پند

/pand/

مترادف پند: اندرز، تذکیر، درس، رهنمون، رهنمود، عبرت، موعظه، نصیحت، وعظ

لغت نامه دهخدا

پند. [ پ َ ] ( اِ ) آن است که به عربی نصیحت گویند. ( برهان قاطع ). اندرز. نُصح. وعظ. موعظت. موعظه. عبرت. ( مهذب الاسماء ). نُخیلة. وَصاة. ذِکری. ذکر. تذکیر. ( منتهی الارب ). صلاح گوئی. تذکره :
مرا به روی تو سوگند و صعب سوگندی
که روی از تو نپیچم نه بشنوم پندی
دهند پندم و من هیچ پندنپذیرم
که پند سود ندارد بجای سوگندی.
شهید بلخی.
سیرت آن شاه پندنامه اصلی است
زانکه همی روزگار گیرد از او پند
هر که سر از پند شهریار بپیچد
پای طرب را بدام گرم درافکند.
رودکی.
پس پند نپذرفتم و این شعر بگفتم
از من بدَل خرما بس باشد کنجال.
ابوالعباس ( از لغت نامه اسدی نسخه نخجوانی ).
دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار
یک چشم زد جدا مشو از رطل و از نفاغ.
کسائی.
زبان بزرگان پر از پند بود
تهمتن بدرد از جگر بند بود.
فردوسی.
دگر گفت با شهریار بلند
بگوی آنچه از من شنیدی ز پند.
فردوسی.
بزانوش نام و خردمند بود
زبان و روانش پر از پند بود.
فردوسی.
دگر گفت [ کیخسرو ] با طوس کای نامدار
یکی پند گویم ز من یاد دار.
فردوسی.
دل شاه [ کیخسرو ] گشت از فرامرز شاد
همی کرد با وی بسی پند یاد.
فردوسی.
چو بشنید پند جهاندار نو [ کیخسرو ]
پیاده شد از باره تندرو.
فردوسی.
بدانست [ اردشیر ]کآمد بنزدیک مرگ
همی زرد خواهد شدن سبز برگ
بفرمود تا رفت شاپورپیش
ورا پندها داد ز اندازه بیش.
فردوسی.
سپهبد سپه را همی داد پند
همیداشت با پند لب را به بند.
فردوسی.
سخنها بر اینگونه پیوند کن
و گر پند نپذیردش بند کن.
فردوسی.
یکی تاج پرگوهر شاهوار
یکی تخت با طوق و با گوشوار
سپنجاب سغدی به گودرز داد
بسی پند و منشور آن مرز داد.
فردوسی.
مگر بشنود پند و اندرزتان
بداند سر مایه و ارزتان.
فردوسی.
هم اندر زمان پای کردش به بند
که از بند گیرد بداندیش پند.
فردوسی.
به تن زورمند و به بازو کمند
چه روز فسوس است و هنگام پند.
فردوسی.
به گودرز گفت این سخن درخور است بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نصیحت، اندرزمقعد، دبر، پندی:امرد، مخنث
( اسم ) ( چاپخانه ) واحد نازکی و ضخامت فواصل بین حروف و آن ۱/۴۸ گوادراد است .
نام کوهی در شمال یونان قدیم

فرهنگ معین

(پَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - اندرز، نصیحت . ۲ - عهد، پیمان .
( ~. ) (اِ. ) ۱ - چاره ، تدبیر، بند، فند، مکر، حیله . ۲ - فن کشتی گیری ، حیلة کشتی .
(پِ ) (اِ. ) مقعد، نشستنگاه ، دبر.

فرهنگ عمید

= زغن: تا نبوَد چون همای فرخ کرگس / همچو نباشد به شبه باز خشین پند (فرخی: ۴۵۲ ).
در چاپ ونشر، واحد ضخامت فاصله هایی که بین حروف گذاشته می شود، معادل یک چهل وهشتم کوادرات، پنت.
نصیحت، اندرز: پند گیر از مصائب دگران / تا نگیرند دیگران به تو پند (سعدی: ۱۸۷ )، گرچه دانی که نشنوند بگوی / هرچه دانی ز نیک خواهی و پند (سعدی: ۱۵۷ ).

واژه نامه بختیاریکا

( پِند ) نشیمن؛ مقعد؛ انتها

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پند همان اندرز و نصیحت است که از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، امر به معروف و نهی از منکر، نکاح، لعان و قضاء سخن رفته است.
خواندن شعر در مسجد مکروه است مگر آنکه مشتمل بر پند و نصیحت و مانند آن باشد.

پند در نماز
در خطبه‏های نماز جمعه، موعظه کردن مردم با سفارش به تقوا و ترغیب به اطاعت خداوند متعال و اجتناب از گناه و مانند آن، واجب است. برخی، موعظه را در خطبه دوم واجب ندانسته‏اند هرچند آن را موافق با احتیاط شمرده‏اند.

پند در امر به معروف و نهی از منکر
در امر به معروف و نهی از منکر اگر احتمال دهد مقصود با ارشاد و موعظه طرف، حاصل می‏شود، بسنده کردن به آن، واجب و اقدام فراتر از آن جایز نیست.

پند در نکاح
...

[ویکی فقه] پند (فقه). پند همان اندرز و نصیحت است که از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، امر به معروف و نهی از منکر، نکاح، لعان و قضاء سخن رفته است.
خواندن شعر در مسجد مکروه است مگر آنکه مشتمل بر پند و نصیحت و مانند آن باشد.
العروة الوثقی ج۲، ص۴۰۸-۴۰۹.
در خطبه‏های نماز جمعه، موعظه کردن مردم با سفارش به تقوا و ترغیب به اطاعت خداوند متعال و اجتناب از گناه و مانند آن، واجب است. برخی، موعظه را در خطبه دوم واجب ندانسته‏اند هرچند آن را موافق با احتیاط شمرده‏اند.
جواهر الکلام ج۱۱، ص۲۱۰.
در امر به معروف و نهی از منکر اگر احتمال دهد مقصود با ارشاد و موعظه طرف، حاصل می‏شود، بسنده کردن به آن، واجب و اقدام فراتر از آن جایز نیست.
تحریر الوسیلة ج۱، ص۴۷۸.
...

جدول کلمات

اندرز, نصیحت, زغن

مترادف ها

exhortation (اسم)
تشویق، نصیحت، پند

saying (اسم)
ضرب المثل، اظهار، پند، مثال، گفته، حکمت، گفتار مشهور

maxim (اسم)
مثل، پند، اصل، قاعده کلی، گفته اخلاقی

precept (اسم)
خطابه، پند، امر، حکم، فرمان، نظام نامه، امریه، قاعده اخلاقی

advice (اسم)
خبر، اگاهی، نصیحت، مشورت، اندرز، نظر، پند، رایزنی، مصلحت، صوابدید، اطلاع

rede (اسم)
جریان، مشورت، پند، مصلحت، تدبیر، واقعه، وقوع

axiom (اسم)
اندرز، پند، اصل، اصل موضوعه، بدیهیات، قاعده کلی، حقیقت اشکار، قضیه حقیقی، حقیقت متعارفه، اصل عمومی

motto (اسم)
اندرز، پند، شعار، حکمت، سخن زبده

aphorism (اسم)
پند، پند و موعظه، کلمات قصار، سخن کوتاه، کلام موجز

moral (اسم)
معنی، پند، اخلاق، سیرت، روحیه

فارسی به عربی

حکمة , شعار , غول , مبدا , مغزی , نصیحة

پیشنهاد کاربران

سلام. پند در گویش چاهورزی و جنوب استان فارس به معنی سیاه پوشیدن است. پند گرفتن یعنی رخت سیاه عزا پوشیدن. در عزای کسی لباس سیاه پوشیدن. کسی را از پند در آوردن به معنی لباس سیاه کسی که عزادار هست را عوض کردن. تاکنون نتوانسته ایم ریشه این واژه در گویش جنوب فارس را پیدا کنیم
جواد عسکری چاوردی
#پند
بسیار شگفت آور است که بدانید از واژه پند
واژه فن ( حرفه ) در اوربی ( عربی )
و واژه path پس به چم راه در انگلیسی و واژه ponte پونته به چم پل در ایتالیایی
و واژه pont پون به چم پل در فرانسه ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه پند از ریشه واژه *pent - پنت ایرانی است. این واژه در پهلوی ( زبان اشکانیان ) به ریخت pand پند و پل در آمده است.
و همچنان پس از گذشت ۲ هزار سال در زبان پارسی بکار میروند.
این واژه به زبان یونانیان باستان راه یافته و به ریخت p�tos پاتوس و در زبان رومیان به ریخت pons پونس به چم پل در آمده است.
از ریشه واژه پند و پل پارسی و ایرانی واژگان زیر در سایر زبان ها ساخته شده است:
Arabic:�فَنّ‎� ( fann ) فن و حرفه
Kazakh:�пән� ( p�n ) پن
Turkishو Uzbek :�fen
Swahili:�fani
OldEnglish�:findan� ( English�find ) , پیدا نمودن
تمام واژگان زیر به چم ( معنی ) پل میباشند:
Latin�: pōns پونز� ( “bridge” ) پل
Asturian اتریشی:�ponte پونته
Frenchفرانسه :�pont. پون
Italian ایتالیایی:�ponte پونته
Portuguese پرتغالی :�ponte پونتهه
Romanianرومانیایی :�punte پونته به چم عرشه

Spanishاسپانیایی :�puente پوئنته
پل
Aromanianارمنی :�punti نقطه و نکته
Italian ایتالیایی: punti پونتی
نتکه ها پندها
دیگه خدا وکیلی این همه چیزش ایرانیه
@iranaryan
این واژه به خوبی نشان میدهد که ایرانیان نخستین پل سازان جهان بوده اند و این واژه در بیشتر بخش های اروپا و اسیا با آوای ایرانی و پارسی بیان میشود
منبع
MacKenzie, D. N. � ( 1971 ) , “pand”, in�A concise Pahlavi dictionary, London, New York, Toronto: Oxford University Press
De Vaan, Michiel� ( 2008 ) �Etymological Dictionary of Latin and the other Italic Languages� ( Leiden Indo - European Etymological Dictionary Series; 7 ) , Leiden, Boston: Brill, �→ISBN, �pages 479 - 480

نصیحت
در گویش دزفولی اما با کسره روی پ ( پِند ) به معنای مقعد یا حلقه کون گفته میشود
تکرار تمسخر آمیز کلمات در زبان مُلکی گالی ، معادل دَه پَندی در زبان مُلکی گالی
اندرز، تذکیر، درس، رهنمون، رهنمود، عبرت، موعظه، نصیحت، وعظ
پند : پند با همین ریخت در پهلوی کاربرد داشته است ریخت اوستایی آن پَنْتا به معنی راه بوده است که در واژه ی اَپَنْتا ا به معنی بیراهه به کار رفته است. این واژه در سانسکریت panthā در یونانی pontos و در لاتینpont بوده است. ریخت هایی دیگر از آن ، در پارسی ، " فند " و " بند است .
...
[مشاهده متن کامل]

( ( گرفتار و زو دل شده ناامید
نَوان ، لرز لرزان به کردار بید ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 222. )

موعظه
نصیحت
اندرز
سفارش
حکمت
اندرز
عبرت
به کسر پ. کون در گویش کازرونی ( ع. ش )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس