پیشواز امدن

لغت نامه دهخدا

( پیشواز آمدن ) پیشواز آمدن. [ ش ْ م َ دَ ] ( مص مرکب ) پیشواز کردن. استقبال کردن. پیشباز آمدن. پذیره آمدن :
همه مهتران پیشواز آمدند
پر از درد و گرم و گداز آمدند.
فردوسی.
چو شه دید در پیشواز آمدش
عروسی چنان دلنواز آمدش.
تأثیر ( ازآنندراج ).
یک شهر جنگ هر طرف آید به پیشواز
چون ره فتد بکوچه آن تندخو مرا.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
منزل آید پیشواز پیرو مردان حق
گمرهی فرصت نیابد خضر هر جا رهبر است.
ملاطغرا ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( پیشواز آمدن ) ( مصدر ) استقبال کردن : همه مهتران پیشواز آمدند پراز درد و گرم و گداز آمدند. ( شا. بخ ۱۷۹۳ : ۶ )
پیشواز کردن استقبال کردن

فرهنگ معین

( پیشواز آمدن ) (مَ دَ ) استقبال کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس