پیوند

/peyvand/

مترادف پیوند: اتصال، پیوستگی، ربط، ازدواج، مواصلت، نکاح، وصال، وصل، بستگی، خویشی، رابطه، نزدیکی، اتحاد، اتصال، ارتباط، انتساب، بند، ربط

متضاد پیوند: انفصال

معنی انگلیسی:
graft, scion, grafting, alliance, association, bonds, cement, communion, conjunction, connection, couple, fusion, implant, juncture, knot, linkage, merger, relation, relationship, tie-in, tie-up, transplant, transplantation, cross, union (by marriage), linkligament, joint, link

فرهنگ اسم ها

اسم: پیوند (دختر) (فارسی) (تلفظ: peivand) (فارسی: پيوند) (انگلیسی: peivand)
معنی: پیوستن، عهد و پیمان، ( بن مضارعِ پیوستن )، پیوسته بودن دو یا چند کس، ازدواج، ( در قدیم ) خویشی، بستگی، ( در قدیم ) آن که نسبتی دارد یا خویشاوند است، پیوسته بودن دو یا چند کس یا چیز به هم
برچسب ها: اسم، اسم با پ، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

پیوند. [ پ َ وَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از بخش شهریارشهرستان تهران دارای 20 تن سکنه. زمستان از ایل میش مست به این ده می آیند. از طریق رباطکریم و حصارساقی بدانجا ماشین میرود. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).

پیوند. [ پ َ / پ ِ وَ ] ( اِ ) خویش و تبار. ( برهان ). خویشاوند. قوم. نزدیک نسبی. خاندان. دوده. خویش نسبی. نسب. عشیرت. کس :
بر و بوم و پیوند بگذاشتی
فراوان به ره رنج برداشتی.
فردوسی.
چو سیندخت و مهراب و پیوند خویش
ره سیستان را گرفتند پیش.
فردوسی.
مرا دخترانند مانند تو
ز تخم توو پاک پیوند تو.
فردوسی.
که کس را به سان تو فرزند نیست
همان شاه را نیز پیوند نیست.
فردوسی.
نبیره فریدون و پیوند شاه
که هم تاج دارند و هم جایگاه.
فردوسی.
نه من شاد باشم نه فرزند من
نه پرمایه گردی ز پیوند من.
فردوسی.
کنون زو گذشتی بفرزند خویش
رسیدی به آزار پیوند خویش.
فردوسی.
بدارم ترا همچو پیوند خویش
چه پیوند برتر ز فرزند خویش.
فردوسی.
جوانی نمانده ست و فرزند نیست
بگیتی چو فرزند پیوند نیست.
فردوسی.
که مهتر نباشد ز فرزند خویش
ز بوم و بروپاک پیوند خویش.
فردوسی.
گسسته شد از خویش و پیوند اوی
بمانده بکوه اندرون بند اوی.
فردوسی.
همی داشتش همچو پیوند خویش
جدائی نکردش ز فرزند خویش.
فردوسی.
پسندیده تر کس ز فرزند نیست
چوپیوند فرزند پیوند نیست.
فردوسی.
تو دانی که من جان فرزند خویش
بر و بوم آباد و پیوند خویش.
فردوسی.
ز پیوند و خویشان مبر هیچکس
سپاه آنکه من دارمت یار بس.
فردوسی.
دگر پور من جهن پیوند تو
که ساید به زاری همی بند تو.
فردوسی.
وزان پس گرامی دو فرزند را
بیاورد خویشان و پیوند را.
فردوسی.
ز بهر بروبوم و فرزند خویش
همان از پی گنج و پیوندخویش.
فردوسی.
به پیمان که هرگز به فرزند من
به شهر من و خویش و پیوند من.
فردوسی.
همه خویش و پیوند افراسیاب
همه دل پر از کین و سر پر شتاب.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پیوستگی وصل اتصال مقابل گسستگی گسیختگی انفصال انقطاع : پیدا کردن آنکه خوشترین خوشی و بزرگترین سعادتی و نیکبختی پیوند واجب الوجود است . یا پیوند قانونی . اتصال و همبستگی دو قانون جوش خوردن و پیوند یافتن دو قانون از دو کشور مختلف و آن بر دو قسم است : کل وجرئی . کلی آنست که قوانین کشور نخستین در کشور دوم و در همان موارد استعمال کشوراولی بکار رود و جزئی آنکه قسمتی از قوانین کشور نخستین بعینه در کشور دوم اجرا شود. ۲- وصلت مزاوجت : چو نام بند من بر وپس افتاد از و شادی نبیند هیچ داماد. تو این پیوند نو را بادمیدارا همیدون دل از آن پیوند بردار. ( ویس ورامین ) ۳- وصلوصال مقابل فقت فراق جدایی : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست . ( ابوشکور ) یا پیوند چیزی. وابسته بدان جزئی از آن : دبیران چو پیوند جان منند همه پادشا بر نهان منند. ( شا. لغ. ) ۴- خویشاوند قوم نزدیک نسبی خویش نسبی : چو پیروز گردم ( اسفندیار ) سپارم ترا ( توران رابگرگسار ) بخورشید تابان بر آرم ترا. هم آنرا کجا خویش و فرزندتست . ( شا. بخ ۷-۱۵۸۶ : ۶ ) یا پیوند خون . بستگی بخون خویشی سببی : مرا با تو مهرست و پیوند خون نباید که آبی ز پندم برون . ( شا. لغ. ) ۵- خویشاوند سببی خویش سببی مقابل خویش سببی : سه خواهر ز یک مادر و یک پدر پریچهره و پاک و خسرو گهر. بخوبی سزای سه فرزند دمن چنانچون بشاید به پیوند من . ( شا. لغ. ) ۶- پیوستگی دوستی علاقه اتحاد : محمد بن ملکشاه ... در هر شخصی که از آن بدعت شمه ای یافت یا نسبت و پیوندی به ایشان سرش از تن برداشت . ۷- عهد پیمان : بدین روز پیوند ما تازه گشت همه کار بر دیگر اندازه گشت . ( شا. لغ. ) ۸- بند مفصل یکی نیزه زد بر کمربند اوی ز کبر اندر آمد بپیوند اوی . ( شا. لغ. ) ۹- رشته هایی که ماهیچه ها را بیکدیگر وصل میکنند ۱٠- پینهوصلهرقعه درپی : رسول گفت مرعایشه را لاتضیعی الثوب حتی ترقعیهجامه را ضایع مکن تا پیوندها بر آن نگذاری ۱۱٠ - نظم شعر : افسانه کهن بود و منثور بود ( شاهنامه ) طبایع ز پیوند او دور بود. نبردی به پیوند او کس گمان پر اندیشه گشت این دل شادمان . گرفتم بگوینده بر( دقیقی ) آفرین که پیوند را راه داد اندرین . ( شا. بخ ۱۲ ) ۵۵-۱۵۵۴ : ۶- صلح آشتی : جز این است آیین پیوند و کین جهانرا بچشم جوانی مبین . ( شا. لغ. ) ۱۳- ترکیب . ۱۴- اتصال دو کوکب : اگر درجات فرود آینده کمتر بود و بر آینده بیشترگویند منصرف است و ز پیوند بازگشته. اگر غایت عرضش کمتر بنود از غایت عرض آنک درجاتش بیشترست گویند سوی پیوند همی رود. ۱۵- ( اسم ) در بعضی ترکیبات بجای پیوندنده و پیوند کننده آید : آفرین پیوند داستان پیوند. یا از پیوند باز گشته. منصرف : اگر درجات فرود آیند کمتر بود و بر آینده بیشتر گویند منصرف است و از پیوند باز گشت . یا پیوند ( به ) پهنا. اتصال بغرض : وقوام پیوند پهنا بر پیوند طول است زیرا که تا نگریستن نبود پیوند پهنا نبود... . یا پیوند بطول . اتصال بطولاتصال طولی : و این اندر پیوند بطول بیک وقت راست نیاید. ۱۶- التصاق و اتصال عضوی از یک گیاه ( جوانه شاخه ساقه ) بگیاه دیگر بمنظور اصلاح نژاد و تکثیر گونه های بهتر و مقید تر یا جوان ساختن پایه های مسن .پیوند اقسام مختلف دارد و بسته بنوع و جنس و سن گیاه انجام میشود. گیاهی که به آن پیوند زده میشود پای. پیوند یا گیاه پایه نام دارد.یا پیوند اسکنه . پیوند شکافی . یا پیوند بدنی . نوعی پیوند که برای اصلاح درختان کهن سال بکار میرود . وجه تسمیه از اینجهت است که در تن. درخت مسن را برند و شکافی در آن ایجاد کنند و شاخه هایی را که برای پیوند انتخاب کردهاند در شکاف جای دهند پیوند اسکنه . یا پیوند شکمی . نوعی پیوند که بوسیل. بذر روییده باشند و بمنظور اصلاح نژاد و تولید گون. بهتر پیوند زده میشوند و آن بدینطریق است که پوست درخت را شکافی بشکل( تی لاتین ) میدهند و جوان. مورد نظر را در داخل شکاف قرار داده پوست قطع شد. درخت پایه را رویش بر میگردانند. وجه تسمیه از اینجهت است که وان. مورد نظر در داخل شکم شکاف جای میگیرد. یا پیوند لوله یی . نوعی پیوند که پوست شاخ. جوانی را برداشته و پوست جوانه دار شاخ. مورد نظررا که بهمان قطر باشد بجای پوست اولی گیاه میگذراندو آنرا با نخ محکمی می نبدند تا جوش بخورد.یا پیوند مجاورتی . نوعی پیوند که بیشتر در مو و مرکبات انجام میشود . وجه تسمیه بدانجهت است که پوست دو شاخه گیاه را که منظور پیوند آنها بیکدیگر است مجاور هم از روی ساقه کنده و دو نقط. پوست کنده را بهم چسبانده و دور دو شاخه را محکم با طناب می بندند تا جوش بخورند پیوند بدنی . یا پیوند وصله یی . نوعی پیوند که شاخ. مورد نظر بشکل قلم نی بریده میگردد و در گیاه پایه که پوست و قسمی از بافت چوبی ساقه اش بهمان شکل برداشته شده گذاشته میشود و دورش را محکم می بندند تا جوش بخورد . ۱۷- رباط . یا پیوند حیوانی . التصاق و اتصال قسمتی از نسج سالم در محل نسجی که منهدم و از بین رفته است . انجام دادن این عمل را جراحی ترمیمی یا جراحی پلاستیک گویند.
نام والی ابخاز

فرهنگ معین

(پَ یا پِ وَ ) (اِ. ) ۱ - پیوستگی ، اتصال . ۲ - بستگی ، وصلت . ۳ - خویشاوند، قوم . ۴ - رشته هایی که ماهیچه ها را به یکدیگر متصل می کنند. ۵ - وصل کردن شاخة درختی به درختی دیگر از همان نوع که میوه هایش نامرغوب است ، برای بهتر شدن میوه ها. ۶ - ترکیب .

فرهنگ عمید

۱. = پیوستن
۲. (اسم مصدر ) اتصال، پیوستگی، همبستگی.
۳. (اسم مصدر ) ازدواج، وصلت: پیوندتان مبارک باد.
۴. (اسم مصدر ) (زیست شناسی ) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه آن باشد و این عمل برای تبدیل میوه های پست و نامرغوب به میوه های درشت و خوب و ازدیاد میوۀ درخت صورت می گیرد.
۵. (اسم مصدر ) رابطۀ خوب: پیوند دوستی.
۶. (اسم مصدر ) [قدیمی] خویشی.
۷. (اسم ) [قدیمی] خویش و تبار.
۸. [قدیمی] عهد، پیمان.
۹. (اسم ) [قدیمی] وصله.
* پیوند اسکنه ای: (کشاورزی ) پیوندی که در آن تنۀ درخت جوان را به ارتفاع ۲۰ سانتی متر از روی زمین قطع می کنند، بعد ته مانده را شکاف می دهند و شاخۀ پیوند را میان شکاف می گذارند و می بندند. &delta، موسم پیوند زدن درختان غالباً از ۱۵ اسفند است تا ۱۵ فروردین، پیوند شکافی.
* پیوند بریدن: (مصدر متعدی )
۱. پاره کردن رشتۀ اتصال و به هم بستگی.
۲. قطع خویشی و قرابت.
* پیوند پذیرفتن: (مصدر متعدی )
۱. قبول پیوند کردن.
۲. قبول به هم بستگی، خویشی، و دوستی کردن.
* پیوند جستن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. پیوستگی خواستن، وصل جستن.
۲. خویشی خواستن.
* پیوند خواستن: (مصدر متعدی ) = * پیوند جستن
* پیوند خوردن: (مصدر لازم )
۱. (زیست شناسی ) پیوند یافتن درخت، قبول پیوند کردن درخت.
۲. (پزشکی ) متصل شدن عضو پیوندخورده.
* پیوند داشتن: (مصدر لازم ) پیوستگی داشتن، دارای پیوند بودن.
* پیوند زدن: (مصدر متعدی ) (پزشکی ) قرار دادن عضو سالم به جای عضو ضایع شده، مانند جایگزین کردن قلب سالم به جای قلب معیوب، یا قرار دادن کلیۀ سالم به جای کلیۀ ازکارافتاده، پیوند اعضا.
* پیوند ساختن: (مصدر لازم ) [قدیمی] وصلت کردن، خویشی و قرابت کردن.
* پیوند شکافی: (کشاورزی ) = * پیوند اسکنه ای
* پیوند شکمی: (زیست شناسی ) پیوندی که در آن پوست شاخۀ درختی را که می خواهند پیوند بزنند شکاف کوچکی می دهند و جوانه ای را که از درخت دیگر جدا کرده اند در آن شکاف قرار می دهند و اطرافش را با نواری از پوست درخت می بندند تا بگیرد.
* پیوند کردن: (مصدر متعدی )
۱. متصل کردن، وصل کردن.
۲. (زیست شناسی ) پیوند زدن درخت.
۳. ملحق ساختن دو تکۀ جداشده به یکدیگر.
۴. (پزشکی ) = * پیوند زدن .
۵. (مصدر لازم ) وصلت کردن، ازدواج کردن.
* پیوند گرفتن: (مصدر لازم ) قبول پیوند کردن، پیوند پذیرفتن.
* پیوند گسستن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * پیوند بریدن
* پیوند گسلیدن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * پیوند بریدن
* پیوند گسیختن: (مصدر متعدی ) [قدیمی] = * پیوند بریدن
* پیوند لوله ای: (کشاورزی ) پیوندی که در آن پوست جوانه دار شاخۀ درخت را به شکل لولۀ کوتاه درمی آورند و به شاخۀ دیگر که پوست آن را به همان اندازه کنده باشند پیوند می کنند.
* پیوند مریم: (زیست شناسی ) درختی با برگ های دراز خوش بو شبیه برگ بید. چوب آن نیز خوشبو است. در طب قدیم در مداوای تنگی نفس و برای تقویت کبد، درمان سیروز و دفع کرم معده به کار می رفته.

فرهنگستان زبان و ادب

{association} [آمار، ریاضی] مفهومی عام برای بیان رابطۀ بین دو یا چند متغیر که معمولاً در مورد متغیرهای کیفی به کار می رود
{bond} [شیمی، مهندسی بسپار] جاذبه ای که اتم های یک مولکول را متصل به هم نگه دارد
{bonding} [روان شناسی] فرایندی که در طی آن والدین و فرزند ازنظر عاطفی به یکدیگر وابسته می شوند
{graft , transplant} [پزشکی، پیوند، علوم پایۀ پزشکی] انتقال همیشگی پیوندینه به بدن ازطریق عمل جراحی
{link} [رایانه و فنّاوری اطلاعات، مهندسی مخابرات] مسیر یا مجرای ارتباط دهندۀ دو جزء نرم افزاری یا سخت افزاری

واژه نامه بختیاریکا

( پِیوند ) مفصل؛ محل اتصال دو عصو حرکتی

دانشنامه عمومی

پیوند (جراحی). پیوند ( به انگلیسی: Graft ) یا پیوند زدن ( Grafting ) به یک روش جراحی برای انتقال بافت از یک محل به محل دیگر در بدن، یا از جانداری دیگر، بدون اینکه خونش را با خود بیاورد گفته می شود. در عوض، یک منبع خونی جدید پس از قرار دادن آن رشد می کند. روش مشابهی که در آن بافت با خون سالم منتقل می شود فلپ نامیده می شود. در برخی موارد، پیوند می تواند یک وسیله مصنوعی باشد. نمونه هایی از این لوله برای انتقال جریان خون از طریق یک لوله یا از سرخرگ به سیاهرگ برای استفاده در همودیالیز است.
خودپیوندها و همسان پیوندها معمولاً خارجی در نظر گرفته نمی شوند و بنابراین باعث پس زدن پیوند نمی شوند. خودپیوندها و همسان پیوندها و دگرپیوندها ممکن است توسط گیرنده خارجی تشخیص داده شود و رد شود. [ ۱]
• خودپیوند: پیوندی که از یک بخش از بدن یک فرد گرفته می شود و به بخش دیگری در همان فرد پیوند زده می شود، مثلاً پیوند پوست.
• پیوند همسان: پیوندی که از یک فرد گرفته می شود و روی فرد دیگری با ساختار ژنتیکی همسان قرار می گیرد، به عنوان مثال، پیوند بین دوقلوهای همسان.
• پیوند آلوژنیک: پیوند گرفته شده از یک فرد که روی یک عضو ژنتیکی ناهمسان از همان گونه قرار داده شده است.
• پیوند دیگرپیوند: پیوند گرفته شده از یک فرد بر روی فردی وابسته به گونه دیگر، به عنوان مثال، جانور به انسان.
اصطلاح پیوند معمولاً برای پیوند پوست به کار می رود، با این حال بافت های زیادی را می توان پیوند زد: پوست، استخوان، اعصاب، زردپی ها، نورونها، رگ های خونی، چربی و قرنیه بافتهایی هستند که امروزه معمولاً پیوند می زنند.
• از دست دادن پوست زیاد به دلیل عفونت
• می سوزد
• جراحی سرطان پوست[ ۲]
• بیماری مزمن بافت همبند[ ۳]
• ایجاد هماتوم زمانی که پیوند روی یک خونریزی فعال قرار می گیرد
• عفونت
• توسعه سروما
• نیروی برشی رشد خون رسانی جدید را نارس می سازد
• بستر نامناسب برای رشد خون جدید مانند غضروف، تاندون یا استخوان
عکس پیوند (جراحی)

پیوند (فیلم ۱۹۴۰). پیوند ( به هندی: Bandhan ) فیلمی محصول سال ۱۹۴۰ و به کارگردانی ان. آر آچاریا است. در این فیلم بازیگرانی همچون آشوک کومار و لیلا چیتنیس ایفای نقش کرده اند.
عکس پیوند (فیلم ۱۹۴۰)

پیوند (فیلم ۱۹۹۸). پیوند ( به هندی: Bandhan ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۸ و به کارگردانی کی ماریلموندا رائو است. در این فیلم بازیگرانی همچون سلمان خان، جکی شروف، رمبها، آشوینی بیهیو، شاکتی کاپور، موکش ریشی، هیمانی شیوپوری، آنجان سیرواستاو ایفای نقش کرده اند.
تاکور پرتاب سینک با دیدن پوجا در معبد به او علاقه مند می شود و ازاو خواستگاری میکند . پوجا که از خانواده فقیر می باشد، از تاکور می خواهد که برادرش راجو را هم به سرپرستی بپذیرد
عکس پیوند (فیلم ۱۹۹۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پیوند (link)
(یا: لینک) تهیه برنامه اجرایی از واحدهای کامپایلشده (مانند برنامهها، روال ها و کتابخانهها) با ادغام کد مقصد (کد زبان اسمبلی، کد ماشین اجرایی) برنامه و مراجع مربوط (مانند روال های کتابخانه ای مورد استفاده برنامه). این اصطلاح همچنین به مرتبط ساختن عناصر ساختار داده ها با استفاده از متغیرهای شاخص یا متغیرهای اشاره گر نیز اطلاق می گردد. در اینترنت، ابرپیوند که به آن هایبرلینک می گویند، ارجاع به یک سند یا منبع دیگر، واقع در سند دیگر یا همان سند است.

پیوند (پزشکی). پیوند (پزشکی)(graft)
بخشی از بافتی که از بدن فردی برداشته و برای رفع اختلال بافت مشابه، در بدن فرد دیگر یا بخش دیگری از بدن همان فرد کاشته می شود. پیوند پوست۱ برای درمان افراد دچار سوختگی های وسیع کاربرد دارد و پوست لازم را از نواحی سالم بدن برمی دارند. پیوندهای سیاهرگی۲ جایگزین نواحی مسدودشدۀ سرخ رگ۳ ها در قلب و اندام تحتانی می شوند. پیوند مغز استخوان۴ راهی برای درمان بدخیمی خونی۵ است و در آن، مغز استخوان را از فرد سالم می گیرند و به فرد مبتلا به بدخیمی تزریق می کنند. پیشرفت های اخیر در شیمی درمانی۶ این امکان را فراهم کرده است که مغز استخوان بیمار به خودش پیوند زده شود. در ۱۹۹۷، وزارت غذا و داروی امریکا۷ دو نوع پوست مصنوعی را برای پیوندزدن در سوختگی های شدید تأیید کرد. یکی از این دو محصول مادّۀ زمینه ای۸ متخلخلی است که از کلاژن۹ گاو و مشتقات غضروف کوسه به دست می آید و دیگری را از کشت پوست حشفۀ۱۰ نوزادان تهیه می کنند.
skin graftvein graftsarterybone marrow grafthaematological malignancychemotherapyUS Food and Drug Administrationmatrixcollagenforeskins

پیوند (گیاه شناسی). پِیوند (گیاه شناسی)(grafting)
پِیوند
در باغبانی، از این روش به شکلی وسیع در تکثیر گیاهان، به ویژه گونه های چوبی، استفاده می کنند. جوانه یا شاخۀ گیاه را، که اصطلاحاً پیوندک نامیده می شود، روی اندام گیاهی دیگر، که پایه (پیوندبر) نامیده می شود، منتقل می کنند و درنتیجه، این دو با برقراری ارتباط بین بافت های اتصال یافته به رشد خود ادامه می دهند. نتیجۀ عمل پیوند گیاهی جدید، دارای ویژگی های سودمند هر دو طرف پیوند، است. پیوند معمولاً فقط بین گونه های بسیار نزدیک موفقیت آمیز خواهد بود و در تکثیر گل سرخ و درختان میوه متداول است. پیوند گونه های غیرچوبی دشوار است، ولی گاهی در تکثیر گوجه فرنگی و کاکتوس از این روش استفاده می کنند. در ۱۹۹۳ و در فرانسه، روبات پیوندزنندۀ گل سرخ ساخته شد. در آزمایشگاه، هر پیوند در ۴۰ ثانیه صورت می گیرد.

جدول کلمات

رابطه

مترادف ها

graft (اسم)
اختلاس، سوء استفاده، پیوند، قلمه، پیوند بافت، پیوند گیاه، گیاه پیوندی

connection (اسم)
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت

linkage (اسم)
اتصال، بهم پیوستگی، رابطه، پیوند، وسیله ارتباط، حلقه های زنجیر

union (اسم)
اتصال، اتحاد، بهم پیوستگی، الحاق، پیوستگی، اجتماع، وصلت، انجمن، ائتلاف، اتحادیه، پیوند، اتحاد و اتفاق، یگانگی وحدت، اشتراک منافع

synthesis (اسم)
بهم پیوستگی، ترکیب، امتزاج، هم گذاری، اختلاط، تلفیق، پیوند، صنع

slur (اسم)
تهمت، اشاره، نشان، لکه بدنامی، پیوند، تقلب، لکه ننگ، خط اتحاد

link (اسم)
بند، زنجیر، قلاب، پیوند، حلقه زنجیر، دانه زنجیر

nexus (اسم)
اتصال، رابطه، سلسله، پیوند، رابطه داخلی، گروه متحد

confederacy (اسم)
اتفاق، اتحاد، اتحادیه، هم پیمانی، پیوند

grafting (اسم)
پیوند

hyphen (اسم)
پیوند، خط ربط، نشان اتصال، ایست در سخن

ligament (اسم)
بند، پیوند، رباط، وتر عضلانی، بندیزه

zonule (اسم)
پیوند، حلقه یا کمربند کوچک، منطقه یا ناحیه کوچک

فارسی به عربی

اتحاد , ترابط , رابطة , رباط , فساد ، اِتّصالٌ

پیشنهاد کاربران

پیوند: سنسکریت: پرون parvan؛ اوستایی: پئیتی بند paitiband؛ مانوی: پَیونن، پَیوینن payvann، payvinn؛ سغدی: پتبند patband؛ پارتی: پدبندpadband؛ پهلوی: پَتوند، پَیوند patvand، payvand.
در زبان کوردی به "پا" ، "پِی/Pe" می گویند. همچنین واژه "وَن/وَند" در زبان کوردی، معادل واژه "بَند" در زبان فارسی هستش.
نتیجتا معنی لغوی واژه "پِیوند" در زبان کوردی به معنی "پابَند" در زبان فارسی می باشد که مجازا به معنی ارتباط، ربط، اتصال و . . . می باشد.
اسم خوبیه برای دختر
مهربونه
اتصال، نزدیکی دو چیز بهم
وجود ارتباط و نسبت بین دو نفر یا دو چیز را می رساند.
رابط . . . .
پَِی ( = پَای ) وَند ( بَند ) : پای بند و پای بسته.
در معنی وصفی به هر چیز ثابت و محکم گفته می شود؛ و در معنای اسمی به هر چیزی که واسطة العِقد بین دو چیز دیگر باشد، مدیوم.

پیوند ( پی وند ) هر کلمه ایی پی داشته باشد. تورکی است. مثل پیر. پیغامبر. پیامبر. پیاز ( پی آز=گیاهی که پی وچربی خون را کم می کند ) . پینار ( چشمه ) . پیدا. پیداه ( حامله شدن از کسی ) . پیاده. پیاله. پیچاق.
...
[مشاهده متن کامل]
پیران ( پی ران. هر کلمه ایی ران داشته باشد. . تورکی است. مثل ایران. تهران. مازندران ) پیوسته. پیراستن. پیرایش. وند. . هرکلمه ایی وند. آوند. اند. داشته باشد. تورکی است. مثل خوجاوند. دماوند. نهاوند. بایراموند. بیرانود. سهند. نهند. دند. آند. اندبیل. مرند. زرند. کرند. کمالوند. ایوند. امند

پیوند: در پهلوی پتوند patwand بوده است.
( ( که این نامه را دست پیش آورم
به پیوند گفتار خویش آورم. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 217. )

انتساب، ارتباط، پیوستگی
پیوند : به انواع آرایش های شناخته شده ی آجرچینی دیوارها اطلاق می شود . ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )
ارتباط
پیوستگی . اتصال
پیوستن
جوش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس