کابت

لغت نامه دهخدا

کابت. [ ب ِ ]( ع ص ) نعت فاعلی از کبت. هلاک سازنده. به روی دراندازنده. بر زمین افکننده. بر روی افکننده :
اباحسن لاتبعدّن و کلنا
لهلکک مفجوع له الحزن کابت.
فلم یتفقدنی من العلم واحد
هراق اناءالعلم بعدک کابت.
ابواحمد یحیی بن علی منجم ( در رثاء ثابت بن قره ).
برای سایر ابیات این رثاء رجوع به ثابت بن قره شود.

کابت. [ ب َ ] ( اِخ ) کابة. موضعی است به بلاد تمیم یا آبی. ( منتهی الارب ).

کابة. [ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است ببلاد تمیم یا آبی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

هلاک سازنده موضعی است ببلاد تمیم

پیشنهاد کاربران

بپرس