چکش

/CakkoS/

مترادف چکش: مطرقه

معنی انگلیسی:
hammer, driver

لغت نامه دهخدا

چکش. [ چ َ ک ُ / چ َک ْ ک ُ ] ( اِ ) افزاری باشد زرگران و مسگران و آهنگران را و به عربی مطرقه خوانند. ( برهان ). ابزاری بود زرگران و آهنگران را و آن را بعربی مطرقه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دست افزاری است آهنگران را که بدان آهن را میکوبند. ( از غیاث ). مطرقه و افزاری آهنین مر زرگران و مسگران و آهنگران راکه دسته چوبین دارد. ( ناظم الاطباء ). چَکﱡش در تداول امروزی. خایسک. چاکوچ. چکوچ. چَکّوش. ( در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ) :
تا سر بدوات خامه کرده
چون دسته بچکش استوار است.
وحید کلیم ( از آنندراج ).
رجوع به چاکوچ و چکوچ شود.

چکش. [ چ َ ک ِ ] ( اِمص ) چکیدن. ( ناظم الاطباء ). || گداز و ذوبان. ( ناظم الاطباء ).

چکش. [ چ َ ک َ ] ( اِ ) نشستنگاه باز و جره و بلبل که به هندی «ادا» گویند. ( غیاث از مصطلحات ). تلفظی از چکس. و رجوع به چکس شود.

فرهنگ فارسی

آلتی چوبی شبیه تیشه که با آن میخ میکوبند
( اسم ) آلتی آهنین با دسته ای چوبین شبیه تیشه که بدان آهن میخ و غیره را کوبند چاکوچ مطرقه .

فرهنگ معین

(چَ کُّ ) (اِ. ) وسیله ای آهنین با دسته ای چوبی که با آن آهن یا میخ و امثال آن را می کوبند.

فرهنگ عمید

آلت آهنی با دستۀ چوبی شبیه تیشه برای کوبیدن چیزی.

واژه نامه بختیاریکا

کتنا

دانشنامه عمومی

چَکُّش ابزاری است متشکل از دسته و ضربه زننده که غالباً برای وارد کردن ضربه به میخ به کار می رود.
معمول ترین استفاده از چکش برای ضربه زدن به میخ، جا انداختن قطعات در ماشین ها و شکستن اشیا می باشد. هر چکش برای کار خاصی طراحی و ساخته می شود، بنابراین چکش ها را به انواع مختلف می توان یافت، اما همه آن ها به طور کلی دارای یک دسته و یک وزنه در سر آن دسته می باشند، و اغلب وزن چکش در همان وزنه سر دسته قرار دارد. بسته به وزن وزنه می تواند، سبک یا سنگین باشد . به چکش سبک، چکش نرم گویند.
اگرچه اکثر چکش ها طوری ساخته شده اند که با دست باید آن ها را به کار گرفت ولی بعضی از انواع چکش ها نیز طوری ساخته شده اند که با کمک نیروی ماشین قابل استفاده می باشند و بیشتر در مواقعی بکار می روند که احتیاج به نیروی بسیار زیادی می باشد.
چکش یکی از ابتدائی ترین ابزارهای اکثر حرفه ها می باشد. ضمناً از چکش به عنوان یک سلاح نیز می توان استفاده کرد.
قدمت چکش در تاریخ بشر بسیار طولانی است، به طوری که اکثراً آن را جزو اولین ابزارهای ساخته دست بشر می دانند.
یکی از استانداردهای معتبر چکش ها DIN ۱۰۴۱ است. [ ۱] [ ۲]
عکس چکشعکس چکشعکس چکشعکس چکشعکس چکشعکس چکش

چکش (فیلم). «چکش» ( انگلیسی: Hammer ( film ) ) فیلمی در ژانر درام و جنایی است که در سال ۱۹۷۲ منتشر شد.
عکس چکش (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

خایسک

مترادف ها

mallet (اسم)
چوگان، گرز، چکش، پتک، چکش چوبی، کلوخ کوب

hammer (اسم)
چخماق، چکش، پتک، استخوان چکشی، میخ زننده، خوراک رایگان

tup (اسم)
چکش، شاخ قوچ

فارسی به عربی

مطرقة

پیشنهاد کاربران

آلتی ازفلزبادسته چوبی. . .
آلتی ازچوب بادسته چوبی ( نمادعدل )
که معمولا بدست قاضی داد گستراست
ـــــــــــــــ
چکش عدالت موی ازماست میکشد.
امانه هرموی سفیدی را
چکش واژه ای فارسی است که از واژه �چاکوچ� در فارسی میانه که نام سلاحی پرتابی بوده که ارتباطی به واژه چکماک ( کشیدن ) در ترکی ندارد .
درود بر دوستان. توجه فرمائید یک معنی جالب دیگری هم برای این واژه وجود دارد. اگه این واژه به صورت چَکِّش تلفظ بشه معنایش می شود تخفیف و کاستن قیمت محصول. کسانی که در بازار هستند باید خوب بدونن چی میگم. مثلاً میگن:
...
[مشاهده متن کامل]

بسیاری از فروشنده ها روی قیمت اصلی کالا، کلی میکِشَن و همون پولی که کشیدن رو قیمت اصلی را به عنوان تخفیف نشون مردم میدن تا اذهان عمومی گول بخوره و فکر کنن دارن سود میکنن. اما من انصافاً زیاد روی قیمتم نمی کشم. بنابراین ممنون میشم چَکِّش نکنید. ( یا خواستار چکش نشوید )

واژگان از ترکی در سومری؟! خیلی راحت می گویید این واژگان ترکی است پس اگر سومری همان نیاترکی نباشد دستکم ترکی در آن زمان بوده؟! نتیجه گیری به همین سادگی و خوشمزگی[خب دیگه بچه ها همه چی روشن شد کتابا رو ببندید برید خونه!]
...
[مشاهده متن کامل]

کدام تاریخدانی از تاریخ اینگونه نتیجه گرفته که شماها دومی اش باشید؟واژه های سومری، سومری است نه چیز دیگر، واژگانش می توانسته شاید با واسطه و میانجی یا بی میانجی در طی سده ها و هزاره های بعدی به زبانهای دیگر هم رفته باشند فقط همین، از این جُستار یا موضوع، نتیجه دلخواه تاریخی نمی توان گرفت.
درباره نامهای کهن و پارسی محله ها در تبریز که شما آنها را تازه نامگذاری شده در این صد سال گذشته می دانید چند نمونه تاریخی می آورم که از پیشینه ی این نامها آگاه شوید:
کمال خجندی شاعر سده هشتم ( یعنی هفتصد سال پیش ) درباره کوی های چرنداب و کجیل در تبریز ( و استعاره وار سرخاب ) می گوید:
تبریز مرا راحت جان خواهد بود / پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود
تا در نکشم آب چرنداب و گجَل / سرخاب ز دیده ام روان خواهد بود
جلال عضد یزدی نیز در سده هشتم درباره کوی سرخاب در تبریز می سراید:
تا بریزاند تب غم را ز دل سرخاب نوش / بر سر سرخاب رو تا بنگری تبریز را.
نادر میرزا نویسنده کتاب تاریخ وجغرافیای دارالسلطنه تبریز ( در زمان ناصرالدین شاه یعنی حدود دویست سال پیش ) درباره کوی نوبر می نویسد:
کویی بس بزرگ است به جنوب شهر افتاده. مردمی بسیار و بیش تر باثروت و اهل تجارت اند و به همهٔ عمارات عالیه و بناهای باشکوه نهاده اند و. . .
کوی ششگلان که نامش در برخی بنمایه های کهن مانند روضات الجنان به ریخت شش گیلان آمده.
جمشید آباد ( جامیشاوا ) ، دلیل نامگذاری این محله چون در روزگاران گذشته مردم محل به کار دامداری بودند و بیشتر دام آن ها گاومیش بود و در ترکی آذربایجانی به گاومیش [گامیش یا جامیش] گفته می شود از این رو به جامیشاوا ( گاومیش آباد ) شناخته می شد و بعدها به جمشید آباد تغییر نام کرد ولی اهالی همان نام گذشته را بکار میبرند.
-
درباره واژه بیشه، این واژه در زبان پهلوی به ریخت"ویشَگ" کاربرد داشت:
ندارد کسی تاب من روز جنگ / نه در بیشه شیر و بدریا نهنگ. فردوسی
در این بیشه زین بیش مگذار گام / که ببر بیان دارد آنجا کنام. اسدی طوسی
پس درواقع اینکه شما بگویید بیشه از مشه گرفته شده ولی دلیل تاریخی که نمایانگر آن باشد نداشته باشید سخن بی ارزشی بیشتر نگفته اید.
واژه بیشه به چم جنگل در گویشهای گوناگون آلمانی و اسپانیایی نیز به ریختهای [بیش، بُس، بُسک و. . ] دیده می شود.
خود همین شبستر که گفتید، این نام به چه زبانیست؟ مگر این است که تنها در پارسی دارای معناست؟
شیخ محمود شبستری ( سده 7 و 8 ) سراینده گلشن راز، شاعر چه زبانی بود؟ به جز پارسی؟
آری پس از ترکزبان شدن آذربایجان در سه چهار سده گذشته، آن شاعر شبستری مدنظر شما هم ترک زبان شده.
چرا گفتم سه چهار سده، چون تا زمان صفوی هنوز هم آذربایگان پهلوی زبان بود درینباره می توانید "دیوان روحی انارجانی" را ببینید که درباره زبان عامیانه مردم تبریز در زمان صفوی ست، همچنین گزارشهای تاریخنگاران آن زمان درباره شهرهای آذربایگان مانند اولیا چلبی، روشنگر این گفته است.
به جز چلبی جهانگردانی که در زمان صفوی ایران و آذربایگان را دیده اند اینگونه نوشته اند:
" تنریرو" جهانگرد پرتقالی در سال 1523 در باره تبریز می نویسد: در این شهر پارسی زبانان و عده ای ترکی زبان زندگی می کنند و افزون بر آن شماری از ارمنیان هم آنجا بودند.
جهانگرد ونیزی" آلساندری" در سال 1570 می نویسد: " اهالی تبریز بیشتر پارسی زبان، ترکمن و کولی هستند. "
نویسنده سفارت هولشتاین" آدام اولئاریوس" در سال1637 می نویسد: ایرانیان به جز زبان خود، زیان ترکی را نیز به فرزندان خود یاد می دهند و این کار بویژه در ولایتهای شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می شود که قزلباشان بر آنها چیرگی یافته اند.
نوشته اولئاریوس به خوبی علت و روند دگرش زبان در آذربایگان و شیروان ( شمال ارس ) را نشان می دهد که در زمانهای پس او روی داده است.

من نگفتم سومری ها تورک هستن کسانی ادعا میکنن سومری ها پرتوتورک بودن ولی خیلی های دیگر هم ادعا کردن اینطور نیست ولی همینکه واژگانی از تورکی در سومری وجود داره ثابت میکنه تورکی حداقل در آن دوران حضور داشته. خیلی خب شما هم بگرد واژه گانی شبیه به فارسی در سومری پیدا کن
...
[مشاهده متن کامل]

اینجا کاربری هست که برای هر کلمه پیوندی از پهلوی ارسال میکنه من از همه اسکرین شات گرفت جالب اینه نوشتار تمام آنها یکیست و ترجمه ی آن در برگیرنده ی تمام واژه گان. بگذریم
در مورد تبریز و یا همه ی شهرهای تورک زبان از صد سال پیش هر اسمی انتخاب شده فارسی بوده حتی یک اسم نمیتوان پیدا کرد تورکی باشه چنان سختگیری در این مورد میشه که اگه در مواردی مثل قاچاق مواد مخدر میشد مملکت گلو بلبل بود.
خود تهران ده ها محله با اسم تورکی داره اینی که میگی اصلا دلیل نمیشه. اگرم به فرض حرف تو درست باشه و آزربایجان بعد از حمله ی تورکان تورک شده باشن هشتصد سال از اون موقع میگذره چرا تو این هشتصد سال اسامی تعییر نکرده ان
خوب راهشو یاد گرفتین اسامی رو تغییر میدین بعد دوسه سال میگین ببین اینجا فارسیه پس اینا فارس بودن
تمامی شهرهای آزربایجان اسامی تورکی داشتن و در زمان پهلوی اول تغییر کردن دو تا سرچ تو اینترنت میزنی فکر میکنی واقعیتو فهمیدی یا میتونی واقعیتو تغییر بدی نه اینطور نیست اسامی تورکی تمام شهرها ثبت ، حفظ و نگهداری میشه
در مورد باغمیشه من به کنایه بهت گفتم لابد پیش خودت فکر میکنی جاییه که میش نگهداری میشه.
بیشه از مئشه گرفته شده نه برعکس
ببین یچیز بهت بگم روشنت کنم تو شهرهای آزربایجان مخصوصن شهرهای بزرگشون کمتر محله یا خیابونی پیدا میکنی اسمش تورکی باشه پس اینو کلا از ذهنت پاک کن که باهاش بتونی حرف هزار سال پیشو بزنی
مرد حسابی اورمو گولو شده دریاچه ی ارومیه خیلیا یادشون نمیاد اسم اصلیش تو از محلات حرف میزنی . حرف صد سال پیشه
من یه داستان واقعی برات تعریف کنم اینم شاید مال دویست سال پیش باشه تو اگه یادت اومد بیا با هم حرف بزنیم
اصلا میدونی فارسی تهران به فارسی فتحعلی شاهی معروف بوده؟ و بین عوام که تورک بودن خیلی هم منفور بوده چون میگفتن خیلی با نازو کرشمه حرف میزنن
شاعر معروف تبریزی ، شبستری نقل میکنه رفته پیش فتحعلی شاه و نامه ای برده پیشش میگه نامه رو دادم بهش فتحعلی شاه نامه رو باز کرد گفت این چیه میگه گفتم نامه اس گفت میدونم به چه زبونی نوشته شده میگه گفتم تورکی میگه فتحعلی شاه گفت من تورکی بلد نیستم. شبستری در بابش شعری سرود
ادامه 👇👇👇
🔻دیلیم تورکی، سوزوم ساده، اوزوم صهبایه دلداده
منیم تک شاعیرین البت اولار آشفته بازاری
دونن شعریله بیرنامه آپاردیم شاه قاجاره
دئدی تورکی نمیدانم� مرا تو بچه� پنداری؟
اوزی تورک اوغلی تورک امما دییر تورکی جهالت دور!
خدایا مضمحل قیل تختدن بیر آل قاجاری!
این شعر زیبا را میتوان اولین دلشکستگی آذربایجان از اولاد خود ( تهران ) قلمداد کرد.

ببین اولا زبان ساسانی در کل ارتباط چندانی به فارسی امروزی شما که در واقع تاجیکی هست نداره. فارسی شما از زمان سامانیان تاجیک رواج پیدا کرد اگه اینجوری باشه منم هزاران کلمه از سومری میارم و میگم اینم سند من. بعد تو فکر میکنی در پهلوی تورکی وجود نداره در حالیکه پهلوی کلا تحت تاثیر تورکی بوده. اشکانیان تورک قبل از ساسانیان که به پهلوی سخن میگفتن حکومت میکردن. عیلامی ها تورک و سامی نژاد بودن
...
[مشاهده متن کامل]

در سومری سیصد واژه ی تورکی وجود داره
از رو هوا حرف نزن که . اول اسم خایدالو رو سرچ کن بعد بیا حرف بزنیم.
اصلا ریخت کلمه خودش داد میزنه تورکیه تو با زور میخوای بگی نه پهلویه
علم اوتومولوژی زور حالیش نیست
مشکل شماها اینه فکر میکنین پهلوی سرمنشا همه ی زبانهاست در حالیکه پهلوی خودش بیرون اومده از زبان تورکی و عبریه

درود
واژه چکش در پهلوی به دیسه چکوچ و در اوستا به ریخت چکوک وجود دارد و واژه ای پهلوی - پارسیست.
بودن این واژه در ترکی مانند هزاران واژه دیگر پهلوی که با چسباندن یک [مک یا ماق] به برخی از آنها کارواژه یا فعل هم در ترکی از روی آنها ساخته شده ، نشانه دیگریست از روامندی زبان پهلوی در آذربایگان پیش از رواج ترکی در این دیار.
...
[مشاهده متن کامل]

-
خط ناخوانای اوستایی؟!؟!؟!
سخنی که تنها ممکن است از زبان یک متعصب خودبین و یا یک پرگوی بیسواد شنیده شود!
دین دبیره یا خط اوستایی، دبیره یا خطی بود که در زمان ساسانی به دست مغان زرتشتی و برای نوشتن و خواندنِ بدون غلط کتاب مقدس اوستا ساخته شد.
در این دبیره، برای هر واج و واکه ( حرف بیصدا و صدادار ) ، یک نویسه ویژه وجود دارد که آن را به یک دبیره و خط کامل و بی رقیب تبدیل کرده که شایسته جایگزینی با خط کنونی و پر از اشکال ماست. [به خاطر مسائل سیاسی و مذهبی، این دبیره نادیده گرفته می شود]
وارونه خطهای عربی و لاتین که در آنها یک واژه می تواند به چند شکل خوانده شود، در دین دبیره هرگز کوچکترین اشکالی از این دید وجود ندارد، اگر کسی به این دبیره آشنا باشد و واژه ای را در آن ببیند بیگمان و صد درصد آن را درست می خواند یعنی احتمال غلط خوانی در آن صفر است.
واژه چکش نیز به ریخت چاکوج ( با خوانش کاملا درست ) در اوستا و نیز چاکوک در پهلوی دیده می شود،
با جستجو در یشت های اوستا، فصل مهر، بند 130 در برگردان به پارسی امروزی می خوانیم:
"" در گردونه ی مهرِ فراخ چراگاه، هزار "چکش" دو تیغه پولادین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد. ""
واژه های چکش و چاقو برگرفنه از چاکوچ و چاکوک ( =چاک دهنده ) هستند.
اینک اگر شما در ترکی بنمایه کهنتری از اوستا دارید که پیشینه ی واژه ای را نشان دهد بنمایانید و دلیل استوار و دانشورانه بیاورید وگرنه دلیل باد شکمی را برای مطرح کردن میان دورهمی های خودتان نگه دارید.

با سلام این آقای کشاورز چنان با اطمینان صحبت میکنه آدم اولش فکر میکنه با یکی از نوابغ طرفه ولی وقتی متنهاشو میخونی میبینی جز اراجیف چیز دیگری در نوشته هاش وجود نداره
چطور فکر کردی اورمو فارسیه؟ یا تربیز؟ تو میگی تبریز ما میگیم تربیز ما میگیم اورمو
...
[مشاهده متن کامل]

یا مثلا با چه دانشی فکر کردی باغمیشه فارسیه؟!!اصلا میدونی معنای باغمیشه چیه که در موردش اظهار نظر میکنی؟
من با بقیه ی اسمهایی که نام بردی کاری ندارم در مورد هر کدوم بخواییم صحبت کنیم مشخص میشه ک حرفات تمامن اراجیفه مثل زنگان ک زنجان نام بردی
ولی واقعا چطوری فهمیدی باغمیشه فارسیه؟!!جالبه برام در حالیکه هیچ دانشی در موردش نداری و نمیتونی معنیشو بگی
لابد فکر کردی معنیش میشه اینجا باغ میشه یا مثلا داخل این باغ میش نگهداری میکردن. عزیز من اون اطلاعاتی که از ویکی پدیا گرفتی اشتباهه منبعتو عوض کن
باغ که یک واژه ی تورکیه به جایی اطلاق میشه که بسته باشه یعنی یکجایی که ملک خصوصی باشه از فعل باغلاماک این واژه مشتقات زیادی در تورکی داره مثل باغلاما یعنی کمد لحاف دوشک یا قلباغ به معنی دستبند
وچندین مشتق دیگه. اینا رو گفتم چون شما قطعا ادعا خواهید کرد ک باغ هم فارسیه ولی عملا دلیل موجهی ندارین همینجور یچیزی رو هوا میگین
و اما میشه ، میشه به علفزار گفته میشه و املای درست آن مئشه هست. ه در آخر کلمه با فتحه خونده میشه
مئشه با ریخت بیشه وارد فارسی شده و بیشه در فارسی کاملا تورکی هست
حالا شما به من بگو چجوری فکر کردی باغمیشه فارسیه
با باقی اسمهایی که گفتی کاری ندارم
عزیز من تورکی در ایران خیلی جلوتر از فارسی وجود داشته خیلی جلوتر جلوتر از اونی که تصورشو بکنی.
شهر قم= قوم یعنی شنزار یک اسم تورکی
قزوین=قازاوینی ان اسم تورکی
سنندج=سینان داش به معنای سخره ی شکسته
کویر لوت= کویر لخت
تو همین گوگل خودمون بزن خایدالو ببین بهت چی میگه با معلوماتی که ظاهرن داری حتما باید بدونی که لو پسوند مکان تورکیه
خزر نام طایفه ای از تورکان
هزاران اسم قدیمی تورکی که البته بیشتر آنها در زمان پهلوی اول تغییر کرد
این اطلاعاتی که داری رو از کجا میاری داداش
منبعتو عوض کن

چکش کلمه ای تورکی است که از فعل چکمک به معنی کشیدن گرفته شده است چک به معنی بکش بوده و در مفهوم کشیده هم وارد فارسی شده است اما در مورد دوستانی که لغات واضح تورکی را با ارجاع به زبان مرده اوستایی و خط
...
[مشاهده متن کامل]
ناخوانای ان اوستایی می نامند و یا به زبان پهلوی و خط ارامی ان که یک حرف به چندین حرف خوانده می شود نسبت می دهند باعث بی اعتباری حرفهایشان می شوند ما در ریشه یابی کلمات به زبان فعلی تورکی و خیلی کم به لغات نوشته شده به خط عربی و یا خط واضح تورکی ارخون استناد می کنیم در ضمن از عزیزان تورک و فارس خواهشمندم به مسایل حاشیه ای که مربوط به لغت نیست وارد نشده و این مباحث را در جاهای مبوطه به اشتراک بگذارند و اجازه دهند از امکانات ابادیس در جهت افزایش لغت شناسی استفاده کنیم

اقای کشاورز در مورد سلاطین گورکانی هند و در خیلی برهه های تاریخی دیگر کلمه مغول و ترک باعث سردرگمی میشود ، در اصل برخی قبایل ترک نیز زیر بیرق مغولها بوده اند و بعضا برخی ترکها نیز خود را مغول نامیده اند
...
[مشاهده متن کامل]
که احتمالا دلایل سیاسی در زمان خود داشته است. اما زبان ترکی و مغولی اگر چه از یک خانواده زبانی هستند اما متفاوتند و برای همدیگر غیر قابل فهم ، داستان برخورد و محاوره نادر شاه افشار با سلطان هند و محاوره ترکی انها نشان دهنده ترک بودن سلاطین گورکانی است.

در مورد کلمۀ چکش در زبان ترکی:
چِکیش �ekiş ، �eki� چِکیچ=چیز سنگین، چیز دارای وزن و سنگینی، چکش
چِک�ek، �ək=وزن، وزنه، اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار، ریتم، سجع، ضرب، گرانسنگی، ارزش، آهنگ، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، تعادل، تعادل، توازن، همسنگی، سنجش، بررسی، مقایسه ، کشش، مقابله، و. . . = فعل امر چکمک �ekmek ، �əkmək =اندازه گرفتن، کشیدن، وزن کردن، بررسی کردن، مقایله کردن، سنجیدن ( معادل checkانگلیسی ) ، رسم کردن، و. . .
...
[مشاهده متن کامل]

Ish ایش iş= کار، عمل، فعل، کنش، چیز، شیء، کردار، جدیت، اقدام، بازی، حرکت، رفتار، نبرد، جنبش، تاثیر، میل، حرفه، کسب، شغل، علاقه به انجام کاری، گرایش، مایل، علاقه مند، رغبت، خوی، تمایل طبیعی، میل باطنی، و. . . -
�ekiş wurmak چِکیش وُرماک �eki� vurmakچکیچ وُرماک= چکش زدن

ابزار آلات مختلف به انگلیسی:
toolbox = جعبه ابزار
bolt = پیچ 🔩
screw = پیچ
❗️نکته: هم screw و هم bolt به معنای پیچ هستند اما تفاوت آنها در این است که bolt به مهره و واشر برای سفت شدن نیاز دارد اما screw بدون مهره و واشر سفت می شود
...
[مشاهده متن کامل]

nut = مهره
nail = میخ
washer = واشر
screwdriver = پیچ گوشتی 🪛
Philips screwdriver = پیچ گوشتی چهارسو
flathead screwdriver / slotted screwdriver / flat blade screwdriver = پیچ گوشتی دو سو
bradawl = درفش
wrench ( American ) / spanner ( British ) = آچار
adjustable spanner ( British ) / monkey wrench ( American ) = آچار فرانسه
pipe wrench = آچار شلاقی
hammer = چکش 🔨
claw = میخ کشِ چکش
mallet = پتک
saw / handsaw = اره 🪚
chainsaw = اره برقی
circular saw = اره گرد، اره چرخی
hacksaw = اره آهن بُر
coping saw = اره مویی
two man saw = اره دو دست
ax / axe =تبر 🪓
wirecutter = سیم چین
pliers = انبردست
needle - nose pliers / long - nose pliers / snipe - nose pliers = دَم باریک
angle grinder = سنگ فرز
drill = درل
electric drill = دریل برقی
bit = مته
paint roller = غلطک رنگ زنی
utility knife = کاتر، تیغ موکت بری
file = سوهان
flashlight = چراغ قوه 🔦
plastering trowel = ماله گچ کاری، ماله کشته کشی
trowel = بیلچه
shovel = بیل
spade = بیل
❗️تفاوت بین spade و shovel را با یه سرچ ساده در گوگل می توانید مشاهده کنید
plane = رنده نجاری
spirit level = تراز، تراز سنج
vice ( British ) / vise ( American ) = گیره
❗️این گیره با گیره های معمولی که به طور روزمره از آنها استفاده می کنیم فرق دارد. عکس های آن را با سرچ در گوگل مشاهده کنید
tape measure = متر ( نواری )
rake = چنگک
wheelbarrow / barrow = فرغون

۱. چَکُّش :
وسیله ای آهنین با دسته ای چوبی که با آن آهن یا میخ و امثال آن را می کوبند.
۲. چَکِّش ( کردن ) :
تخفیف گرفتن - ارزون تر گرفتن کالایی
ربطش اینه که قومی که اصلا خط نداشته و کلمه ها رو از این قوم و اون قوم می گیره این قدر گنده گوزی نکنه ،
فقط تونسته با گوز کلمه درست کنه
اینکه واژه ای بیش از 10 معنا داشته باشه چیز خوبی است؟
مثلا اگر من به هرچیزی که پرواز می کند بگم هواپیما خوبه؟
اون هواپیما است. در زبان شما به آن پروانه میگن.
اون هواپیما است. در زبان شما پهپاد میگن.
...
[مشاهده متن کامل]

اون هواپیماست. در زبان شما بهش بالگرد میگن.
خوب مغزهایی هستید. تازه این را هم بگم که اگر واژه ای چندمعنا داشته باشد، احتمال اینکه این واژه در معناهای دیگر و بی ربط از زبانهای دیگر امده باشد، بالاست.
گوز و گوزو و کوسته اینها که فحش هستن
اگر ربط گوز و چکش را پیدا کردین ربط سومر و مغول هم پیدا میکنین

آقای بهراد ،
چه قدر گوز در ترکی هست
البته ترکی اصلا خط ندارد
یعنی در این قوم اصلا خطی ابداع نشده
چند سال پس استقلال کشور قزاقستان از شوروی ،
مقامات این کشور تصمیم گرفتند خطی متفاوت از خط سیریلیک و مشخصا خطی که متعلق به ترک ها باشد بیابند ، اما نتوانستند پیدا کنند.
گؤز در ترکی

گوز در ترکی به معنای چشم، در حدود 100 مشتق دارد که دارای مفاهیم بسیار متنوع و گسترده ای می باشد که به تعدادی از آن ها اشاره می کنیم:
1 ـ گوز : خود واژه گوز بیش از 10 معنا دارد مانند: چشم ، قنات ، سوراخ ، دهانه پل ، حسرت ، انتظار ، دهانه ، سر نخ.
...
[مشاهده متن کامل]

2 ـ گوزه: چشمه ای با اطراف سرسبز
3 ـ گوزت : مواظب باش ، چشمت به آنجا باشد.
4 ـ گوزله : منتظر باش ، چشم انتظار باش ( ما به اشتباه بجای گوزت ( مواظب باش ) می گوییم: گوزله! )
5 ـ گوزل : زیبا ، چشم نواز
6 ـ گوزلوک : عینک
7 ـ گوزگو: آئینه ( در اصل گوزگو یعنی وسیله دیدن )
8 ـ گوستر : نشان بده ( در اصل گوزتر )
9 ـ گوزه نک : سوراخ های ریز بدن یا گیاهان
10 ـ گوزندیریک : نقاب صورت حیوانات برای جلوگیری از آزار حشرات
11 ـ گوزه مه : رفو ( سوراخ ها یا چشم ها را به هم دوختن )
12 ـ گوز اول: حواست باشد ، چشمت به این باشد
13 ـ گوز ائوی: حدقه چشم
14 ـ گوزآچیق : هوشیار
15 ـ کور گوز یا شور گوز : چشم هیز
16 ـ گوز اودو : خشم ( گوز اودون آلماق یعنی ترساندن )
17 ـ گوزجو : نگهبان
18 ـ گوز قارال : غروب ، سیاهی رفتن چشم
19 ـ گوزتمن : ناظم
20 ـ گوزه تیم : نظارت
21 ـ گوزلم : مراقب
22 ـ گوزلش : احتیاط کن
23 ـ گوزونک : از ابزار خیمه و چادر
24 ـ کوسته بک : موش کور ( گوزته بک )
25 ـ گئجه گوزو : نیمه شب

مهدی کشاورز به دقت موضوع را دور از تعصبات قومی بررسی کرده است و آقای h. m با نگاه مختصر و منطقه ای نگاه کردند و البته با بغض الوده شد
در تایید حرف کشاورز و به قول اخوان ثالث که خود اجدادش به شوروی برمی گردد سروده ای دارد :
...
[مشاهده متن کامل]

که ایران باید یکپارچه شود آذربایجان که شوروی نامرد در اثر بی کفایتی سربازان به ویژه پادشاهان مجهول الحال از ایران جدا شد اخوان ابراز تاسف کرده و آروزومند است روزی جوانان پاره تن ایران را به ایران برگردانند اما شاید آرزوی محالی باشد به همین جهت از بیگانگان طلب کمک می کند
نادری پیدا نخواهد شد امید کاشکی اسکندری پیدا شود

چکش واژه ای پارسی است.
در رویه 21 از نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
چکش
( چکش ) واژه ای پارسی است که ریشه اوستایی دارد.
پسگشت ( منبع ) : در رویه 493 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:
چکش
درود ُ سپاس
سرزمین شما؟! کجا هست این سرزمین شما؟ اگر منظورت آذربایگان باشد که سرزمین همه ایرانیان است نه فقط شما، چسبیده به پوست و گوشت ماست.
مانند همه سرزمینهایِ ایران گرانمایه که بخشی از وجود ما و به جان ما گره خورده.
...
[مشاهده متن کامل]

چون آذربایگان، بخشی از سرزمین من هم هست، پس سخنم در آن دیار جا خواهد داشت وچون "سخنی کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند" صاحبدلانی هم در آن دیار پیدا می شوند که این سخنان بر دلشان بنشیند.
درواقع این حرفهایِ بی مغزِ متعصبان کوردل است که جایی در هیچ کجا نخواهد داشت.

این کاربر h. m moghol همان کاربر 19:07 - 1400/10/27در زیر واژه ( آریایی ) است.
این کاربر اصلا به محتویات پیامها کاری ندارد، هدفش چیز دیگری است.
درود ُ سپاس
شما اول می گویی منبعت، کتاب استان شناسی پسرت نیست، بعد سخنت را نقض می کنی: "این منبع رو میگم تا الکی نگی دروغه یا چیه"! بلاخره چی شد، کتاب استان شناسی، منبعت هست یا نیست؟ و اگر نیست پس در این ادعا که سنگ نگاره ها، عاشیقها را نشان می دهند،
...
[مشاهده متن کامل]

چه منبعی داری؟ درواقع هیچ منبعی، ادعای پانترکها را تکرار کردی که همین جور الکی یک چیزی
را به خودشان می چسبانندواگر از آنها دلیل بخواهی مثل - - توی گِل می مانند!
-
منابع و بنمایه هایی که در بالا آورده ام از زمان ابن مقفع ( سده 1 ) تا زمان چلبی ( سده11 ) بود یعنی در یک بازه زمانی بیش از هزار سال، و اگر این به گفته شما طول زمان نیست پس چیست؟ عرض زمان است؟! یا اینکه باید در بازه زمانی یک میلیون ساله مثال بیاوریم تا شاید خرسندی شما فراهم گردد؟!
سخن تاریخنگاران نیز با یکدیگر همخوانی ( مطابقت ) دارد، این مغلطه بازی کودکانه دیگر چیست؟ منظور از فارسی و پهلوی و آذری در سخن تاریخنویسان، زبان ایرانی و بومی روامند در آذربایگان است که یک زبان را نشان می دهد نه سه زبان گوناگون که پادگویی ( تناقض ) در آن باشد، همانطور که به پهلوی، پارسی میانه هم می گویند، این مثلن اِشکال شما مانند اینست که سه تاریخنویس پس از برخورد با قوم قشقایی، یکی زبان آنها را ترکی، دیگری قشقایی و سومی اغوزی بنامد، آیا سخن آنها در تناقض با هم است؟ البته که نه، هر سه نام اشاره به یک زبان است. ارمنیان هم از دیرباز در آذربایجان بوده و هستند و نام بردن از زبان ارمنی در کنار فارسی، گزندی به سخن وارد نمی کند، واژه گشتاسفی هم که زبان نیست جناب استاد! نام منطقه ای میان اردبیل و باکو بوده که به گفته مستوفی دارای گویشی از زبان پهلوی بوده است.
و من تنها برخی از منابع را نام بردم که در آنها به زبان روامند در آذربایگان اشاره شده وگرنه درین باره منبع بسیار است: " تنریرو" جهانگرد پرتقالی در سال 1523 در باره تبریز می نویسد: در این شهر پارسی زبانان و عده ای ترکی زبان زندگی می کنند و بعلاوه تعدادی از ارمنیان هم آنجا بودند.
جهانگرد ونیزی" آلساندری" در سال 1570 می نویسد: " اهالی تبریز عمدتاً پارسی زبان، ترکمن و کولی هستند. "
نویسنده سفارت هولشتاین" آدام اولئاریوس" در سال1637 می نویسد: ایرانیان غیر از زبان خود، زیان ترکی را نیز به فرزندان خود یاد می دهند و این کار بویژه در ولایتهای شیروان، آذربایجان، عراق عجم، بغداد و ایروان دیده می شود که قزلباشان بر آنها تسلط پیدا کرده اند.
شاید نزدیکترین کسی به ما که پارسی وپهلوی را هنوز هم در آذربایگان گزارش می کند اولیا چلبی باشد، نوشته اش درباره زبان تبریز، نخجوان و مراغه آورده شد، درباره قزوین هم می نویسد: در قزوین زبان مردم کردی، یکه ترکمن، فارسی، عربی و پهلوی بود.
ولی کهنترین بنمایه ای که بطور ضمنی زبان همه ایرانیان را رهنمود می شود، کتاب جغرافیای استرابو است که از جغرافیدان دو سده پیش از خودش ( اراتوستن ) بازگفت می کند
در این کتاب، استرابو جغرافیدان یونانی ( سده یکم پیش از میلاد ) با اینکه به نوع زبان اشاره نکرده ولی از قرائن نوع زبان به روشنی نمایان می شود:
جغرافیا، دفتر پانزدهم، بند هشتم: "سرزمین آریانا به علاوه ​ی این، فراگیرنده​ ی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان ( باختریها ) و سغدیها در شمال میباشد، زیرا این مردمان با اندکی تفاوت، با یک زبان سخن میرانند. "
در این گفته ی استرابو، افزون بر همخانواده قرار دادن زبان بلخیان و سغدیان با پارسی، از ماد ( آتورپاتکان=آذربایگان ) هم نام می برد ومی گوید که زبانشان دگرش چندانی با پارسی ندارد.
از جمله بالا آشکارست که زبان همه سرزمین آریانا، ایرانی و همانند پارسی کهن بوده است.
درباره آریان، حمزه اصفهانی جغرافیدان سده چهارم در تاریخ پیامبران و شاهان می نویسد: " آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است. " دراین سخن، حمزه اصفهانی سرزمین ترک را جدا و در شمال آریان می نویسد که در سنجش با گفته استرابو، ماد یعنی آذربایجان هم پیوندی به ترک پیدا نمی کند.
-
درباره آن بیت شعر قطران که با واژه های کسی و ایشان مثلن حرف من را رد کردی! این هم که مغلطه ای بیش نیست، منظور از کسی، یک نفر نیست، منظور شاعر اینست که هیچکس ( از دست ترکان ) بر مال خود ایمنی نداشته یعنی همه مردم شروان و آذربایگان که در شعرش آورده، متاسفانه معنی یک شعر گویا را هم نمی فهمید یا خودرا به نفهمیدن می زنید!
درباره ادعایتان از نقشه کاشغری: مردم آسیا ( چینی، هندی، ایرانی، ترک، عرب و. . ) در همه کشورهای اروپایی و آمریکا و استرالیا به فراوانی هستند پس همه هم آن کشورها را ملک خود بدانند! اگر بنا به این باشد، چینیها و هندیها از شما بسیار مقدمترند ولی آنها برخلاف پانترکها، هرجایی رفته باشند خود را مهمان می دانند نه پس از چندی اگر توانستند صاحبخانه را هم بیرون بیاندازند.
ادعای جالب استاد: ترکها در هند هم بوده اند چون گورکانیان آنجا را تصرف کرده بودند!!!
اول اینکه حکومت گورکانیان صدها سال پس از کاشغری بوده، نکند کاشغری پیشگو هم بوده و پیش پیش هند را به شما تقدیم کرده!
دوم اینکه گورکانیان در اصل مغول بودند، اگر کسی به پانترکها تیکه بیاندازد و آنها را مغولتبار بنامد، پانترکها زود آشفته می شوند که ترک به مغول هیچ ربطی ندارد ولی حالا دوستمان ناخودآگاه اذعان کرد که ترک و مغول خیلی هم بی ربط نیستند، حکومت مغولی را از خودشان می داند!
دیگر این ادعای مسخره و خنده دار نقشه کاشغری را جایی مطرح نکن ریشخندتان می کنند.
-
ابن خلدون درباره کتاب التیجان که گفتی، پس از آوردن دلایل بسیار و رد کردن این کتاب، در پایان می نویسد: "ولی جنگ آنان ( ملوک یمن ) با ترک و تبت بهیچ رو درست نیست چنانکه به ثبوت رسانیدیم. پس درین باره به هرچه برمیخوریم نباید بدان اعتماد کنیم و باید در اخبار بیندیشیم و آنها را با قوانین صحیح عرضه دهیم تا آنها را با بهترین وجه دریابیم و صحیح را از سقیم بازشناسیم. "
او از آذربایگان که حرفی به میان نیاورده ولی درجایی که می گوید "در کتابها هست که ایران سرزمین ترکان است . . . اما دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این مسئله را انکار می کنند. "
ابن خلدون خودش ایران را ترک نمی داند بلکه می گوید در کتابها هست، ابن خلدون در سده هشتم می زیست یعنی حدود سیصد سال از اشغال ایران به دست حکومتهای غزنوی و سلجوقی و مغول می گذشت، پس طبیعی ست که برخی کتابها ایران را سرزمین حکومتهای ترک بدانند ولی پس از آن هم روشنگری میکند که دانشمندان و نسب شناسان فارس به کلی این مساله را انکار می کنند. خب باید هم انکار کنند، حکومتشان ترک بوده نه خودشان. اگر ایران سرزمین ترکان می بود باید این ادعا را تاییدمی کردند نه انکار.
او در جایی دیگر ازکتاب خود میگوید: " برخی از محققان میگویند سرزمین ایران همان بلاد فارس است که چون معرب شد آن را اعراق خواندند. " پیداست که او دارد به برخی از گمانه زنی ها می پردازد ولی پانترکها به سودشان نیست که همه چیز را بگویند و درباره هرچیزی فقط تکه ای از سخنی را می چینند که نتیجه غلط از آن بدست آرند ( از تهیدستان بیشتر از این هم چشمداشتی نیست! )
ابن خلدون درباره دانشدوستی ایرانیان می آورد: " از شگفتی های که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علم شرعی و چه در دانش های عقلی بجز در مواردی نادر، غیر عرب اند و اگر کسانی از آنان یافت شوند که از حیث نژاد عرب باشند از لحاظ زبان و مهد تربیت و استادان، عجمی هستند. . . چنانکه دانشمندان نحو، سیبوبیه، و پس از او فارسی و دنبال آنان زجاج بود و همه ی آنها از لحاظ نژاد ایرانی به شمار میرفتند. . . آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی در آوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند. . و همه ی عالمان اصول فقه چنانکه می دانی و همه دانشمندان علم کلام، همچنین بیشتر مفسران، ایرانی بودند و بجز ایرانیان کسی به حفظ و تدوین دانش قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر ( ص ) پدید آمد که فرمود: " اگر دانش به گردن آسمان در آویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند. " اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مولفان آنها متمیز دند و همه این دانشها به مانند صناعتی مستقر گردید و در نتیجه به ایرانیان اختصاص یافت و تازیان آنها را فرو گذاشتند و از ممارست در آنها منصرف شدند. . مانند همه ی صنایع. . در این دانشها همچنان در شهر متدوال بود تا روزگاری که تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراء النهر مستقر بود. . �
-
در اینجا نمونه هایی هم از چکامه ها وشعرهای پهلوی شاعران آذری می آورم:
این شعری از "همام تبریزی" ست که با گویش پهلوی تبریزی و زبان پارسی آمیخته شده است:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست کوام و آذر دلی کویا بتی مست
دل ام خود رفت و می دانم که روژی به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست
به آب زندگی ای خوش عبارت لوانت لاود جمن دیل و کیان بست
دمی بر عاشق خود مهربان شو کزی سر مهرورزی کست و نی کست
به عشق ات گر همام از جان برآیذ مواژش کان بوان بمرت وارست
کرم خا و ابری بشم بوینی به بویت خته بام ژاهنام
بیت دیگری از همام تبریزی:
وهار و ول و دیم یار خوش بی اوی یاران مه ول بی مه وهاران
همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:
دیره کین سربه سودای ته گیجی دیره کین چش چو خونین اسره ریجی
دیره سرباستانه اچ ته دارم خود نواجی کو وربختی چو کیجی
معنی پارسی:
"دیرگاهی ست که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی ست که این چشم اشک خونین ریزد، دیرگاهی ست سر به آستان تو دارم، خود نمی گویی که بدبخت چه کسی هستی؟"
با سپاس

عزیز من تو باز شروع کردی ابتدا حرف های منو خراب کنی بعد حرفتو بزنی . اخه من نگفتم که منبعم استان شناسی پسرمه که گفتم این منبع رو میگم تا الکی نگی دروغه یا چیه دیگه این نوشته خودتونه. میخوام یه چیز جالب
...
[مشاهده متن کامل]
بگم حال کن. وقتی که شما برای یه چیز مثلا زبان مردمان یک منطقه درx سال قبل منبع می اری باید چند نکته رو رعایت کنه 1 - منابعت حرفهاشون با هم دیگه مطابقت داشته باشه 2 - دارای سخنان جهت گیر نباشه 3 - در طول زمان باشه ونه دریک دوره مشخص 4 - نتایج و منابع دارای سند باشد امیدوارم بفهمی چی گفتم ولی متاسفانه نه منابعی که بار اولی اوردی نه الان این موارد رو نداره مثلا زبان این خطه در طول 800 سال ( به گفته شما ) الفارسیه . ارمنیه . الاذریه پهلوی و گشتاسقی نام داشته . و بسیاری در دوره های یکسان زمانی - این هم مورد 1 و هم مورد 3 صدق داشتن یک منبع یا منابع رو تکذیب می کنه به راحتی . دوما من تو اردبیل زندگی می کنم . اردبیل دشتی هموار هست که توش تا مساحت ها زمین صاف و هموار در حال کشاورزی هستند که به این منطقه دشت اردبیل هم میگن که در تلفظ قدیمی بصورت اورتا بئل بوده . پان اریائیسم ها سعی دارن کلمه رو به ارتا ویل تبدیل کنن که معناش شهر مقدس در حالی که علت مقدس بودن رو وجود زرتشت مینامند درحالی که زرتشت در ساوالان بوده نه اردبیل و ساوالان یعنی ( ساو الان ) ساو باز در ترکی بسیار قدیم که در کتاب نسخه اول دده قور قود هم به همین معنی بکار رفته یعنی ان سخنی که از طرف معبود به بنده میاید که اشاره به عقاید این پیامبر دارد در معنی یعنی وحی و الهام و الان یعنی گیرند که منظور همون زرتشته و اگه مکانی مقدس بود ساوالان میبود نه اردبیل و زرتشتیان امروزه ساوالان رو مقدس می دانند و نه اردبیل در حالی شما ساوالان رو سبلان کردید و تو فکرتون به منابع مثلا کهنتون ربط دادید . بعدش هم ارومیه اگه اور میاه میشد خودشم چندین هزارسال قبل که توش عربی داره تو معنیی که تو کردی و یه میاه به معنی اب هار و بهش اضافه کردی که خیلی راحت معلومه چرته . سراب رو هم می خوای باور کن می خوای نکن عین حقیقته . بعدش هم قصایدی که گذاشتی و خیلی بهشون اصرار داری چرا نمیتونه صدق داشته باشه چرا چون بانتایجت همخونی نداره میگی ترک های وارد شده خیلی کم و دراندازه اقلیت بودن زمان ورود بعد شعری که میاری "نبود از تازش ایشان کسی بر چیز خود ایمن نبود از حمله ایشان کسی برحال خود سرور " این هم از لحاظ معنی لغوی حرفتو رد می کنه چرا که کم و اقلیت بودن هیچ گاه تو شعر نیمشد مقایسه ایشان و کس و بالعکس حرف تو میشه و هم از لحاظ معنی هم خودت دیگه ببین که نشون میده جمعیت هم زیاد بوده نسبت به بومیان ( به گفته شعری که اوردی ) پس اول منابع با غرایض و اهدافت یکی کن بعد بیا حرف بزن ثانیا در دیوان اللغت الترک سرزمین ابتدایی ترکان رو فقز لا نام ترک ثبت کرده وگرنه ترکان هم توشمال افریقا هستن حتی تو مراکش ترک ها هستن وهم تو پاکستان وهند چرا که هم گورکانیان هند رو بتصف خودشون دراوردن و هم ترکها در اطراف کوه های شمال پاکستان کنونی سکنا گزیدن که حتی این منطقه امروز نام های تورکی داره خودشم اون موقع هم نژاد پرستی وجود داشت چرا که خیام به نژاد پزستا میگه همه انسانیم و سرشتمون یکییه و از کار هاتون دشت بکشید ( به فارسهای نژاد پرست میگه ) پس تمام سخنان و چیز هایی هم که اوردی هین طوری از بومیان یا غیر جهت گیران نیست و مورد اخر هم که اوردی به گفته خودت ون موقع زبونمون ترکی شده پس . . . در حالی اگه بخوایم سخن بیطرف بگیم میتونیم به کتاب التیجان فی الملوک الحمیر یا ابن خلدون اشاره کنیم که به تورک بودن نه تنها ازربایجان بلکه ایران حتی صحه گذاشتن که این هم با دیوان اللغت الترک حرفش یکی میشه ویکدستگی اطلاعاتی شک و تردید هایی نسبت به تمدن های باستان شما ( یعنی قبل هجوم اری هم وارد میکنه که اصالتا زبونشون چی بوده واز کجا اومده بودن چنان چه زبان سومری که مانند ترکی التصاقیست و کلمات مشترکش انقد زیاد ه که حتی برخی دانشمدان مانند مجمد تقی زهتابی ان رو زیر مجموعه ترکی میخونن . فقط می خوام بگم منابعت رو اولا صحیح و دوما غیر ویکیپدیای انتخاب کن.

درود ُ سپاس
متاسفانه سخن گفتن با افراد عامی که روش اندیشیدنِ شان سطحی و عامیانه است، فرجام روشنی به دنبال نخواهد داشت، من اینجا برای اثبات سخنم، با روشهای دانشی و خرد ورزانه استدلال می کنم و اسناد تاریخیِ دست اول را برای گفته ام پیش می کشم، آنگاه طرف می آید و از کتاب استان شناسی فرزندش که منبع دست چهارم هم به حساب نمی آید برای من دلیل می آورد!
...
[مشاهده متن کامل]

سنگ نبشته ها و نقاشیهای عاشیق ها!!! اصلن شما می دانید به چه چیزی می گویند سنگنبشته؟ و فرق آن با سنگ نگاره در چیست؟ ابتدا مفاهیم بنیادین و کاربرد نامها و واژگان را فرا بگیرید سپس دُر افشانی کنید.
سنگ نگاره ها یعنی نقاشیهای کنده شده روی سنگ در همه جای جهان و از جمله ایران در لرستان، آزربایجان، در تِیمره ( بین خمین و گلپایگان ) ، اطراف بیرجند و . . . به فراوانی دیده می شوند ولی در جهان تنها پانترکان هستند که از این نگاره ها نتیجه دلخواه تاریخی برای خودشان می گیرند؛ چرا؟ چون دستان خالی از سند و مدرک دارند و ادعاها و آرزوهای دور و دراز! اگر اینگونه نتیجه گرفتنهایشان به درد مراکز علمی و تاریخی و دانشگاهی نخورد، به درد مهندسی کردن ذهنها و اندیشه های خام و ساده لوحانه می خورد، به هرحال آنها هم به پایگاه اجتماعی نیاز دارند.
به نظر، کسانی که در سنگ نگاره ها، جدایی گرز را از تار و تیر و کمان را از ویولون و آرشه باز نمی شناسند وشکارچی چارپایان را نوازنده دنیای وحوش می بینند یا که نه، خوب هم می شناسند و در اندیشه مهندسی ذهنها به سر می برند، نویسنده آن کتابهای استان شناسی هم شده اند!
اصلن گیریم که آنچه در نگاره هاست همان ساز و تار و تار نوازانی باشند که شما می گویید، چگونه آنها را ترک و عاشیق یافتید؟ سوار گیتار عشق و خیالتان، مسافر زمان شده و به ملاقات آن نگارگران عاشیق شتافته اید که اینگونه بی گمان و استوار سخن می گویید؟ پیشینه ترکی در آذربایگان چند سده بیشتر نیست آنگاه شما عاشیق ترک از نگاره های چند هزار ساله بیرون می کشید؟ ( اول برادریتان را ثابت کنید بعد ادعای ارث کنید )
گاهی همراه با سنگ نگاره ها، سنگنبشته هم هست مانند تیمره و بیرجند که دارای سنگنبشته پهلوی هستند و در مورد بیرجند، نگاره و نوشته همزمان رسم شده اندکه روشنگری نگاره در نوشته آمده و اینجا می توان از آن نگاره برداشت تاریخی نمود ولی درباره مورد آذربایگان این امکان وجود ندارد.
درباره آلمالیغ، می توانید این واژه را به همین دیسه ای که هست در گوگل جستجو کنید.
بلاهت هم حدی دارد، نام شهرها و محله ها را مردم آن شهر ومحله و به زبان خودشان می گذارند ( بجز موارد بسیار اندک ) و ایرانی بودن نام شهرها در آذربایگان و شروان، نشانه تبار ایرانی آنهاست.
نه اردبیل دشتی هموار است نه سراب به سیئیرمک ربطی دارد، ارومیه نیز در هزاره های گذشته نشستگاه آشوریان بود و از برای چسبیدگی این شهر به دریاچه، اور میاه ( شهر آب ) نامیده شد که رفته رفته به ارومیه دگردیس شد.
آثاری ( کتابهایی ) که در بالا نام بردم، بنمایه هاییست که در بخشی از آنها کوچ ترکان به ویژه سلجوقها را به فرارود و ایران بازگو می کند، معلوم هست که به دنبال چه چیزی دنیا را زیر و رو کردید؟
ادعایی شاخدار از کاربر بالا:" در دیوان لغات الترک مناطق ثبت شده زمین های ترک هستند یعنی زمین هایی که ترک نشین هستند که در کشور ما بلاد الاکراد ( کردستان ) و فارس و. . . نیز از مناطق تورک نشین ثبت شده که کاملا درست است"
خودت هم فهمیدی چه گفتی؟ اگر کردستان زمین ترک بود یا ترک نشین بود، کاشغری بجای ارض الاکراد می نوشت ارض الاتراک، به جای خراسان هم می نوشت ارض الترکستان و. . . ، مگر از هرجایی که یک قبیله ترک رد شده سرزمین ترکان می شود؟ در آن نقشه از هند و سیستان تا حجاز و مصر و حبشه و روس و روم هم هست، همه زمینهای ترک هستند؟ درواقع این نقشه جهان شناخته شده آن روز است که کاشغری از روی نقشه هایِ همانندی که پیشتر به دست جغرافیدانان مسلمان رسم شده بود کشیده است. نکته ی دیگری که هست اینست که پانترکان در آذربایگان و آناتولی خود را از تیره غزان می دانند، اگر واقعن اینگونه بود کاشغری "بلاد الغزیه" را در دل آذربایگان یا آناتولی قرار می داد نه هزاران فرسنگ دورتر در سمت شمال خاوری یا دستکم در این دو نقطه هم می نوشت ولی نبودن نام هیچ یک از تیره های ترک مانند قشقایی در کوستهای گوناگون ایران از جمله آذربایگان، این را می نمایاند که کاشغری هم جایگاهی برای ترکان در هیچ کجای ایران قائل نبود.
درباره اصطلاحات عرفانی شاعران ماننداصطلاحات ترک، هندو، رومی، حبشی و . . . که در اشعار مولانا یا نظامی ودیگران یافت می شود بایسته است تفسیر و ترجمان آن را به عهده استادان فن و عرفان که از زبان عارفان آگاهی دارند بگذارید.
مولانا:
گه ترکم و گه هندو، گه رومی و گه زنگی/ /از نقش تو است ای جان، اقرارم و انکارم/
که البته همه این اصطلاحات ترک و هندو و . . . چه در این بیت و دیگر ابیات، استعاره است و معناشناس می خواهد نه ظاهربین.
درباره چکامه ها و شعرهایی هم که از شاعران آذربایگان در بالا گذاشته ام، آنجناب می فرمایند دلیل بر صدق داشتن ندارد! من نمی دانم پس چه چیزی برای آنها دلیل صدق بودن دارد؟ شاید نتیجه گیری از روی باد شکم از تصاویر گنگ سنگ نگاره های هزاران سال پیش دلیل صدق بودن دارد! ولی 1 ) سخن ابن مقفع در سده یک هجری که آذربایگان را پهلوی زبان دانسته، دلیل صدق ندارد،
2 ) مسعودی مورخ سده 4، پس از نام بردن از بلاد ایران ( ازجمله آذربایجان و دیگر جاها ) می گوید که همه این بلاد سرزمین واحدی بوده و یک پادشاه و یک زبان داشته اند جز اینکه در برخی واژگان تفاوتهایی بوده، مانند دری، پهلوی، و دیگر زبانهای ایرانی.
3 ) اصطخری جغرافیدان سده 4، زبان آذربایجان را الفارسیه معرفی کرده.
4 ) ابن حوقل در سده4 : زبان آذربایجان ارمنیه و فارسی ( نام عمومی همه زبانهای ایرانی ) است.
5 ) مقدسی ( اواخر سده4 ) ، ایران را 8 اقلیم دانسته و زبان همه آنها را به نام عمومی فارسی معرفی می کند و می افزاید فارسی آذربایجان در حروف به فارسی خراسان شبیه است.
6 ) یاقوت حموی در سده 7، زبان آذربایجان را الآذریه می نامد، که فهمش برای دیگران مقدور نیست.
7 ) حمداله مستوفی ( ابتدای سده 8 ) : زبان مراغه پهلوی مغیر است و زبان مردم زنجان، پهلوی کامل ست، زبان گشتاسفی ( منطقه ای بین اردبیل و باکو]، پهلوی وابسته به گیلانیست.
8 ) اولیا چلبی ( ابتدای سده 12 ) جهانگرد عثمانی: زبان ارباب معارف در تبریز فارسیست و زبان بیشتر زنان مراغه پهلویست، او زبان مردم نخجوان را نیز پهلوی، دهقانی و پارسی معرفی می کند.
با سپاس از رویکردتان

در ادامه مباحثی که گفتم باید اضافه کنم که اولا در دیوان اللغت الترک مناطق ثبت شده زمین های ترک هستند یعنی زمین هایی که ترک نشین هستند که در کشور ما بلاد الاکراد ( کردستان ) و فارس و. . . نیز از مناطق تورک
...
[مشاهده متن کامل]
نشین ثبت شده که کاملا درست استو اشاره به ایل هایی چون قشقایی گرایلی و . . در کنار ازربایجان ترک دارد. همچنین شعر و قصیده هایی که فرمودیید دلیل بر صدق داشتن ندارد چنان چه مولوی نیز اشعاری دارد که بر خلاف مزاج و خواست شماست مانند "دشمن نیم ارچند کز دشمن رویم اصلم ترک است اگر چه هندی گویم" این شعر نشان میدهد زبان شما همان هندی است و منسوب به هند وتبارا هندی هستید حال بگوییم که شما پارس نه بلکه هندی هستید . واقعیت ان است که به علت رسوخ پان فارسیسم در کشور تاریخ دانان و زبانشناسان با بی اطلاعی نسبت به فرهنگ وزبان ما رو به نظریه دادن و بهتر ( جفنگیات ) روی می اورند . با این همه تورک بودن ما از وجود خود ما هم ثابت شده تر است . به هرچیزی در این خطه چشم می نهی این را میبینی که اگر باز بعلاوه مثالهایی که قابل درک و ساده بودند باز بخوام بزنم از حوصله بحث خارج است . یا علی

ابزاری برای کوبیدن میخ و یا اشیای دیگر
اقای عزیز اولا شما می ای در حرف های من ایجاد غلز می کنی بعد حرفاتو می زنی . به قول استاد بولوت قاراچورلو : اوزگه چیراغینا یاغ اولماق بسدیر . دوما من خودم که فرزند داردم دهم رو می خوانه حتی تو کتاب استان
...
[مشاهده متن کامل]
شناسیشون حتی با این همه رسوخ پان اریائیسم گفته که سنگ نبشته ها ونقاشی های عاشیق ها در استان موجوده علاوه بر این که این مورد مشهور هم هست . عاشیق ها همون طور که گفتم نشانه مخصوص ترک ها هستن واز سیبری تا دروازه اروپا از گنجینه های ترکی اند . دوما اگه متنم رو ببینی می بینی که گفتم یا احمد کسروی باتوضیحات اونکی یا یادم رفته . بعد از احمد کسروی دکه ایران شناسی یار شاطر هست که رفته اونور با بیت المال داره تمدن تورک هارو برای خوشحالی پان ها نابود کنه که خوشبختانه یکی از کم ارزش ترین هاست و همون جا هم بهش گفتن اگه پول نیاری دانشنامتو جمع کن که حالا هی به حسابش پول می ریزن. بعدش هم الماتی هیچ وقت المالیغ نبوده ثانیا فقط این کلمه نیست بسیاری کلمه دیکر فقط تو منطقه خود ما هست که سابقه تلفظش خیلی قدیمیه و اگه زمان سلجوقیان می اومد کلمات اون شکلی نمی شد مثلا بالهار چای مرز ایران وازربایجان کنونی که بالهار ها گروهی از ترکان اند که به هراه بلغار ها از ترکان جدا شده و مهاجرت کردن. یا هولان موران که در منطقه ما هست حمد الله مستوفی گفته که ترکان در ترکی قدیمشون به موران قرمز رنگ می گفتند هولان یعنی رود خانه که الن شده چای جالبه این تبدیل ها مثل تبدیل اتی به داغ - هولان به چای اوغور به اوتوز و . . در انور خزر رخ داده این از ان حاکی ست که هنگام کوچ ترک ها به این خطه خیلی قدیمی تر ازاینهایست که شما میگید . بعدشهم دوباره تو نام های دیگر اوردی که می گم نام ربطی نداره برات مثال هم زدم ولی تو باعت نمی فهمی و میگی وباز میگم نام منطقه یا شهر ربطی به ساکنان نداره علت رو هم گفتم . خودشم اردبیل ( اورتا بئل ) هست به معنی دشت هموار یا ار ومیه که رضا خان خیلی تلاش برای تغییرش داد هم خانواده با کلمه ارومچی درترکستان هست و تلفظ درستش اورومو هست یا تبریز که بصورت مستقیم دانشمند ها تغییر نام در طول زمان رو ثبت کردن سراب از مصدر سیئیرمک و بصورت سیئیرار به معنی میکند یا میسوزاند که منظورش سردی شدید این منطقه هست که بعد ها تغییر نامش دادند همچنین همون طور که گفتم و میگم نام نشون نمیده مثلا قم یا همان قوم در طرف شما . اون اثار رو هم که گفتی من دنیا رو برای زبون مجهول الهویت زیر و رو کردم وپیدا نشد واون هاییم که میگی بهزبان گیلکی و تاتی و. . . ان . یه نصیحت با فرهنگ و زبا دیگران سعی نکن بازی کنی که عاقبت خوشی ندارد ای پارسی زبان کاسی عیلامی هندی تبار

درود ُ سپاس
جنابh. m turk!
از سر واژه چکش گذشتید و جستاری را نشانه رفتید که گفتمانی دراز ولی روشنگر را نیاز دارد،
اینکه ریشه نام آذربایگان چیست، قویترین دیدگاه "آتورپاتکان" است که در زمان تازش اسکندر به شاهنشاهی هخامنشی، ساتراپ ماد کوچک بود و آنجا را از لشکرکشی و ویرانی رهایی داد که همین، فرنودِ ( علت ) ماندگاری نامش بر آن دیار شد.
...
[مشاهده متن کامل]

این نام ریشه در دین زرتشت و پارسی کهن دارد به معنای آذورباد یا آذربُد ( نگهبان آتش )
اگر بپنداریم که ایرانی بودن نام آذربایگان پیوندی با تبار مردم این سامان نداشته باشد، پس با نامهای کهن شهرها چه کنیم؟ تبریز، اردبیل ( آرتاویل ) ، زنجان، ارومیه ( آشوری:شهر آب ) ، شروان، شبستر، مغان، ماکو، باکو، مراغه، گنجه، شوشی، ارس، سراب، سهرورد، مرند، نخجوان ( ارمنی ) ، نفت چاله، آب شوران، دربند و و و حتا نام روستای گلستان در جمهوری باکو ( جایگاه امضای قرارداد گلستان ) ،
البته اگر با روشهای شگفت آوری برای آنها ریشه ترکی نتراشید! که درین هنگام ناچار خواهید بود برای نام محله های شهرها هم ریشه ای دست وپا کنید، نامهای سرخاب، سیلاب، آبرسان، جمشیدآباد، حکم آباد، ششگلان، خیابان، بارنج، امیرخیز، بیلانکوه، باغ شمال، باغمیشه، نوبر و . . . در تبریز که بسیاری از آنها نامهایی کهن هستند از کجا آمده اند؟ هرچند در طول چند سده که از روامندی ترکی در تبریز وآذربایگان می گذرد، بطور طبیعی نامهای ترکی هم برای شهرها و روستاها و محله ها و. . . ساخته و بکار رفته است.
-
آیا کتاب کسروی می شود منبعی برای ویکی پدیا؟! حالا کسروی را خائن دانستیم با دکتر ارانی، دکتر ریاحی خویی، یحیی ذکا، زریاب خویی، دکتر طباطبایی، عبدالعلی کارنگ، استاد شهریار، پروفسور اقرار علیُف و. . . چه کنیم؟ همه را خائن بدانیم؟ همه هم که فرزندان آذربایگان، شاید از دیدگاه شما آنها هم از ویکی پدیای فارسی خط می گرفتند!
این استادان و فرزانگان هرگز زبان ترکی خود را انکار یا زیر سوال نمی بردند ولی به همان سان در برابر واقعیت تاریخ نیز گارد متعصبانه نمی گرفتند و اسناد و بنمایه های تاریخی زبان آذری را پنهان نساخته بلکه با شناساندن آن، گذشته آذریان را به آنها می شناساندند.
و اگر زبان آذری یا تاتی ( پهلوی آذربایگان ) هنوز دستور زبان یا آواشناسی تعریف شده ای ندارد پس باید نتیجه بگیریم که این زبان هرگز نبوده؟! خب هنوز همتی درین کار
نشده، البته کمبود منابع هم دلیل دیگریست، به هر روی زبان آذری، زبانی رسمی و ادبی نبود و خودِ همین نکته نیز در از بین رفتن معدود منابع نوشتاری آن هم بی تاثیر نبوده.
ولی با نگرش به سخنان تاریخنگاران و جغرافیدانانِ بسیاری که تا سده یازدهم هجری، زبان پهلوی ( آذری ) را در آذربایگان گزارش می کنند و همان معدود نوشته ها و شعرهای پهلوی بازمانده از ادیبانی مانند همام تبریزی ( سده 7 ) ، شیخ صفی الدین اردبیلی ( سده 8 - 7 ) ، اوحدی مراغه ای ( سده 8 - 7 ) ، مغربی تبریزی ( سده 8 ) مهان کشفی ( سده 9 از نمین اردبیل ) ، ماما عصمت ( سده 9 از اسکو ) و . . . و کتابهایی مانند سفینه تبریز که دارای قطعاتی به زبان پهلوی ست و دیوان روحی انارجانی که به زبان مردم تبریز در سده یازدهم است، دیگر شکی نمی ماند که زبان پهلوی تا دستکم چهار سده پیش زبان روامند در آذربایگان بود.
از سوی دیگر هیچ سند و مدرکی مانند سنگنوشته، کتاب، شعر حتا نقل قول هم به ترکی در گذشته ی پیش از صفوی در آذربایگان وجود ندارد ولی سنگنوشته های پهلوی ساسانی در شهر های دربند و مشکین شهر وجود داشته اند که شوربختانه مورد دوم به خاطر نگه نداری! از میان رفته است.
اینها مدرک قابل استناد است نه چیزهایی که شما می گویید، آخه تصویر یک نوازنده با سازی که هر چیزی می تواند باشد، ثابت کننده چیست؟
و پیوند قافلانتی با آلماتی در چیست؟ شهر آلماتی تا چند سده پیش آلمالیغ نامیده می شد و آلماتی نام نوین آن است.
و اگر از ثبت شدن کوچ ترکان به ایران در کتابهای تاریخی و شکایت از وضعی که بوجود آورده بودند می پرسی، می توانی در این منابع بررسی کنی:
زین الاخبار گردیزی، تاریخ بیهقی، مجمع التواریخ، زبده النصره ونخبه العصره، جامع التواریخ یا تاریخ رشیدی و. . .
از شاعرانی مانند انوری ابیوردی، قطران تبریزی، خاقانی شروانی، بدر شروانی و دیگران نیز می توان نام برد که ویرانیها و کشتارهای ترکان را به نظم در آورده اند،
بدر شروانی شاعر سده 8 و 9 ه متولد شماخی:
گر شماخی شد خراب از ترکمانان غم مخور/ مکه هم گشت از جفای لشکر مشرک خراب
گر ز راه آن ددان دوری گزیدی عیب نیست/ آدمی باید که خود را دور دارد از کلاب
از سگ دیوانه ی کف کرده باید احتراز/ بد بود گر دامنی آلوده سازد از لعاب
قطران تبریزی:
اگر بگذشت از جیحون گروه ترکمانان را / ملک محمود کاو را بود زابل کان در سنجر
زمانی تازش ایشان به شروان اندرون بودی/ زمانی حمله ایشان به آذربایگان اندر
نبود از تازش ایشان کسی بر چیز خود ایمن/ نبود از حمله ایشان کسی بر حال خود سرور
قطران در ستایش امیری از امیران آذربایگان و عدل او سروده است:
گرچه داد ایران را بلای ترک ویرانی/ شود از عدلش آبادان چو یزدانش کند یاری
و قصیده معروف و طولانی انوری ابیوردی ( سده 6 ه ) که پس از ترکتازی غزان در خراسان سروده شده است با این بیت آغاز می گردد:
به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر/ /نامه اهل خراسان به بر خاقان بر
و قصه دردناک ویرانی خراسان و کشتار مردمش بدسن غزان و درد و رنج بازماندگان را بازگو می کند.
به زبان پهلوی هم این جمله در صفوه الصفا:
پیر ذهتاب تبریزی، اسکندر حاکم قراقوینلو را خطاب کرده می گوید:
" اسکندر، رودِم کُشتی، رودت کُشاد!"
اسکندر٬ پسرم کُشتی ٬ پسرت کشته باد! ( رود به چم پسر، هنوز در زبانهای لری و لارستانی وجود دارد.
درباره کتابهای دده قورقود و لغات الترک: در دده قورقود که به نظر پژوهشگران، در آناتولی شرقی و سده پانزدهم م به صورت نوشتاری درآمده، نام شهرهای آذربایجان اگر هم باشد، ثابت کننده چیزی نیست وسخنی از تبار و زبان مردمان آنها به میان نیامده.
دردیوان لغات الترک هم کجا آذربایگان را ترک معرفی کرده؟ آستیگمات دارید؟
در نقشه لغات الترک، سرزمین آذربایگان ( ارض آذربادکان ) جزئی از سرزمین ترکان نیست و از جایگاه قبایل ترک که در نقشه به نامهای بلادالغزیه ومسکن و مساکن قفجاق و فیاتی؟ تتار نامیده شده اند، جدایی و فاصله بسیار دارد، درحالیکه نزدیک و چسبیده به ارض الاکراد و ارض الدیالمه وطبرستان و ارض الخراسان وارض العراقین ثبت شده، رویهم رفته آذربایگان را با کوست ( منطقه ) های پیرامونش، یک سرزمین به حساب آورده، یعنی به زیان این ادعاهای شما نقشه را کشیده.
و اینکه از نیاکانتان شنیده اید که ترک هستید، خب طبیعیست پس از چهارصد سال که از جایگزینی ترکی بجای پهلوی می گذرد، پدرانتان خودشان را ترک بدانند ولی پدرانِ قرنها پیشتان که چنین نظری هرگز نداشتند.

در پاسخ به مهدی کشاورز : اولا من نوشتنی اشتباه تایپ شده منظورم چکیشمخ بود . چکیشمخ معنیش رو اگه بخم به فارسی بگم میشه جدال کردن ادامه دار و چیزی تو این مایه ها. ثانیا بزار یه توضیح کلی در مورد مسائلی که
...
[مشاهده متن کامل]
می فرمایید بگم . ببین عزیز من نام یک منطقه مثلا ازربایجان که نام منطقه ما هست توسط پادشاهان ان زمان که حالا توانسته بودند ازربایجان را به تصرف خود دراورند نام گذاری کردن و شما یا نام نمی تونی قضاوت کنی چونکه حکومت ها برای راحتی امور مناطق را بر اساس ویژگی های اکثرا اقتصادی و سیاسی جدا می کردند و با توجه به ویژگی های جغرافیایی به زبان رسمی حکومت نام گذاری. با فرض بر اینکه کلمه ازربایجان ترکی نباشد که بعید است. و ریشه هندواروپایی داشته باشد. با نام گذاری به یکزبان از سوی حکومت ها بر یک منطقه که نمی توان گفت مردم انجا هم بدان زبان صحبت می کنند . مثلا شهر پارس اباد در دوره پهلوی ساخته شد به علت اینکه فردی به نام دکترپارسا انجا را ساخته بود این نام نهاده شد . حالا بیایم پاشیم بگیم اهان اینها فارس بودن . استدلال های شما هم بر اساس اینهاست . ندانسته نظر میدهید و از حرف هایتان کاملا معلوم است که منبع شریفتان ویکی پدیا فارسیست که منابعش یا از کتاب احمد کسروی خائن و کسی که زبان های تاتی و هرزنی و کردی و . . که زبان های اطراف ازربایجان شمر میاند رو قاتی کرده گفته زبان . در حال که این زبان مجهول نه دسنور نه قاعده نه اوا شناسی نه جغرافیا و . . مشخص نداره و صرفا مخلوطی زبان های هندواروپایی اطراف ازربایجان هست . بعدشم در موضوع مهاجرت واینها درزمان سلجوقیان باید بگم سابقه حضور ترکان در این خطه از سلجوقیان قدیمی تره اثبات این موضوع خیلی راحته مثلا تلفظ کلمات ترکی قدیم چه صورت بوده الان چه جوریه . مثلا کلمه داغ در ترکی قدیمی یعنی پیش از ساسانیان بصورت تی تلفظ میشد که به مرور طمان به تا سپس تاغ در اخر به داغ تبدیل شده که هم تو ترکستان این کلمه و جز است هم تو اینجا ه خیلی قدیمیه وقبل از اسلام رو شامل میشه . نمونش هم تو ازربایجان ما کوه قافلانتی داریم که همه زبانشناسان مشهور اون رو کوه پلنگ با ببر معنی کردن که توش تی معنی کوه رو مبده ی الماتی در قزاقستان که جز تی اون معنی کوه رو میده این مثال ساده رو خواستم بزنم که الکی هر چیزی رو که ویکیپدیا با منابع جهت گیرش نگی یا مثلا ساز عاشیق که هست نقاشی وستگ نبشته هاش در ارزبایجان موجوده که فرد در حال نواهتن ساز عاشیق هست که بر میگرده به چندین هزار سال قبل و این ساز یکی از نشانه های مخصوص ترک ها وعقایدشون هست که از ترک های سیبری گرفته تا اناتولی به عنوان ساز ملی شناخته میشه یا مثال های بسیار متعدد . در ضمن اگر چنین واقعه عظیمی رخ داده پس چرا هیچ کی تو تاریخ بهش انتقان نکرده و به اوضاع زمانش شکایت نکرده چرا همه ما از نیا کان مون شنیدیم که ترک هستیم چرا در دیئوان اللغت ترک مار و جزومناطق ترک ثبت کرده. چرا در نسخه سوم دده قورقود حماسه تمام ترکان نام ها واسامی ازربایجان از دربند در داغستان تا زنجان اومده . و بسیاری شواهد که ترک بودن - چیزی که نسل به نسل به مارسیده و از نیاکانمون سینه به سینه انتقال میدیم رو اثبات میکنه . ضمنا تمام این تلاش های شما خودتون رو هم زیر سوال میبره چرا که قبل هجوم اریایی ها اقوام بوم تمدن های بزرگی رو تو مناطقتون به وجود اورده بودند و در زمان هجوم اریایی ها جمعیت های بزرگ رو پدید اورده بودند با این هجوم زبانشون عوض شد وخودشون نه . التاس دعا

درود ُ سپاس
پاسخ به کاربر بالا:
بودن ریشه یک واژه در کارواژه ( فعل ) یک زبان، دست آویزی نیست برای بومی دانستن آن واژه در آن زبان، نمونه:
1 ) چون در پارسی از ستاک فهمیدن، کارواژه داریم، نمی توانیم بُن "فهم" را پارسی بدانیم مگر اینکه در بنمایه های کهنتر از دیگران، آن را بیابیم.
...
[مشاهده متن کامل]

2 ) در ترکی استانبولی از بن "ظنّ" عربی، کارواژه "ظننِتمک ( zannetmek ) به چم گمان کردن، پنداشتن، ظن بردن و. . . ساخته شده، بر پایه شوندآوری ( استدلال ) شما باید ظن را ترکی بدانیم چون در کارواژه ی ترکی بوده!
3 ) در ترکی از بن گِرد ( گیرت پهلوی ) ، کارواژه " اگیرمک" به چم گرد کردن، خم کردن و. . . ساخته شده، پس باید گرد را هم ترکی بدانیم؟ با آنکه در بنمایه های دوهزار ساله پهلوی آن را می یابیم و اینچنین کارواژه هایی که از وامواژگان ساخته شده اند در ترکی بسیار فراوانند نمونه دیگرش کارواژه "چکوشمَخ" که از وامواژه چکش ساخته شده.
پس این روش شوندآوری شما که بیگمان آن را از روی نوشته های دیگران آموخته اید، منطقی و گواهمند نیست.
و درباره واژه چکش که در اوستا به دیسه چکوک و در جایگاه یکی از "رزم افزارها" از آن نام برده شده:
در یشت های اوستا، فصل مهر، بند 130 در برگردان به پارسی امروزی می خوانیم:
[در گردونه ی مهرِ فراخ چراگاه، هزار "چکش" دو تیغه پولادین خوش ساخت هست که به شتاب نیروی خیال پرتاب شود و به شتاب نیروی خیال به سوی سر دیوان پرواز گیرد. ]
اکنون اگر شما بنمایه ای کهنتر از اوستا در دسترس دارید، بنمایید تا ما هم آگاه شویم.
با درونشد گام به گام ترکان به آسیای میانه که از زمان محمود غزنوی آغاز و در زمان سلجوقیان پررنگ شد و سپس کوچ آنها به آذربایگان به طمع به دست آوردن ثروت و غنیمت در جنگ با کافران رومی و پشتیبانی که از سوی حکومتهای سلجوقی و ایلخانی و صفوی از آنها می شد با وجود کمینه ( اقلیت ) بودن مهاجران ترک نسبت به بومیانِ پهلوی زبان آذری، ولی رفته رفته زبان ترکی از حدود چهار سده پیش در آذربایگان به طورکامل جایگزین پهلوی گشت ولی ترکیی را بوجود آورد پر از واژگان پهلوی و حتا تا حدودی با ساختار صرفی و نحوی زبانهای ایرانی،
به همینگونه در برخی بخشهای آسیای میانه نیز زبان ازبکی جایگزین زبانهای ایرانیِ سغدی وخوارزمی گشت ولی با بیشترین حد ممکن در اثرپذیری از آنها

واژه شناسی در فارسی - کانادا : همان گان ا دار به معنی سرزمین و ا از مصدر امدن و به معنی سرزمینی که در اینده دارنده واباد خواهد شد در پارسی کهن گانادا در پهلوی گنادار در تالشی گناهکار خخخخخخخ
واژه چکش واژه ای پارسی است:
اوستایی: CHAKUSH
پهلوی:CHAKUSH
پروسی کهن:QUEKE
نکته: واژه پارسی چوگان با واژه چکش از یک بُن و ریشه هستند.
پسگشت ها:
POKORNY :543
MACKENZIE : ( HAMMER ) 117
BUCK:596 - 597
فرهنگ واژگان هندواروپایی زبان پارسی رویه 226
در پاسخ به مهدی کشاورز: اخه استدلالت منو دیوونه می کنه. چکوش از مصدر چکوشمخ تورکی ومعنی دار هست . نه فقط در ازربایجان بلکه تو اناتولی و اسیای میانه هم استفاده می شه . در ضمن من تو پست های مختلف دیدم که
...
[مشاهده متن کامل]
شخص شما واژه هایی چون گول به معنای گل قاهرامان همون قهرمان و . . رو که تو فارسی هم رایج اند واژه پهلوی مینامید و ادعا میکنید از پهلوی وارد تورکی در ازربایجان شده در حالی که این واژه نه فقط در ازربایجان بلکه در دیگر مناطق تورک هم کاربرد داره. تو رو خدا نظر نده

واژه چکش در پهلوی به دیسه چکوچ و در اوستا به ریخت چکوک و در همین معنا وجود دارد و واژه ای پهلوی - پارسیست.
وجود این واژه در ترکی مانند هزاران واژه دیگر پهلوی که حتا به کارواژه ها ( افعال ) ترکی هم وارد شده، نشانه دیگریست از روامندی زبان پهلوی در آذربایگان پیش از رواج ترکی در این دیار.
چکش تورکی است. اصطلاح چکیش بکیش ( منازعه کردن ) هم از آن است.
این لغت ، ترکی است .
در افغانستان و درگویش دری هزاره گی چکش را "اله غه" با فتح الف و لام وغین می گویند.
چکش یک کلمه ترکی است. از چاکیشماق ( برخوردکردن دوچیز به هم ) ، چاکیشما " به معنی تصادف و وارد شدن ضربه به هم.
.
چکش که ابزاری است در جهت ضربه وارد کردن به اجسام دیگر استفاده میشود و درست همان برخورد به شی دیگر " چاکیشما " را انجام میدهد به همین دلیل است که از کلمات تورکی به فارسی اسم گذاری شده.
...
[مشاهده متن کامل]

.
کلمه ی " چاکیش " به هم برخورد کردن و وارد شدن همراه با صدا به این نام مشهور است.
چکش در فارسی به وضوح نشان می دهد که ریشه این کلمات در وهله اول تورکی هستند ودر وهله دوم با تغییر درتلفظ ونوشتاربه صورت چکش وارد فارسی شده است.

زدن
مطرق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)

بپرس