پر

/par/

مترادف پر: آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو، تمام، کامل، چاق، قوی، بس، بسیار، بیش، زیاد، بامعلومات | بال، پره، پرتو، شعاع، کناره، لبه، پهلو، ضلع، پرند، پرنیان

متضاد پر: تهی، خالی، کم |

معنی انگلیسی:
big, chockablock, clove, flush, fat, feather, ful _, full, heavy, high, plume, plump, pregnant, ptero-, replete

لغت نامه دهخدا

پر. [ پ َ/ پ ِرر ] ( اِ ) قصبه و انبوبه و نای گونه ای شاخی ، که بر آن چیزهای خرد چون مو رسته و تن و بال پرندگان بدان پوشیده است. ریش. || بال و پر. ( برهان ). جناح. تیریز. دست باشد از کتف تا سر انگشتان و آنرا بال خوانند. ( جهانگیری ). از سر کتف تا سر انگشتان. ( برهان ) :
پرّ کنده چنگ و چنگل ریخته
خاک گشته باد خاکش بیخته.
رودکی.
چنانکه مرغ هواپر و بال برهنجد
تو بر خلایق بر، پرّ مردمی برهنج.
ابوشکور.
چو باز را بکند بازدار مخلب و پر
بروز صید بر او کبک راه بندد و چال.
شاه سار ( از فرهنگ اسدی ).
چواین تخت بی شاه و بی تاج گشت
ز خون مرز چون پرّ درّاج گشت.
فردوسی.
که خرچنگ را نیست پر عقاب
نپرد عقاب از بر آفتاب.
فردوسی.
ز مردم زمین دید چون پر زاغ
سیه چهره و چشمها چون چراغ.
فردوسی.
چو اندر هوا باز گسترد پر
بترسد ز چنگال او کبک نر.
فردوسی.
قلم بود که ز جائی بتو سخن گوید
که مرغ اگر ز سرش بگذرد بریزدپر.
فرخی.
دشمن خواجه به بال و پر خود مغروراست
که هلاک و اجل مورچه اندر پر اوست.
فرخی.
به نیزه کرگدن را برکند شاخ
بزوبین بشکند سیمرغ را پر.
فرخی.
شب از حمله روز گردد ستوه
شود پرّزاغش چو پرّ خروه.
عنصری.
جغد که با باز و با کلنگان کوشد
بشکندش پرّ و مرز گردد لت لت.
عسجدی.
نگاه کن که بحیلت همی هلاک کنند
ز بهر پرّ نکو طاوسان پران را.
ناصرخسرو.
ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ
آن چابکی که در پر باز سبک پر است.
اخسیکتی.
منطق ملک جهانها همت است
بال و پرّ مرغ جانها همت است.
عطار.
دشمن طاوس آمد پرّ او.
مولوی.
در لغت خوانده ام که پر ریش است
پیش دانشور لغت پرداز.
جامی ( از شعوری ).
تو پا می بینی و من پر طاوس.
وحشی.
|| قُذّه و آن پری است که بر بن تیر تعبیه کنند تسریع حرکت را :
خدنگی برآورد دیگر چو آب
نهاده بر آن چار پر عقاب.
فردوسی.
ابی پر و پیکان یکی تیر کردبیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) درخت پر
نوعی از سماق است

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) = پرتو: شعاع ، پرتو.
و پا قرص ( ~. قُ ) (ص مر. ) ۱ - نیرومند. ۲ - پابرجا، استوار.
و بال (پَ رُ ) (مص ل . )۱ - توانایی ، قدرت . ۲ - بال و پر.
زبان ریختن (پَ رِ زَ.تَ ) (مص ل . ) کنایه از: خاموش شدن .
(پُ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - سرشار، انباشته . ۲ - تمام ، کامل (ماه ). ۳ - پیشوندی است که بر سر اسم یافعل می آید و صفت می سازد. مانند پُرآب ، پُرکار.
( ~. ) ( اِ. ) ۱ - گوشة شال ، روسری . ۲ - بخش پایین دامنة لباس . ،به ~و پای کسی پیچیدن با ایرادها یا آزارهای پیاپی کسی را به ستوه آوردن .
( ~. ) [ په . ] ( اِ. ) ۱ - پریدن ، پریدن با اسب . ۲ - پرواز.
(پَ ) [ په . ] ( اِ. ) بال مرغ ، آن چه بر تن پرندگان روید. ،~ و بال گرفتن شاد شدن ، به شوق آمدن . ،~ و بال کسی را گرفتن از او حمایت کردن .

فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) هریک از ساقه های توخالی با کرک های نازکی روی آن که پوشش تن پرندگان و وسیلۀ پرواز آن ها می باشد.
۲. (زیست شناسی ) [مجاز] بال جانوران پرنده.
٣. [عامیانه، مجاز] واحد اندازه گیری هر چیز کم: دو پر چای، یک پر کاه.
٤. [قدیمی] کنار، کناره: پر بیابان، پر دامن.
٥. [قدیمی] برگ.
۶. (بن مضارعِ پریدن ) = پریدن
٧. پرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): تیزپر.
* پر افشاندن: (مصدر لازم )
۱. بال وپر زدن مرغ.
۲. [مجاز] ترک کردن کاری به سبب عجز از آن، تسلیم شدن.
* پر افکندن: (مصدر لازم )
۱. = * پر ریختن.
۲. [مجاز] اظهار خوف، عجز، و زبونی کردن.
* پر دادن: (مصدر متعدی ) [مجاز]
۱. کسی را آزادی دادن.
۲. دور کردن، گریزاندن.
* پر ریختن: (مصدر لازم )
۱. ریخته شدن پر پرندگان.
۲. [مجاز] تو لک رفتن.
۳. [مجاز] عاجز شدن، زبون گشتن: آنجا که عقاب پر بریزد / از پشّهٴ لاغری چه خیزد؟ (امثال وحکم: ۴۷ ).
۴. [مجاز] مقهور شدن.
۵. [مجاز] مجرد شدن.
* پر زدن: (مصدر لازم )
۱. بال وپر بر هم زدن پرنده.
۲. پرواز کردن، پریدن.
* پر کشیدن: (مصدر لازم )
۱. پَر باز کردن.
۲. پرواز کردن.
* پر گستردن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. پر گشودن، پر باز کردن.
۲. [مجاز] فروتنی کردن.
* پروبال:
۱. بال وپر پرنده.
۲. [مجاز] توانایی، نیرو.
* پروبال زدن: (مصدر لازم )
۱. بال زدن پرنده.
۲. تمایل زیاد برای انجام کاری.
١. [مقابلِ تهی] سرشار، لبریز، آکنده، انباشته، لبالب.
٢. (قید ) خیلی، بسیار: پر بیراه نیست.
٣. دارنده، دارای مقدار زیاد (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پرآب، پرآژنگ، پرتاب، پرچین، پرخم، پررنگ، پرکار، پرگل، پرآشوب، پرجوش، پرخور، پرگو.
* پر شدن: (مصدر لازم )
۱. بسیار شدن، فراوان شدن: پشّه چو پُر شد بزند پیل را / با همه مردیّ و صلابت که اوست (سعدی: ۱۲۴ ).
۲. لبریز شدن، لبالب شدن، سرچشمه شاید گرفتن به بیل / چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل (سعدی: ۶۱ ).
* پر کردن: (مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. انباشتن.
۲. چیزی را در ظرفی ریختن یا جا دادن که تمام آن را فراگیرد.
۳. بسیار کردن کاری: کار نیکو کردن از پر کردن است.
* پر گفتن: (مصدر لازم ) [قدیمی] زیاد حرف زدن، بسیار سخن گفتن.
* پروپیمان: ‹پرپیمان› [عامیانه] فراوان و بسیار از چیزی.

گویش مازنی

/per/ پدر & پر پرنده & برگ - دامن ۳شاخه های درخت ۴جوانه کوچک & عسل موم نکشیده - کندوی عسل ۳مخفف پریروز، دو روز پیش & آغل - بخشی از مرتع محصور شده با صخره ها و پرتگاه های متعدد که غالبا جایگاه نگاه دارای گوسفندان است ۳دسته ی تلم و محفظه ی چوبی کره گیری & گوشواره - لاله گوش & زیاد – فراوان - انباشته & کنار

واژه نامه بختیاریکا

( پُر ) آبستن؛ حامله
( پِر ) بی قراری؛ سر در گمی؛ کم طاقتی
( پِر ) تاول
چوب مشتعلی که برای روشن کردن اجاقی از اجاقی دیگر می برند
( پِر ) چیدن دایره وار غلات در محل زمین قبل از انتقال به خرمن؛ پُهلَک
( پِر ) خیره شدن؛ زل؛ مات
( پِر ) دفعه؛ بار
( پَر ) طرف؛ قسمت؛ سو
قسمت کم عرض یا کم ضخامت. مثلاً پر بیل یعنی کناره یا قسمت کم عرض بیل
( پَر ) کنار؛ جنب؛ جفت
( پَر ) لایه ای از زمین که شامل صحفه ای است سنگی؛ کوه یا تپه ای که سنگ معدنی فراوان دارد.
( پُر ) پِیناپِین؛ پِینا؛ تیرمال؛ تیر کش؛ جِنگ وُر جنگ؛ چوب کش؛ دِچ؛ دیزِلادیز؛ دچ؛ دینگلادیز؛ سر اِشکَن؛ سر مَل؛ سر مَل؛ مَل؛ فِر؛ قِز؛ قِم وُر قم؛ کو پَر؛ کو پَین؛ متروس؛ مُست مال؛ تیر کش؛ مَل؛ مِلِر ماست؛ دقل؛ دَگَل؛ دینگلادیز؛ مُست مال؛ تیر کش

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پر همان تن پوش پرندگان است و از آن به مناسبت در بابهای طهارت، صلات، و حج آمده است.
پَر(به فتح پ وسکون راء خوانده می شود.)

موارد بکارگیری عنوان پر در فقه
۱. ↑ جواهر الکلام ج۳۶ ص۳۳۸
...

دانشنامه عمومی

پَر یکی از انواع روییدنی های برون پوست ( اگزودرم ) است که بر پوست بدن روی دایناسورها، هم پرندگان ( پرنده ) و هم برخی غیر پرندگان ( غیر پرنده ) و احتمالاً دیگر شاهخزنده ریختان تشکیل می دهند. آن ها از جمله ویژگی هایی هستند که پرندگان موجود را از سایر گروه های زنده متمایز می کند.
پَرها در واقع پولک های تغییر شکل یافته ای هستند که منشأ پولک خزندگان است. آن ها پیچیده ترین ساختارهای پوششی موجود در مهره داران و نمونه ای برتر از یک نوآوری پیچیده تکاملی در نظر گرفته می شوند. فرق اساسی پرندگان با سایر جانوران وجود پَر روی پوست می باشد. پَر، ساقهٔ میانی تو خالی دارد که کُرک های ظریفی بر آن می رویند. پرها در فولیکول های ریز در روپوست یا لایه بیرونی پوست تشکیل می شوند که پروتئین های کراتین را تولید می کنند. بتا کراتین های موجود در پر، نوک و پنجه ها - و پنجه ها، پولک ها و پوسته بیرونی خزندگان - از رشته های پروتئینی تشکیل شده اند که با پیوند هیدروژنی به صفحه بتای پلیسه دار می پیوندند که سپس توسط پل های دی سولفیدی به ساختارهایی حتی سخت تر مانند α - کراتینهای مو، شاخ و سم پستانداران تبدیل می شوند. سیگنال های دقیقی که باعث رشد پرها بر روی پوست می شوند مشخص نیست، اما آشکار شده است که فاکتور رونویسی cDermo - 1 باعث رشد پرها روی پوست و پولک های روی پا می شود.
آنها برای پرواز، عایق حرارتی و ضدآب کمک می کنند. علاوه بر این، رنگ برای ارتباط و دیدگریزی کمک می کند. پرشناسی ( یا دانش پر ) نام علمی است که به مطالعه پرها می پردازد. این پَرها غشای محافظی را برای بدن و پوست به وجود می آورند و بدن را از سرما و گرما و صدمه محفوظ نگه می دارند. از روی شفافی یا کِدِر بودن پَرها به آسانی می توان به سلامت پرندگان پی برد. معمولاً بین وزن بدن و تعداد پَرها نیز نسبت مستقیمی وجود دارد. همچنین از نظر اندازه، نسبتی بین اندازه پَر و اندازه بدن دیده می شود.
پوست و پَرهای بدن پرندگان به منزله محافظی در برابر عوارض و عوامل خارجی به شمار می رود. پوست بدن در پرندگان نازک و ظریف است و پَرها بر روی آن قرار گرفته است. پوست پرندگان عاری از هرگونه غده ( عرقی یا چربی ) می باشد و فقط در پوست ناحیه دم مقداری غده وجود دارد که به آن غدد چربی گویند و پرنده به کمک ترشحات آن پرهای خود را جلا می دهد تا طراوت خود را حفظ کنند.
پرها چندین کاربرد بهره برداری، فرهنگی و مذهبی دارند. پرها هم نرم هستند و هم در برای دام انداختن گرما عالی هستند؛ بنابراین، گاهی از آن ها در ملافه های درجه یک، به ویژه بالش، پتو و تشک استفاده می شود. آن ها همچنین به عنوان پُرکننده برای لباس های زمستانی و رختخواب در فضای بازمانند کتهای لحافی و کیسه خواب استفاده می شوند. غازها و اردک خال دار دارای پوشش زیربنایی بزرگی هستند، توانایی انبساط از حالت فشرده و نیز از حالت روی هم برای دام انداختن مقدار زیادی هوا را دارند. از پرهای پرندگان بزرگ ( اغلب غازها ) برای ساختن قلم پر استفاده می شود. از لحاظ تاریخی، شکار پرندگان برای پرهای زینتی برخی از گونه ها را در معرض خطر قرار داده و به انقراض گونه های دیگر کمک کرده است. امروزه پرهای به کار رفته در مد و لباس های نظامی از پسماند مرغداری از جمله مرغ، غاز، بوقلمون، قرقاول و شترمرغ به دست می آید. این پرها رنگ شده و دستکاری می شوند تا ظاهرشان بهتر شود، زیرا پرهای ماکیان در مقایسه با پرهای پرندگان وحشی به طور طبیعی اغلب از نظر ظاهری کدر هستند.
عکس پرعکس پرعکس پرعکس پرعکس پر

پر (ارومیه). پَر، روستایی است از توابع بخش نازلو و در شهرستان ارومیه استان آذربایجان غربی ایران. تصویر ماهواره ای روستای پَر
این روستا در دهستان نازلوی شمالی قرار داشته و بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ جمعیّت آن ۶۳۰ نفر ( ۱۵۶ خانوار ) . [ ۱]
عکس پر (ارومیه)

پر (فیلم ۱۹۷۵). پر ( انگلیسی: Per ) یک فیلم درام به کارگردانی هانس کریستنسن است که در سال ۱۹۷۵ منتشر شد. [ ۱] از بازیگران آن می توان به اوله ارنست، انه بی واربورگ، آنگنیه تا ایکمانر و هانس کریستنسن اشاره کرد. این فیلم، نمایندهٔ کشور دانمارک جهت رقابت برای جایزه اسکار بهترین فیلم بین المللی در چهل و هشتمین دوره جوایز اسکار بود که البته به فهرست نهایی نامزدها راه نیافت. [ ۲] آنگنیه تا ایکمانر بابت نقش آفرینی در این فیلم برندهٔ «جایزه بودیلِ بهترین بازیگر نقش اول زن» شد. [ ۳] [ ۴]
عکس پر (فیلم ۱۹۷۵)

پر (مدل مو). پر ( انگلیسی: Feathered hair ) یا فارا نوعی مدل مو است که در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی تا اوایل دهۀ ۸۰ رایج بود. این مدل مو برای موهای لخت طراحی شده بود و به شکل لایه لایه کوتاه می شد. این مدل مو به طرفین یا بالا شانه می شد و حالتی شبیه پر پرندگان به خود می گرفت.
این مدل مو در اوایل دهۀ ۱۹۷۰ به اوج محبوبیت خود رسید و افراد سرشناس بسیاری، از جمله دوروتی همیل، راب لو و جان تراوالتا از آن استفاده می کرد، اما این مدل مو بیشتر با نام فارا فاست معروف شده است.
عکس پر (مدل مو)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پَر (feather)
پَر
پَر
برآمدگی سخت و محکم لایۀ خارجی پوست پرندگان، حاصل از پروتئینی با نام کراتین. پرها عایقی برای پرنده ایجاد می کنند و به کار پرواز می آیند. پرها انواع گوناگون دارند که عبارت اند از شاه پرهای روی بال ها و دم، کرک پرها برای نگهداری حرارت بدن، و رشته پرها (پوش پرها) که سطح بدن را می پوشانند. رنگ آمیزی پرها اغلب برای استتار یا رفتارآمیزشی و سایر نمایش ها اهمیت دارد. پرها سالی یک بار تعویض می شوند. از نظر تعداد پرها تفاوت فاحشی بین گونه ها وجود دارد. مثلاً، قویِ سوت زن بالغ بر ۲۵هزار پوش پر دارد، در حالی که پوش پرهای مرغ مگس خوارِ گردن قرمز کمتر از ۹۵۰ عدد است. پرها معمولاً از دوقسمت اصلی محور و ریش ها تشکیل می شوند. محور خود دو قسمت دارد؛ یکی خامه که برهنه و توخالی است، و دیگری ساقۀ توپر اصلی که ریش ها به آن می چسبند. خامه درون پوست قرار می گیرد و در قاعده سوراخی دارد که در طول رشدِ پر مواد غذایی از آن عبور می کنند. ریش ها که پهنه را می سازند، برگی شکل اند، در انتها باریک می شوند، و هر کدام از مجموعه ای رشته های بیرون زده با نام ریشک ها نگهداری می کنند؛ به طوری که هر ریش شبیه یک پر کوچک است. ریش های مجاور را قلاب های روی آن ها به یکدیگر وصل می کند. بسیاری از پرها پرچه یا ساقۀ دوم هم دارند که از سطح زیرین بیرون می زند. در این محل خامه به ساقه اصلی تبدیل می شود. پرچه معمولاً کوچک است، امّا در برخی پرندگان، مثل شترمرغ ها، به اندازۀ ساقۀ اصلی است.

جدول کلمات

سرشار, لبریز, مالامال, آکنده , لبالب

مترادف ها

cilium (اسم)
پر، مژه، تاژک، مویچه

feather (اسم)
پر، پروبال

plume (اسم)
پر، تل

fin (اسم)
پر، دست، بال، باله، پره ماهی، بال ماهی، پرک، پره طیاره

top-full (صفت)
پر، لبریز، مالامال

populous (صفت)
پر، بی شمار، زیاد، پرجمعیت، کثیرالجمعیت

full (صفت)
مطلق، کامل، انباشته، بالغ، تمام، مفصل، پر، لبریز، رسیده، سیر، مملو، اکنده

rounded (صفت)
تمام، تمام شده، پر، مستدیر، گرد شده، بصورت عدد صحیح، شفاف شده

ample (صفت)
وسیع، فراوان، مفصل، فراخ، بیش از اندازه، پر، پهناور، چیز عزیز و پربها

loaded (صفت)
پر، مست، مملو، بار شده، پربار، دارای پول زیاد، پولدار

laden (صفت)
پر، سنگین، مملو، سنگین بار، بارگیری شده

fraught (صفت)
پر، دارا، مملو، بار شده

rife (صفت)
معمولی، پر، متداول، عمومی، عادی، زیاد، شایع، مملو

flown (صفت)
پر، لبریز، لبالب

فارسی به عربی

ریشة , زعنفة , کافی , کامل , کثیر السکان , مدور , مهمل

پیشنهاد کاربران

منبع. کتاب فرهنگ ریشه های هند و اروپایی زبان فارسی دکتر منوچهر آریان پور کاشانی
پر
واژه پر
معادل ابجد 202
تعداد حروف 2
تلفظ por
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: pur]
مختصات ( پَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی par
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
واژه پر از فارسی میانه ( /⁠purr⁠/ ) ، از زبان پیش ایرانی * اوستایی قدیم وهمزاد اوستایی 𐬞𐬀𐬭𐬆𐬥𐬀 "پر" ) ، سانسکریت पर्ण ( parṇ�، "پر" ) ،
منبع . فرهنگ واژه اوستایی
فرهنگِ سَنسکریت - فارسی

پیشوندِ " پَرَ/پرا" ( اوستایی ) و پیشوندِ " پَر /پَهر" ( پارسیِ میانه ) :
پیشوندِ " پَرَ " در زبانِ اوستایی به چمِ " دور:weg، به کنار:zur seite ، پیش:fort " بوده است. کریستین بارتولومه در زیرِ ریشه یِ اوستاییِ " پَر" و پیشوندِ " پَرَ" واژه یِ " پیش" را چندین بار آورده است. چرا؟
...
[مشاهده متن کامل]

چون خودِ واژه یِ " پیش" برآمده از ریشه یِ اوستاییِ " پَر" است و این ریشه در حالتِ مفعولی - گذشته یِ خود یعنی " پرتَ:pərəta" با دگرگونیِ آواییِ " رت" به " ش"، به ریختِ " پیش" درآمده است. نمونه هایِ دگرگونیِ آواییِ " رت/رد" به " ش" در اوستایی بسیار است و ویژه یِ همین زبان می باشد بمانندِ " اَرتَ ( از ریشه اَر ) /اَشَ، مَرتیَ/مشیَ، خوَرتَ ( از ریشه خوَر ) /خواشَ، مرتَ ( از ریشه مَر ) /مشَ، برتَ ( از ریشه بَر ) /باشَر، کرتَ ( از ریشه کَر ) /کشَ و . . . "؛ پس به همین گونه داریم: پرتَ:pərəta به pəša و سپس به "پیش".
این پیشوند در زبانِ پارسیِ میانه - کُنونی به ریختِ " پَر:par " آمده است. برای نمونه : پَر ریختن، پَر بودن، پَرگودن، پَرهیختن، پَردادن، پَرتاب، پَرت، پَرواز ، پَرگست و. . . "
همچنین "پَر" در واژگانی همچون " پَریدن، پَراندن" به " دور " و در واژگانی همچون " پَر، پَر و بال" به "کنار، بغل" نِشانِش دارد.
ریختِ دیگرِ پیشوندِ " پَر:par" در زبانِ پارسیِ میانه ، " پَهر: pahr" بوده است، دگرگونیِ آوایی " اَر:ar" به " اَهر:ahr" در زبانِ پارسیِ میانه دیده شده است:
نمونه : ریشه یِ " اَر:ar" از زبانِ اوستایی به " اَهر" در پارسی میانه در واژگانی همچون " اَهراکیه:اَهر. آک. یه" و . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد1:
هنگامیکه با "دور شدن/کردن، کنار رفتن/گذاشتن، حذف شدن/کردن، رد و انکار شدن/کردن، ممنوع شدن/کردن" سر و کار داریم، می توانیم از پیشوندِ " پَر" بهره بجوییم.
ما برای آسان سازی در زبانِ پارسی می توانیم عملگرهایِ " دور:weg" و " به کنار : zur seite" را با پیشوندِ " پَر" بیاوریم و عملگرِ " fort" را با پیشوندِ " پیش، فر".
برای نمونه در زبان آلمانی واژه یِ " weg. fallen " به چمِ " حذف شدن" است که برپایه یِ آنچه که گفته شد و همچنین" fallen = افتادن"، می توان کارواژه یِ " پَرافتادن" را به همین معنا از آن بیرون کشید. یا کارواژه یِ " zur seite gehen" در زبانِ آلمانی به چمِ " ( به ) کنار رفتن" است که ما می توانیم کارواژه یِ " پَر رفتن " را نیز بکار ببریم یا واژگانی همچون "beseitigen " به چمِ " کنار گذاشتن" و . . . را می توان به همین گونه با پیشوندِ " پَر" همراه ساخت.
شما خود میتوانید بسته به کارواژه، پیشوند " پَر" را با آن همراه سازید و نوکارواژه یِ خود را بسازید.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته:در زبانِ اوستایی این پیشوند را با پیشوندِ " پئیری: pairy " یکی نپندارید.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستونِ 852 از نبیگِ "فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن" ( کریستین بارتولومه )

پر
لمالم
"پر "
کنایه از خیلی زیاد
[ضم پ ]
پر full
واژه پر یا انباشته از ریشه هندواروپائی پلهنوس plhnos و هندو ایرانی پرهنس prhans ودر اوستا پرن perena ودر روسی پولنیج jpolny ودر ایتالیائی پینو pieno که در انگلیسی full تبدیل شده.
لازم است در اینجا بواسطه همصدائی پر یا انباشته واژه پر یا بال نیز کنجانده شود
...
[مشاهده متن کامل]

پر - بال
از ریشه هندو اروپائی پرنوم pornom - و هندو ایرانی پارنم parnam ودر اوستا پرنا parna ودر سانسکریت نیز بهمین نام پرنا که در انگلیسی فرن fern میباشد
از آن پری که از او یافتی بکن پرواز
هزارساله ره اندر پرت نباشد دور
بپر چو خسته شود آن پرت سجودی کن
برای حال من خسته جان و دل مهجور
مولانا

کیپ تا کیپ
پر ملات
پُر یعنی ذخیره شده
پَر یعنی پَر پرنده
کتل
زیاد
فراوان
در گفتار لری:
پُر =لبالب، مملو، سر ریز
پِر، پَر ( ( ر ) کوتاه ( در فارسی پَر ) ) = پرش، پریدن، پرواز
پَر ( ( ر ) کشیده ) = پَر و پوشش پرندگان، بَرگ، برگ درختان
پَر هر چیزی= کنار، پهلو، کنار یا دوروبر هر چیزی، مانند برگ درختان و پَر پرندگان که دور آنها را پوشانده
...
[مشاهده متن کامل]

پَری = کناری

پَرْ :
در گویش بختیاری به کوه کنارهٔ روستا پَرْ می گویند و به پشت آن کوه پُشت پَر گفته می شود .
مانند : پَرِ بَتوَنْد و پُشت پَرِ بَتوَنْد
( بَتوَنْد روستایی است در میانهٔ راه شوشتر به مسجدسلیمان )
در گویش بختیاری پِرْ به معنی بار ، دفعه ، مرتبه است
سقرثتوزکصطحشورحشو
لمالم

هو
رمانی از ماتیسن.
پر : به معنی پناه و پشتیبانی
مرا آفریننده ، از فرّ خویش
بپرورد و بنشاند در پَرِّ خویش
دکتر کزازی در مورد واژه ی پر می نویسد : 《 . . . و می تواند بود که در این کاربرد و معنی ریختی از " فر" باشد . 》وی در ادامه می نویسد : 《 نیز اگر واژه را پندارشناسانه بکاویم و بگذاریم ، می توانیم گفت که این کاربرد و معنی در " پر " از رفتار مرغان برآمده است که تخم یا جوجگان خویش را در زیر پر می گیرند و می پرورند. 》
...
[مشاهده متن کامل]

نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۴۰.

full of
لبریز
اصرار در کار. مانند: پِر نبند= اصرار نکن
Per
پَر ( بافشار بر روی ر ) در کردی به چم دور است.
در سانسکریت:pra
در پارسی:فرا
در زبان گیلکی : پدر
مملو
درزبان مازندرانی هم به پدر گفته میشود
پِرْ : در زبان گیلکی به پدر گفته می شود.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس