( اَعلام ) ) ناصرخسرو: [، قمری] حکیم، شاعر ...

کمیاب، بی همتا، بی نظیر، عجیب، شگفت آور، آنچه به ندرت یافت شود، آن که در نوع خود بی نظیر باشد، ( در ...

تخلص شعری علی اسفندیاری ( نیما یوشیج )، عادل، نامور، نیمه ماه، کوچک، نام کوهی است حوالی نور، ( اَعل ...

ترکیب دو اسم نعمت و الله ( بخشش و خدا )، احسان و بخشش خداوند، ( اَعلام ) نعمت الله کرمانی ( = شاه ن ...

ترکیب دو اسم نصر و الله ( یاری و خدا )، یاری خداوند، ( اَعلام ) نصرالله منشی: [قرن هجری] ( = ابوالم ...

خبر خوش، مژده، وعده نیک، وعده ی نیک و خوش، سخن امیدوار کننده، ( در قدیم ) وعده ی دعوت به مهمانی، مق ...

روشنی خدا، ( عربی ) نور الهی، نور خدا، نور و روشنایی و فروغ خداوند

یاری خدا، پیروزی خداوند، یاری و کمک خداوند، پیروزی و فتح خداوند، یاری خداوند

( به مجاز ) بهار، روز نو، نام یکی از نواهای موسیقی، بزرگترین جشن ملی اقوام ایرانی که از نخستین لحظا ...

پاکیزه، پاک، برگزیده، لقب امام دهم شیعیان، ( اَعلام ) لقب ابوالحسن علی ابن محمّد امام دهم شیعیان ( ...

رسول خدا، از القاب پیغمبر اکرم ( ص )، ( در ادیان ) عنوانی برای پیغمران، ( اَعلام ) از القاب پیامبر ...

بخشش، دارایی، آسایش، هر چیزی که باعث شادکامی، آسایش زندگی و سعادت انسان می شود، ( در قدیم ) مال، ثر ...

پیغمبر، رسول، ( به مجاز ) حضرت محمد ( ص )، ( به مجاز ) حضرت محمّد ( ص )، ( اَعلام ) نبی تخلص ملا عب ...

نورِ دین، روشنایی و فروغ دین، ( اَعلام ) ) نورالدین ( = محمّدابن حسن ) رییس اسماعیلیان الموت [، قمر ...

یاری دهنده، یاور، از نام ها و صفات خداوند، ( اَعلام ) نصیر اصفهانی: [قرن هجری] پزشک و شاعر ایرانی، ...

از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر سام جد رستم پهلوان شاهنامه، ( = نیرم )، به معنی نر منش، مرد سرشت و دلی ...

نعمت، نرم و لطیف، از نامهای بهشت، پرنعمت ( بهشت )، نرم، لطیف، ( اَعلام ) نام چندین تن از افراد مشهو ...

منسوب به نیک، خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح، شایسته، خوشی، سعادت، ( نیک، ان ( پسوند نسبت، علامت جمع ...

( به مجاز ) معروف، بزرگ، نیک نام، ( به مجاز ) دارای آوازه و شهرت بسیار، مشهور، بزرگوار، پهلوان، ( د ...

رهایی از خطر، خلاصی، آزادی، ( به مجاز ) رستگاری، وضع دشوار یا ناخوشایند، رهایی

آن که چون ستاره ای در دین می درخشد، ستاره دین، آن که در دینداری و آگاهی به اصول و فروع دین چون ستار ...

نجات دهنده، منجی، ( به مجاز ) رستگار، ( در قدیم ) نجات یابنده و

عنوانی که به شاه زادگان دوره صفوی و قاجار داده می شد، ( در قدیم ) در دوره ی صفوی و قاجار عنوانی که ...

از شخصیت های شاهنامه، نام فرزند منوچهر پادشاه کیانی، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) نام پسر منوچهر یکی ا ...

امیر، سردار، شاهزاده، شادابی و تر و تازگی، [نوی /novi/= نو بودن، تازگی، ( در قدیم ) ( به مجاز ) شاد ...

خون، به رنگ خون، ( به مجاز ) سرخ رنگ، ( به مجاز ) سرخ، ( اَعلام ) ) نعمان ابن منذر [، میلادی] دارای ...

نصیحت کننده، پند دهنده، خیرخواه، ( در قدیم ) دلسوز

موجب نظم و آراستگی در دین، ( عربی )، نظم آورنده و نظام دهنده ی دین، موجب آراستگی دین، ( اَعلام ) ) ...

خصلت های برجسته و ممتاز اخلاقی خداوند، شرافت و نجات خداوند، ( اَعلام ) محمد نجیب الله [، میلادی] رئ ...

آنکه در غیاب کسی عهده دار مقام و مسئولیت اوست، جانشین، نماینده، ( عربی )، ( در ادیان ) در شیعه ی دو ...

شریف، اصیل، عفیف، پاکدامن، دارای خصلت های برجسته و ممتاز اخلاقی، با اصل و نسب

نام یکی از پیامبران الهی، نام سوره هفتاد و یکم قرآن کریم، ( در عبری ) به معنی راحت است، ( اَعلام ) ...

موجب پیروزی دین، یاور و مدد کار دین و آئین، ( اَعلام ) نام بسیاری از مشاهیر در تاریخ از جمله ملانصر ...

ترکیب دو اسم نوید و رضا ( مژده و خشنود )، از نام های مرکب، م نوید و رضا

نهاد، سرشت، طبیعت، ضمیر، دل، بنیاد، آئین، مقام، جایگاه، ( = نهاد )، ضمیر دل، اساس، قاعده، مقام و جا ...

پاک نژاد، زاده نیکی ها، پاک سرشت، پاک گوهر

هوشیار، نجیب، بزرگ، زیرک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) عالی

یاری کننده دین، نام شاه ایران از سلسله ی قاجار، ( اَعلام ) ) ناصرالدین شاه: شاه ایران [، قمری] از س ...

سهم کسی از چیزی، بهره، حصه، قسمت هر کس از سرنوشت

سرشناس، مشهور، محبوب، ( منسوب به نام )، معروف، گرامی، ( در عربی ) ( اسم فاعل از نموّ و نَماء ) به م ...

خوشنام، دارای آبرو و اعتبار اجتماعی

جوان بخت، پیروز بخت، ( اَعلام ) ) از نام های دوران ساسانی، ) نوبخت اهوازی نام ستاره شناس و مهندس نا ...

سرشت، طبیعت، ضمیر، دل، بنیاد، آئین، مقام، جایگاه، اساس، ( در قدیم ) روش، طریقه، آداب، قاعده، ضمیر د ...

خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح، شایسته، خوشی، سعادت، ( در حالت قیدی ) به خوبی، ( در قدیم ) مفید، سودم ...

بیم دهنده، از القاب پیامبر اسلام ( ص ) برگرفته از قرآن کریم، ( در قدیم ) ترساننده، در مقابلِ بَشیر

نجات یافته از سوی خدا، ( اَعلام ) لقب حضرت نوح نبی ( ع )

سخن گو، خطیب، سخنران، گوینده، دارای توانایی سخن گفتن، گویا، ( در قدیم ) آشکارا، واضح، بیّن، ( در قد ...

سعادتمند، خوشبخت

نوعی کاج، صنوبر

مرتفع، ( اَعلام ) نام یکی از دلیران مردم نجد از بزرگان و رؤسای بادیه نشین

بسیار یاری رسان به دیگران

تازه، جدید، دارای حالت یا کیفیت نو

شبیه به نیاکان، مانند اجداد، همانند نیاکان، ( نیا، وش ( پسوند شباهت ) )، ( = نیاسان )، ) نیاسان، پس ...

نام رودخانه ای در سقز، ( اَعلام ) نام رودخانه ای در شهرستان سقز که از مجموع دو رودخانه ی سلیمان بیک ...

جوانمرد صالح و شایسته، جوانمرد نیک، جوانمردی که دارای صفاتی خوبی، نیکی و بخشش است

آگاه، هوشیار، ( اعلام ) ) ابن عمرو، پدر قبیله ای است قبیله های طی در عرب، ) نام کوهی و جایی در کشور ...

یاری دهنده و مددکار دین، ( اَعلام ) نصیرالدین طوسی ( = خواجه نصیر طوسی ) : [، قمری] دانشمند ایرانی، ...

سودمند، مفید، از صفات و نام های خداوند، سود رساننده

یاری، یاری کردن، نام صد و دهمین سوره قرآن مجید، مدد، پیروزی، ظفر، ( اَعلام ) ) سوره ی صدو دهم از قر ...

سرپرست، ضامن، مهتر قوم، سالار، سرپرست گروه، در دوره ی صفوی تا قاجار آن که بر نقالان، معرکه گیران، م ...

دارای نیرو، قوی

نامدار، مشهور، ( در قدیم ) جویای آوازه و شهرت

نیک منش، نیکو رفتار، نیک روش

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پادشاهان ساسانی، این نام شاید «جلوه مرد» یا «جلوه ی مردمان» باشد، ( ...

نام برادر قیصر روم در زمان خسرو و پرویز

دختر نازدار، دختر ناز

خالص، راست و درست

نریمان، جد رستم، مرد دلیر، ( = نریمان )

خوش اخلاق، مهربان، خوش خوی

ویژگی آن که به موقعیتی دست یافته است یا چیزی را دریافت کرده است

نستیهن، پهلوانی تورانی، ( اَعلام ) پهلوان تورانی، پسر ویسه و برادر پیران

نام یکی از موسیقی دانان زمان خسروپرویز

شاهزاده

دارای نور، منور، روشن، پرنور، پور نور

انوشیروان، جاویدان، ( اَعلام ) ( = انوشیروان، انوشروان )، ( انوشیروان و انوشروان

نام یک گیاه

پهلوان جوانمرد

شجاعت و دلیری

خوش بین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که یا آنچه خوبیها را می بیند

نیک خواه

نیک ترین یاد و خاطره

نیکنام، خوشنام، ( = نیکنام )

شاه بابل

از تبار آتش

دختر نازلر

شکست ناپذیر

صاحب نام، [ ( نام، بد/ bod، / یا/ bad، / ( پسوند محافظ یا مسئول ) ]، 