کون

/kun/

مترادف کون: ته، دبر، سرین، ماتحت، مخرج، مقعد، نشستنگاه

معنی انگلیسی:
anus, derrière, hunkers, existence, creation, world, bottom, asshole, derrire, tail, arse

لغت نامه دهخدا

کون. [ک ُ وَ ] ( اِ ) درخت پده را گویند و آن نوعی از بید باشد که بار و میوه ندهد و به عربی غرب خوانند. ( برهان ). درخت پده. ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). درخت پده که نوعی از بید است. ( ناظم الاطباء ). درخت پده. تَرَنگوت. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( ص ) حیز و مخنث را هم می گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). به ضم اول [کو ] است و معنی مجازی است که در همین ماده تکرار شده. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به مدخل بعد شود.

کون. [ ک ُ وِ ] ( ص ) حیزو مخنث را گفته اند. ( برهان ). حیز و مخنث. ( از فرهنگ رشیدی ) ( ناظم الاطباء ). هیز و مخنث را گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( آنندراج از جهانگیری ). به ضم اول است و معنی مجازی است که در همین ماده تکرار شده. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به کون ( معنی ماقبل آخر ) شود.

کون. [ ک َ وَ ] ( اِ ) درختی است خاردار و ساق آن بی خار. صاحب مخزن الادویه گفته به فارسی آن را کُم گویند و به شیرازی بالش عاشقان خوانند به سبب درشتی خارهای آن و به عربی آن را قتادة و شجرةالقدس نامند. ( آنندراج ). و رجوع به گَوَن شود.

کون. ( اِ ) سرین و جفته و نشستنگاه باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سرین. نشستنگاه. مقعد. در پزشکی ، نشیمنگاه و در حقیقت ناحیه سرینی است ومخرج در فرورفتگی منطقه عضلات سرینی چپ و راست قراردارد. ( فرهنگ فارسی معین ). وجعاء. وَرب. وَربة. مِنثَجة. وَبّاعة. وَبّاغة. عَفّاقة. عُضارِ طِی . عَزلاءة. عِزمة. ام عزمة. ام العزم. عَوَّة. عَوّاء. عَوّا. عَذانة. نَخب. وَرانِیه. زَمّاعة. سَنباء. سَنبات. ( منتهی الارب ). دُبُر است. مقعد. ته. زیر. ام سوید. انجیره. پشت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
من غند شدم ز بیم غنده
چون خرس به کون فتاده در دام.
ابوطاهر خسروانی ( از یادداشت ایضاً ).
کونی دارد چون کون خواجه اش لت لت
ریشی دارد چو ماله آلوده به پت.
عماره ( از یادداشت ایضاً ).
گفت من نیز گیرم اندر کون
سبلت و ریش موی لنج ترا.
عماره ( از یادداشت ایضاً ).
فربه کردی تو کون ایا بدسازه
چون دنبه گوسفند در شب غازه.
عماره ( از یادداشت ایضاً ).
خایگان توچو کابیله شده ست
رنگ او چون کون پاتیله شده ست.
طیان ( از یادداشت ایضاً ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بودن، پدید آمدن، ونیزبه معنی هستی وعالم وجودکونین:دوکون، دوجهان، دنیاو آخرت
( اسم ) ۱ - سرین نشستگاه مقعد . توضیح نشیمنگاه و در حقیقت ناحی. سرینی است و مخرج در فرو رفتگی منطق. عضلات سرینی چپ و راست قرار دارد مقعد نشیمنگاه دبر . یا کون خر . ۱ - نشستگاه الاغ . ۲ - بی تمیز احمق ابله : گر بی هنر بمال کند کبر بر حکیم کون خرش شما را گر گاو عنبر است . ( گلستان ) ۲ - ( صفت ) امرد مخنث .
درختی است خار دار و ساق آن بی خار . صاحب مخزن الادویه گفته به فارسی آن را کم گویند و به شیرازی بالش عاشقان خوانند به سبب درشتی خارهای آن و به عربی آنرا قتاده و شجره القدس نامند.

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) سرین ، نشستگاه . ، ~ کسی گُهی بودن کنایه از: در کاری مشکوک دست داشتن . ، ~ سوزه کنایه از: حسادت شدید. ،~ گشاد بودن کنایه از: تن به کار ندادن ، تنبل و بی حال بودن . ، ~ نشور کنایه از: نجس ، بی دین و لامذهب .
(کَ یا کُ ) [ ع . ] (اِمص . ) هستی ، وجود.

فرهنگ عمید

۱. بودن.
۲. هستی یافتن، پدید آمدن.
۳. (اسم ) هستی و عالم وجود.
* کون وفساد: (فلسفه ) هستی یافتن و تباه شدن که به طور پیوسته بر جهان هستی عارض می گردد.
* کون ومکان: [مجاز] مجموع آنچه در عالم وجود دارد، جهان هستی.
= گَون

واژه نامه بختیاریکا

دو پَسِه؛ قین ( قی )

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۳۹۰(بار)
کان به معنی بود، هست، واقع شده و غیر آن می‏آید. راغب می‏گوید: کان عبارت است از زمان گذشته. در صحاح گفته: کان را اگر عبارت از زمان گذشته دانستی احتیاج به خبر خواهد داشت زیرا فقط به زمان دلالت کرده و اگر آن را عبارت از حدوث شی‏ء و وقوع آن دانستی از خبر بی‏نیاز است زیرا به زمان و معنی هر دو دلالت کرده است اکنون چند نوع «کان» را بررسی می‏کنیم: 1- . این هر دو «کانَ» معمولی و از افعال ناقصه‏اند و دلالت بر زمان گذشته دارند. 2- . . «وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً - اِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً - اِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیّاً کَبیراً» کان در اینگونه آیات دلالت بر ثبوت و لزوم دارد و معنای «هست» می‏دهد نه زمان گذشته. یعنی خدا رقیب است. علیم است، حکیم است و هکذا. راغب گوید کان در بسیاری از اوصاف خدا معنی ازلیّت می‏دهد. ظاهراً غرضش آن است که «کانَ اللَّهُ عَلیماً» یعنی خدا از ازل چنین بوده است ولی به نظر نگارنده زمان در آن ملحوظ نیست. و حق همان است که گفتیم، جوهری در صحاح گوید: کان گاهی زاید آید برای توکید مثل «کادَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً» نگارنده گوید این سخن کاملاً حقّ است و «کانَ» فقط برای تثبیت وصف غفران و رحمت برای خدا است. در اقرب آن را دوام و استمرار گفته است. 3- . . . «کانَ» در اینگونه مواقع نیز دلالت بر ثبوت وصف و قلیل الانفکاک بودن آن دارد. 4- . . معنی کان در هر دو آیه به معنی «هست» است که همان وقوع باشد یعنی: شما بهترین امّت هستید که برای مردم بوجود آمده. چطور سخن گوییم با آنکه کودک در گهواره است. درباره آیه اوّل گفته‏اند: کان برای حال است راغب در آیه دوّم گفته دلالت بر گذشته دارد ولو به طور لحظه. 5- . گفته‏اند کان در آیه به معنی «صار» است یعنی امتناع و خودپسندی کرد و از کافران شد. 6- قاموس و اقرب الموارد تصریح کرده‏اند که کان به معنی استقبال نیز آید . را شاهد آورده‏اند. 7- . گفته‏اند کان در آیه تامّه و به معنی «وقع» است یعنی اگر قرضدار در تنگی باشد مهلت است تا وسعت یافتن او. *** مکان: اسم مکان است به معنی موضع حصول شی‏ء راغب گوید در اثر کثرت استعمال توّهم شده که میم آن از اصل کلمه است . یا باد او را به مکانی دور ساقط کند. مکانت: به معنی موضع و منزلت است مثل . مجمع در ذیل آیه گفته مکانة و مکان هر دو به یک معنی است یعنی اگر می‏خواستیم آنها را در جایشان مسخ می‏کردیم. . مکانت در آیه به معنی تمکّن است: ای قوم به قدر تمکّن خود کارکنید و در کفر پایدار باشید من نیز همانقدر کار خواهم کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

کَون
(به معنی هستی و وجود) در اصطلاح فلسفه کاربردهای گوناگونی دارد: ۱. به معنی وجود و تحقّق. ۲. خروج شیء از عدم به وجود، که در این صورت نشان دهندۀ حالت ایجادی شیء است، برخلاف معنی اول که گویای تحقق فعلی شیء است؛ ۳. در فلسفۀ ارسطو، حدوث صورت در مادّه، که در این معنی مقابل «فساد» قرار می گیرد که زوال صورت از مادّه است. کون در این معنی اشاره به ظهور دفعی امری در عالم مادّه است، مانند تبدیل شدن آب به بخار مطابق نظریۀ ارسطو.

فارسی به عربی

حمار

پیشنهاد کاربران

منبع. فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
کون
کون در سنسکریت فعل است به معنی صدا درآوردن و نیز تکیه گاه بودن؛ و چون بجز دهان، از روده نیز صدا بیرون می آید و همچنین نشیمنگاه نیز می باشد که تکیه گاه است، در زبان پهلوی آن را به صورت نام به کار برده اند و به با همان گویش به پارسی دری آمده است. امروزه این واژه را واژه ای بی ادبی می دانند پس بهتر است به جای کاربرد واژه ی عربی مقعد یا ماتحت، واژه ی زَزَنگ را به کار بریم که در اوستایی زَذَنگه zażangh بوده است. هر چند هیچ واژه ای زشت نیست مگر برای توهین یا ناسزا به کار رود که مولوی در این باره زیبا سروده است:
...
[مشاهده متن کامل]

نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از نام چراغ
هیچ اسم با مسمی دید ه اید؟
یا ز گاف و لام گل، گل چیده اید؟
مولوی می گوید هیچ پیوندی میان واژه و آن چیزی که واژه برای آن به کار می رود، نیست، پس همان گونه که ما گفتن، سر و دست و پا و انگشت و چشم و ابرو و دهان و دندان را بد نمی دانیم، نباید به کار بردن کیر و کون و کس و پستان را هم بد بدانیم.

در زبان فارسی این که کون را برای ماتحت و مخرج، مقعد، نشستنگاه به کار برده اند باید مجاز باشد که در معنای حقیقی رواج و تثبیت شده است. آخه در تلفظ های مختلف لری اعم از قِن قین قینگ کِند به کندن ( کنده یا
...
[مشاهده متن کامل]
همان مستعربه خندق ) و کانال و گودی میان دو باسن معنی می دهد. با توجه به این که واژه کون در لری وجود دارد و در اشاره به تپه و جاهایی که چون باسن آدمی است اشاره دارد و کلا کون در لری به مکان های بسیار ناهموار می گن. نه این که کوهی جایی باشه. مثلا یک جایی توی آبادی باشه اما ناصاف و ناهمواری دارد. البته در لری به کون سو هم می گویند که مخفف سوراخ است.

اسم کون هرگاه بر روستا ومکان گداشته شود به معنای زشت ان نیست بلکه به معنای منطقه ای است که اب ان از شکاف کوه بیرون می اید منطقه کونانی در لرستان یا ایلام همین معنی را دارد
بیستون ستون انگیز ؛ کنایه از کفل و سرین معشوقان که سبب نعوظ شود. ( انجمن آرا ) :
بیستونی همه ستون انگیز
کشته فرهاد را به تیشه تیز.
نظامی.
خب بریم سراغ لری بویراحمدی
در لری بویراحمدی
معادل - کون به معنی باسن یا نشیمنگاه
*قِن - ghen هست {حرف قاف در لری بویراحمدی محکم و غلیظ و تو حلقی تلفظ میشه}
مترادف آن: کِند - kend
واژگان مرتبط با آن: سول، سوت ، موت
...
[مشاهده متن کامل]

اما فقط همین یک معنی رو نمیده
*کون - kun
به معنای: بی حوصلگی ، بی طاقتی ( این معنی در برخی مناطق استفاده میشود )
مثال:
- کون ایکنه= حوصله اش سر می رود ، طاقتش طاق میشود * ( در آستانه سکته قرار میگیرد )
ای بَچَه کون کِ= این بچه بی تاب شد ، بی قرار شد
*کون - kun
به معنای: پرتگاه لبه دره یا رودخانه ، لبه پرتگاه
مثال:
وَ کون واتِر وابی= از پرتگاه پرت شد، از پرتگاه به پایین دره غلتید.
کونِی خَرمَن= ارتفاع چینش خرمن ، لبه ی خرمن ( کونَه=لبه )
همچنین نام چند روستا در جای جای استان کهگیلویه و بویراحمد هست.

کردی: قن qeŋ, قنْگ qeŋg
با تلفظ ن تو دماغی
کَون ( عربی ) تلفظ "cown" یا"kawn" به معنی عَالَم=world.
از فعل کان - یکون - تکوین - کَوِّن . . .
کانَ کأن لم یکن مِن کون.
کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ
قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ
...
[مشاهده متن کامل]

و نکون علیها من الشاهدین
و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین
قال لئن لم یهدنی‏ ربی لاکونن من القوم الضالین
و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان الا علی الظالمین
ثم قال له کن فیکون
یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط
یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقین
. . .

چند بیت از عارف نامه ایرج میرزا:
تو از کون های گرد لاله زاری* یکی را این سفر همراه داری
کنار رستورانِ قُلّا نمودی*ز کون کنهای تهران در ربودی
به کون کنها زدی کیر از زرنگی* نهادی جمله را زیر از زرنگی
...
[مشاهده متن کامل]

. . . تو ما را بسکه صاف و ساده دانی* فلان کون را برادرزاده خوانی
. . . . برو عارف که ایرج پاک بازست * از این کونها و کسها بی نیاز است
. . .
گرفتم کون کنم، من حالتم کو*برای کوه کندن آلتم کو
اگر کون زیرِ دست و پا بریزد*به جانِ تو که کیرم برنخیزد
. . .
مرا کون فی المثل چاهِ خرابی*کنارش دلوی و کوته طنابی

مولانا اینجا کار را تمام می کند.
مولانا � مثنوی معنوی � دفتر سوم �
بخش ۲۰۵ - تشبیه صورت اولیا و صورت کلام اولیا به صورت عصای موسی و صورت افسون عیسی علیهما السلام

آدمی همچون عصای موسی است
...
[مشاهده متن کامل]

آدمی همچون فسون عیسی است
در کف حق بهر داد و بهر زین
قلب مومن هست بین اصبعین{ ( بین دو انگشت دست ) یک حدیث است}
ظاهرش چوبی ولیکن پیش او
کون یک لقمه چو بگشاید گلو
تو مبین ز افسون عیسی حرف و صوت
آن ببین کز وی گریزان گشت موت
تو مبین ز افسونش آن لهجات پست
آن نگر که مرده بر جست و نشست
تو مبین مر آن عصا را سهل یافت
آن ببین که بحر خضرا را شکافت
تو ز دوری دیده ای چتر سیاه
یک قدم فا پیش نه بنگر سپاه
تو ز دوری می نبینی جز که گرد
اندکی پیش آ ببین در گرد مرد
دیده ها را گرد او روشن کند
کوهها را مردی او بر کند
چون بر آمد موسی از اقصای دشت
کوه طور از مقدمش رقاص گشت

این معنی را پس از بررسی لازم و احیانا اصلاح و تکمیل در اصل مطلب قرار دهید ، تا هم شبهه ناراحت کننده از ذهن برخی افراد رفع و پاک شود و هم با جستجوی گوگل و دیگر فرهنگ_نامه ها و لغتنامه در صدر قرار گیرد 》
...
[مشاهده متن کامل]

�کانَ ، یکون ، � کَون ، � کُون و دیگر ترکیبات آن��� در عربی از یک ریشه� به معنی بود ، شد ، میشود ، بودن ، شدن است�� ( گذشته_ی هست ) �� و به عالم هستی و دنیای" بوجود آمده " و انجام شده و� "خلق شده " و گاه به معنای دو عالم دنیا و آخرت با لفظ کونین استفاده میشود ؛
�و اصل این کلمه ربطی به دیگر معانی ساختگی زشت_گفتاران ندارد .
اگر� هم در بین مردم و در� گفتار عامیانه گاهی به معنی زشتی به کار� رفته به نظر میرسد برای نسبت دادن صفت بسیار� زشتی به برخی افراد بوده است . . . . . ؛
کون از� کُون به معنی شده ، و کونی به معنی کسی� که پشتش_شده� ؛� و به مرور� به خود عورت پشتی یا همان باسن و نشیمنگاه هم کون گفته اند بدون منظور اهانت ولی توجه داشته باشیم که این اصطلاح عامیانه در اصل توهین آمیز است ! و آن را به� منظور اشاره به آن قسمت از� بدن مردم به کار نبریم !!
�البته شاید هم ریشه در زبان ها یا گویش های دیگر داشته باشد و به مرور زمان چنین اشتراک لفظی ظاهری پیش آمده باشد ، چنانکه در بسیاری لغات از زبانهای مختلف می یابیم.

�کانَ ، یکون ، � کَون ، � کُون و دیگر ترکیبات آن��� در عربی از یک ریشه� به معنی بود ، شد ، میشود ، بودن ، شدن است�� ( گذشته_ی هست ) �� و به عالم هستی و دنیای" بوجود آمده " و انجام شده و� "خلق شده " و گاه به معنای دو عالم دنیا و آخرت با لفظ کونین استفاده میشود ؛
...
[مشاهده متن کامل]

�و اصل این کلمه ربطی به دیگر معانی ساختگی زشت_گفتاران ندارد .
اگر� هم در بین مردم و در� گفتار عامیانه گاهی به معنی زشتی به کار� رفته به نظر میرسد برای نسبت دادن صفت بسیار� زشتی به برخی افراد بوده است . . . . . ؛
کون از� کُون به معنی شده ، و کونی به معنی کسی� که پشتش_شده� ؛� و به مرور� به خود عورت پشتی یا همان باسن و نشیمنگاه هم کون گفته اند بدون منظور اهانت ولی توجه داشته باشیم که این اصطلاح عامیانه در اصل توهین آمیز است ! و آن را به� منظور اشاره به آن قسمت از� بدن مردم به کار نبریم !!
�البته شاید هم ریشه در زبان ها یا گویش های دیگر داشته باشد و به مرور زمان چنین اشتراک لفظی ظاهری پیش آمده باشد ، چنانکه در بسیاری لغات از زبانهای مختلف می یابیم!!!

کَون ( عربی ) = گیتی، جهان، عالم، ( تکوین ) .
عربها زائر وقتیکه وارد"مراحیض" در بعض اماکن وپارکهای عمومی؛ این عبارت روی در نوشته شد:
کون . . . می . . . دم . . .
اینتوری ترجمه میکنن ومی فهمن:
...
[مشاهده متن کامل]

جهان . . . آب . . . خون . . .
ومیپرسند با تعجُّب؛ چرا جملات حکیمانه با شماره تلفن در "مُستراح" نوشته میشه؟!
کَون = گیتی
مَی = ماء ( لهجه عامیانه ) = آب
دَم = دِماء = خون
. . .

هتک. [ هََ ت َ ] ( اِ ) کلمه عامیانه ای است که در اینگونه ترکیب ها: هتک کسی را پاره کردن یا هتکش پاره شد، و از این قبیل به کار میرود و مراد کون است و معمولاً در موارد کار طاقت فرسا که از کسی کشیده شود استعمال میگردد.
در زبان فارسی کون
در زبان لکی کوین
کوین همان کونا لکی است
در زبان لکی کونا یعنی سوراخ
در زبان ترک گُت هم بهش میگن ( g�t )
در زبان عوام الف را مشکانند ( تهران= تهرون، اصفهان=اصفهون ) .
این کلمه پارسی در اصل کان بوده است که آ آن را شکسته اند و این کلمه شده است.
کان در زبان فارسی به معنای معدن در عربی می باشد.
کون تغییر یافته کان بود و کان همونیه که امروز بش میگیم خان و خان همینیه که میگیم خانه
دوستان کان یا کون یا خان یا خانه به مانای سفت شده یا استحکام می باشد یعنی جایی که انسان روش میشینه که برا اندام انسانی به باسن یا نشیمنگاه و برای خانه به معنای مکان زندگی برای امورات به معنای مراحل سخت و محکم شده ( هفت خان رستم ) = استکان = است کان = است به معنای هست و شده و کان به مانای سخت => استخوان = استکان = سفت شده = اسکلت
...
[مشاهده متن کامل]

واژه کانی که یکی از کهن ترین واژه های ایرانیه از همین امده به معنای سفت شده ( نه به معنای قدیمی )

واژه ای با همین آوا در زبان سومری هست به معنای دُم!!!
کون =kawn . ( مص ل ) ، هست شدن، ( ا مص ) بود، هستی ، وجود
کونیت =امکان وجود ، بودن ، نماد پیدا کردن
صفت ژاپنی که بعد اسم می اید و نشان دهنده صمیمی بودن شخص صدا کننده با دوستش است
در زبان لکی موت میگن.
در زبان کوردی کرمانشاهی و کوردی کلهری . قن یا قنگ گفته میشود با تلفظ ویژه که مخصوص کورد ها میباشد فکر نکنم هیچ زبانی بجز این دوزبان تلفظ صحیح آن را بتوانند بگویند . تحقیق کنین میفهمین چی میگم . ممنون
قطعا مهمترین عضو بدن
با اینکه من در این واژه ، هیچ گونه زشتی و بی ادبی نمی بینم ، ولی با این همه ، اگر خواستید واژه ای دیگر به کار ببرید ، میتوانید از واژگان پارسی لگن ، نشیمنگاه و یا سرین بهره بگیرید.
واژه بیگانه "باسن" و همچنین واژه عربی "مقعد" در زبان ما جایی ندارد!
با فتحه ی کاف به معنی هستی و وجود است

دوستان تا حالا به این قضیه دقت کردید که ما در زبان فارسی دو نوع ( ک ) و دو نوع ( گ ) داریم؟
دقت کنید برای مثال تلفظ ( ک ) در واژه ( کفش ) با ( کوچه ) متفاوته حالا دقت کنید ما حرف ( ک ) رو در واژه ( کو ) محکم و از سقف دهان تلفظ میکنیم ولی واژه ( کون ) یک استثنا هست میخوام بدونم در آثار ادبی کهن مثل قابوس نامه که ما به ( کون ) برمیخوریم باید همینطور تلفظ بشه یا تلفظ اون متفاوته؟
...
[مشاهده متن کامل]

یا اصلا ک و گ در اون دوره ها چجوری تلفظ میشده آیا به همین شکل امروزی؟ یا نه؟
لطفا اگر اطلاع دارید نظر بدید
باتشکر

برابر پهلوی این واژه ( تانوآر ) است.
عضلات سرینی هم میشه گفت بهش
در زبان و گویش لری به آن غین هم میگویند . غَین نه غین بدون َ و یا ُ خونده میشه
کون به معنای مقعد ؛
در گویش بختیاری و کلاً لری و گویش شوشتری و گویش دزفولی و شاید خیلی از گویش های دیگر تلفظ درست آن به این گونه است که برای تلفظ حرف " ک" در اول این کلمه ، زبان را به سقف دهان می چسبانند تا مانع خروج هوا از دهان شود و هوا را از بینی بیرون می دهند.
...
[مشاهده متن کامل]

کون با تلفظ koon ؛
در گویش لری بختیاری به پرتگاه های کنار رودخانه ها که دیواره هایی راست دارند ، گفته می شود . و معمولاً سفارش می شود روی آنها راه نروند چون امکان فرو ریختن شان وجود دارد .

مکانیس در بدن که بعضی افراد انرا کلمه بدی میدانندوکلمه مترادف ان باسن است که خیلی محترمانه تر و باادبانه تراز کون میباشد
آقا چه کاری آخه که همچین کلمه ایی یه کار ببریم
به قول اون دوستمون نشیمنگاه یا به قول خودم
باسن
من نمیدونم این چه کاری آخه وقتی یکی به آدم همچین چیزی میگه یه لحظه یه حس بد به آدم دست میده
من نمیفهمم
یعنی چی
برا همین همین اینگلیسی رو یاد بگیریبم بهتره
اصلا بورو تو همین گوگل کون سرچ کن ببین چی بالا میاره
بعد باسنم سرچ کن
آدم همیشه باید همه ادب خودشو برسونه
هم فرهنگشو
دوستتتتت عزیززززز
نشیمنگاه
داشته ها. گنجها. ثروت دنیایی مانند پول، طلا، عمارات، همچنین زیبایی، جوانی، شهرت و محبوبیت
برخی که به کار بردن این واژه را بی ادبی می دانند، به جای آن واژه های عربی مانند: مقعد، دُبُر را به کار می برند؛ ولی بجز کون، واژه های دیگری در پارسی هست: سَرین، نشیمنگاه، هَتَک، زَدَنگ ( اوستایی: زَدَنگه zadangh )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس