پریش

/pariS/

مترادف پریش: آشفته، پریشان، سرگردان، سرگشته، متشتت، متفرق

لغت نامه دهخدا

پریش. [ پ َ ] ( ن مف مرخم ) پریشان. پریشیده. پراکنده. تار و مار. متفرق. جداکرده. پراشیده. بازپاشیده. || ( ن مف ) فروفشانده. بیفشانده. افشانده. ببادداده : زلف پریش ( بصورت اضافه ) :
نیک ماند خم زلفین سیاه تو به دال
نیک ماند شکن جعد پریش تو به جیم.
فرخی.
|| ( نف مرخم ) در کلمات مرکبه ذیل مخفف پریشنده ، بمعنی پریشان کننده ، پراکننده است : خاطرپریش. خاک پریش. و شاید دندان پریش نیز از این قبیل باشد :
در خموشی نبود لهواندیش
گاه گفتن نبود لغوپریش.
سنائی ( از فرهنگ جهانگیری ).
باد بر سده تو هم نرسد
باد فکرت نه باد خاک پریش.
انوری.

فرهنگ فارسی

پریشان، پراکنده، متفرق، زلف پریش، خاک پریش
( صفت ) ۱- پریشان . ۲- بباد داده فرو فشانده بیفشانده : زلف پریش جعد پریش. ۳- ( اسم ) در ترکیب معنی ( پریشنده ) و ( پریشان کننده ) دهد : خاطر پریش لغو پریش خاک پریش . پریشان ( صفت ) ۱- در حال پریشانی در حال پریشیدن. ۲- ژولیده آشفته بهم بر آمده پشولیده بشوریده در هم و بر هم آشفته وژگال آلفته . ۳- پراکنده پریشیده پراشیده پریش متفرق متشتت . ۴- سر گردان سرگشته دلتنگ مضطرب متوحش بیحواسی بد حال محزون . ۵- تهی دست تنگدست بی چیز فقیر بی بضاعت . یا بخت پریشان. بخت بد طالع بد تقدیر ناسازگار . یا حدیث پریشان . داستان و کلام پراکنده و بی اساس . یا خواب پریشان . خواب آشفته و در هم و بر هم. یا سخن پریشان . سخن بیهوده کلام بی ترتیب گفتار نامربوط.
پریشان پریشیده

فرهنگ معین

(پَ ) (ص . ) ۱ - پریشان . ۲ - به باد داده . ۳ - (اِفا. ) در ترکیب با واژه های دیگر معنی (پریشان کننده ) دهد: خاطرپریش . ۴ - به صورت اضافه معنای پریشان می دهد، زلف پریش .

فرهنگ عمید

۱. پریشیده، پریشان.
۲. پراکنده، متفرق.
۳. به بادداده (به صورت اضافه ): زلفِ پریش.
۴. (بن مضارعِ پریشیدن ) = پریشیدن
۵. پریشان کننده، پریشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خاطرپریش، خاک پریش.

دانشنامه عمومی

پریش ( به انگلیسی: Derangement ) در ترکیبیات یک جایگشت است، بطوری که هیچ کدام از عناصر در مکان اصلی خود نباشند. در حقیقت یک رابطهٔ F وجود دارد از مجموعهٔ S به خودش بدون آن که هیچ عضوی با خودش رابطه داشته باشد، یعنی برای همهٔ x های عضو S ، F ( x ) مخالف x است.
مشکل شمارش پریش ها اولین بار در سال ۱۷۰۸ توسط پیره ریموند بررسی شد، البته نیکلاس برنولی نیز هم زمان برروی این موضوع کار می کرد.
فرض کنید یک استاد از ۴ دانشجو، ۴ امتحان گرفته و اکنون از آن ها می خواهد که آزمون های یکدیگر را تصحیح کنند. می دانیم که هیچ دانش آموزی نباید برگهٔ خودش را تصحیح کند. در این صورت، استاد چند راه ممکن برای پخش برگه ها دارد، بطوری که هیچ دانش آموزی برگهٔ خودش را نگیرد؟
اگر دانشجوها را به ترتیب با C, B، A و D نمایش دهیم، جایگشت های مطلوب بصورت زیر خواهد بود:
BADC, BCDA, BDAC , CADB, CDAB, CDBA , DABC, DCAB, DCBA
یعنی از میان ۲۴ جایگشت ( !۴ ) ممکن، تنها ۹ پریش وجود دارد که در آن ها هیچ دانشجویی برگهٔ خودش را نمی گیرد.
برای محاسبهٔ تعداد پریش ها، اصل متمم را به کار می بریم. نخست تعداد کل جایگشت های n تایی را می شماریم که برابر n ! است، و سپس با توجه به اصل متمم تعداد جایگشت هایی که دست کم یکی از آن ها در جای خودش باشد را از آن کم می کنیم که تعداد آن برابر است با
( n 1 ) ( n − 1 ) ! = n ! 1 !
و اکنون می بینیم جایگشت هایی که دو تا از آن ها در جای خودشان هستند دو بار کم شده اند. پس طبق اصل شمول و عدم شمول، یک بار دیگر آن ها را جمع می کنیم که تعداد آن ها برابر است با
( n 2 ) ( n − 2 ) ! = n ! 2 !
و می توان به همین ترتیب ادامه داد. پس تعداد کل پریش ها برابر است با
D ( n ) = n ! − n ! 1 ! + n ! 2 ! − . . . + ( − 1 ) n n ! n !
یا به عبارتی
D ( n ) = n ! ( 1 − 1 1 ! + 1 2 ! − . . . + ( − 1 ) n 1 n ! )
وقتی n به سمت ∞ میل می کند آن گاه مقدار
1 − 1 1 ! + 1 2 ! − . . . + ( − 1 ) n 1 n !
به سمت 1 e می رود پس تعداد کل پریش ها برابر می شود با
n ! e
عکس پریشعکس پریش

پریش (صربستان). پریش ( به صربی: Periš ) یک منطقهٔ مسکونی در صربستان است که در سورییگ واقع شده است. [ ۱] پریش ۲۲۰ نفر جمعیت دارد.
عکس پریش (صربستان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

به هم ریخته / ناراحت / عصبی
"پریشون حال" هم میگن
پریش ( Pəriş ) :در زبان ترکی نوعی بلغور گندم دانه درشت است
واژه ی پارسی در حالت اسم و بمعنی "نا میزانی" یا " بی ثباتی" بکار می رفته است. . . "پریشان" در حالت صفت بمعنی "بهم ریخته" و "نامیزان" و یا "آشفته" است ( واژه ی "ناموزون" در واقع غلطی مصطلح در بیان "نامیزان" بوده است! ) . . . حالت فعلی از آن "پریشدن' بوده است. . . مانند پژمردن ، خستن ، ووو
...
[مشاهده متن کامل]

پریش: درهم،
مشتق از واژه ریش: زخمی، آسیب دیده

بپرس