کافت

لغت نامه دهخدا

کافت. ( مص مرخم ) کافتن. شکافتن :
سپاهی که دارد سر از شه دریغ
بباید همی کافت آن سر به تیغ.
رودکی ( ص 1168 ).

کافت. [ف ِ ] ( اِخ ) سمجی است جای باش دزدان که در آنجا متاع خود را نگاه میدارند و فراهم آرند. ( منتهی الارب ).

کافة. [ کاف ْ ف َ ] ( ع ص ) مؤنث کاف . بازدارنده. رجوع به کاف و ماده بعد شود.

کافة. [ کاف ْ ف َ ] ( ع ق ) بمعنی همه ، صاحب «مزیل الاغلاط» نوشته است که این لفظ در عربی منون استعمال شود، لیکن در فارسی بی تنوین ( و با کسره اضافه ) آید. ( آنندراج ) ( غیاث ). همگی. جمیع. ( ترجمان القرآن تهذیب عادل چ دبیرسیاقی ص 76 ) ( ناظم الاطباء ). کلاً. طراً. جمیعاً. قاطبةً. همه مردم : جاءالناس کافةً، ای کلهم. ( منتهی الارب ) : یا ایهاالذین آمنوا ادخلوا فی السلم کافةً... ( قرآن 208/2 ). کافه مردم بغداد قاف تا قاف جهان نامه ها نبشتند و رسولان رفتند. ( تاریخ بیهقی ص 287 ). اولیاء و حشم و کافه مردم را بر ترتیب و تقریب و نواخت و بر اندازه بداشت. ( تاریخ بیهقی ص 385 ). اگر فرمان باشد تا ما باز گردیم و با کافه مردم بگوئیم. ( تاریخ بیهقی ص 469 ).
گر خواهد کشتن بدهن کافر او را
روشن کندش ایزد بر کافه کافر.
ناصرخسرو.
کافه خلق همه پیش رخت سجده برند
حور یا روح که باشد که کفوی تو بود.
سنائی ( دیوان چ مدرس رضوی ، ص 870 ).
بقاء کافه وحوش به دوام عمرملک بسته است. ( کلیله و دمنه ). واجب است بر کافه خدم و حشم ملک که آنچه ایشان را فراهم آید در نصیحت باز نمایند. ( کلیله و دمنه ). از جملگی لشکر و کافه نزدیکان وی [ شیر ] درگذشت ( کلیله و دمنه ) لیکن منافعاین دو خصلت کافه مردمان را شامل گردد. ( کلیله و دمنه ). فواید موافقت و عواید معاضدت ایشان به اهل اسلام و کافه خلق رسید. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 292 ). کافه اهل اسلام بدان شادیها نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 26 ). کافه خلق در پناه عصمت و حجر امن و کنف امان بیاسودند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 367 ). لاجرم کافه انام از خواص و عوام به محبت او گرائیده اند. ( دیباچه گلستان ). حق سبحانه و تعالی محمد علیه السلام را به کافه مردم فرستاد. ( تاریخ قم ص 207 ). || ( ص ) ناقه پیر. ( المنجد ). کاف. ناقه که پیر شود و دندانهاش کوتاه و سوده گردد. ( از اقرب الموارد ). شتر سوده دندان و کوتاه شده از پیری. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

سمجی است جای باش دزدان که در آنجا متاع خود را نگه می دارند و فراهم آرند

فرهنگستان زبان و ادب

{lysis} [زیست شناسی-میکرب شناسی] تخریب یاخته براثر ازهم پاشیدگی دیوارۀ آن
{rift} [زمین شناسی] ناوه ای باریک و دراز که با گسل های عادی محصور شده باشد و دو طرف آن از هم دور شود

دانشنامه عمومی

کافت (زمین شناسی). کافت یا ریفت ( انگلیسی: Rift ) در زمین شناسی به محدوده ای خطی گفته می شود که در آن پوسته زمین و سنگ کره از هم دور می شوند و نمونه ای از زمین ساخت کششی به شمار می رود.
فروزمین نمونه ای از پدیده کافت در فرورفتگی های خطی گسلی است. اگر کافت بالاتر از سطح دریا باقی بماند دره کافتی را پدیدمی آورد که اگر با آب پر شود، دریاچه کافتی در آن تشکیل می شود. محور ناحیه کافتی ممکن است دارای سنگ های آتشفشانی باشد و آتشفشان خیزی در آن فعال باشد ولی در همه سیستم های کافتی این گونه نیست.
دره های کافتی بزرگ و اصلی در امتداد محور مرکزی پشته میانی اقیانوس شکل می گیرد، جایی که پوسته اقیانوسی جدید و سنگ کره در امتداد مرز واگرای میان دو صفحه زمین ساختی به وجود می آید.
عکس کافت (زمین شناسی)

کافت (زیست شناسی). کافت[ ۱] ( به انگلیسی: Lysis ) ، تخریب یک یاخته به دلیل ازمیان رفتن غشای بیرونی آن است. کافت ممکن است به وسیله ساز و کارهای ویروسی، آنزیمی یا اسمزی باشد. سیالی که دارای سلول های کافته باشد را لیزات می نامند.
عکس کافت (زیست شناسی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

crevasse (اسم)
کافت، شکاف عمیق

پیشنهاد کاربران

بپرس