ولی

/vali/

مترادف ولی: سرپرست، قیم، کفیل، وصی، مرشد، دوست

برابر پارسی: سرپرست

معنی انگلیسی:
but, however, only, yet, guardian, tutor, maste, warden, saint, except, friend, master

فرهنگ اسم ها

اسم: ولی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vali) (فارسی: ولي) (انگلیسی: vali)
معنی: دوست، یار، سرپرست، از نام های پروردگار، پدر یا مادر یا کفیل خرج کودک، ( در فقه، در حقوق ) آن که بر طبق قانون اختیار تصمیم گیری در مورد دیگری دارد، ( در ادیان ) دارنده ی بالاترین مقام در دین پس از پیامبر اسلام ( ص )، ( در تصوف ) آن که در سلوک به نهایت رسیده است، عارف و اصل، ( اَعلام ) از القاب حضرت علی ( ع )، ( در ادیان ) دارنده ی بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر ( ص )، پدر، مادر یا کفیل، دوست و یار نیکان، بالاترین مقام در دین اسلام پس از پیامبر ( ص )، لقب علی ( ع )، از نامهای خداوند
برچسب ها: اسم، اسم با و، اسم پسر، اسم عربی، اسم مذهبی و قرآنی

لغت نامه دهخدا

ولی. [ وَ ] ( حرف ربط ) مخفف ولیکن. صاحب المعجم گوید: اصل آن ولیک است و ولیک اصلش لیک. ولیک اصلش بیک به پارسی قدیم میرسد که امروز مهجورالاستعمال است. رجوع به المعجم فی معاییر اشعار العجم شود. ولیکن. ولکن ( عربی ). حرف ربط است و استثناء را رساند. اما :
ستایش خوش آید همه خلق را
ولی سست باشند گاه کرم.
ابوشکور.
به نیک و بد سر آید زندگانی
ولی از تو نباشد شادمانی.
( ویس و رامین ).
چو ابراهیم با بت عشق می باز
ولی بتخانه را از بت بپرداز.
نظامی.
گر نمی آید بلی زیشان ولی
آمدنْشان از عدم باشد بلی.
مولوی.
گفتم به گوشه ای بنشینم ولی دلم
ننشیند از کشیدن خاطر به سوی دوست.
سعدی.
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.
حافظ.
خال سرسبز تو خوش دانه عیشی است ولی
بر کنار چمنش وه که چه دامی داری.
حافظ.
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من.
حافظ.

ولی. [وَل ْی ْ ] ( ع اِمص ) نزدیکی. ( منتهی الارب ). قرب. ( اقرب الموارد ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اِ ) باران بعدِ باران وسمی. ( منتهی الارب ). باران پس ازباران یا پس از وسمی. ( اقرب الموارد ). || نزدیک : داره ولی داری ؛ قریب منه. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) بعدِ وسمی باریدن باران. ( منتهی الارب ). || نزدیک شدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج المصادر ). || حصول دومی پس ازاولی بدون فاصله. ( اقرب الموارد ). پی درپی درآمدن.

ولی. [ وَ لی ی ] ( ع اِ ) باران دوم بهاری. ( منتهی الارب ). باران که پس از باران می بارد، یا باران بعدِ وسمی. ( از اقرب الموارد ). ج ، اولیة. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

ولی.[ وَ لی ی ] ( اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی. دوست ویار نیکان. ( مهذب الاسماء ) : اﷲ ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور. ( قرآن 257/2 ).

ولی. [وَ لی ی / وَ ] ( از ع ص ، اِ ) محب و صدیق. ( از اقرب الموارد ). محب و دوستدار. معین و ناصر. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ناصر. نصیر. ( اقرب الموارد ). یاری دهنده. ( غیاث اللغات ). یار و مددکار. || دوست. ( منتهی الارب ). دوست و صدیق. ( غیاث اللغات ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ولیکن، ولیک، کلمه استثنابه معنی مکرواما، دوستدار، یار، مددکار، نگهبان، یاری دهنده
استثنائ رارساند اماولیکن : خال سر سبز تو خوش دان. عیشی است ولی بر کنار چمنش وه که چه دامی داری . ( حافظ )
ولییات و آن مونث اولی است

فرهنگ معین

( وَ یُ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - دوست ، یار. ۲ - نگهبان . ۳ - کسی که عهده دار انجام کارهای کس دیگر باشد.
(وَ ) [ ع . ] (حر رب . ) استثناء را رساند: اما، ولیکن .

فرهنگ عمید

۱. پدر و مادر یا کفیل شخص.
۲. (فقه، حقوق ) آن که اختیار کسی در دست اوست.
۳. آن که پس از پیامبر بالاترین مقام را دارد.
۴. [قدیمی] دوست.
۵. (تصوف ) بندۀ مقرب درگاه خدا.
* ولی دم: (فقه ) خویشاوند نزدیک مقتول که برای گرفتن انتقام یا دریافت خون بها اقدام کند.
= لکن: خال سرسبز تو خوش دانهٴ عیشی ست ولی / برکنار چمنش وه که چه دامی داری (حافظ: ۸۹۴ ).

واژه نامه بختیاریکا

( وِلی ) بار

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَلِیُّ: صاحب اختیار- سرپرست- دوست اداره کننده امور (کلمه ولی از ماده ولایت است ، و ولایت در اصل به معنای مالکیت تدبیر امر است ، مثلا ولی صغیر یا مجنون یا سفیه ، کسی است که مالک تدبیر امور و اموال آنان باشد ، که خود آنان مالک اموال خویشند ، ولی تدبیر امر اموا...
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
ریشه کلمه:
ولی (۲۳۱ بار)

«ولیّ» (سرپرست و حافظ) از مادّه «وَلاء» و «واق» (نگهدارنده) گر چه از نظر معنا شبیه اند ولی این تفاوت را دارند که یکی جنبه اثباتی را بیان می کند و دیگری جنبه نفی را، یکی به معنای نصرت و یاری است و دیگری به معنای دفاع و نگهداری.
در مورد فرق میان «ولیّ» و «نصیر» بعضی گفته اند:«ولیّ» کسی است که بدون درخواست به انسان کمک کند،اما «نصیر» مفهومی اعم دارد. این احتمال نیز وجود دارد که «ولیّ» اشاره به سرپرستی است که به حکم ولایت و بدون درخواست، حمایت وکمک می کند، و «نصیر» فریادرسی است که بعد از تقاضای کمک به یاری انسان می شتابد.

دانشنامه عمومی

ولی (خدمتکار). یک وَلِی ( به انگلیسی: Valet ) یا وارلِت ( به انگلیسی: Varlet ) مردی خدمتکار است که برای این که همراه شخصی استخدام کنندهٔ خود باشد، استخدام شده است. در قرون وسطی و رژیم پیشین ( هرچند که منابع نشان می دهند این نوع خدمتکاری تا سدهٔ بیستم هم دیده شده است[ ۱] ) ، ولی دو شامبرا نقشی برای درباریان جوان و متخصصان مانند هنرمندان در یک دربار سلطنتی بود، اما اصطلاح «وَلِی» به خودی خود، اغلب به معنای خدمتکاری معمولی بود که مسئول لباس ها، متعلقات شخصی و همچنین پیگیری قرارهای جزئی کارفرمایش بود. در ایالات متحدهٔ آمریکا، این اصطلاح اغلب برای یک خدمتکار پارکینگ استفاده می شود و این نقش اغلب با باتلر اشتباه گرفته می شود.
عکس ولی (خدمتکار)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

وَلی
(در لغت به معنی سرپرست و دوست) اصطلاحی است عرفانی با یک کاربرد مشهور و سه کاربرد غیرمشهور. کاربرد مشهور این کلمه، به صورت وصفی، دربارۀ سالکانی به کار می رود که از افقِ عالم مادّه گذر کرده و لذا به مقام تصرّف در آن رسیده باشند. استعمالِ شایعِ کلمۀ ولی و اولیا ناظر به همین معنی است. نیز این کلمه به معنیِ کسی که طاعات او متوالی است و هیچ معصیتی در میانۀ این طاعات واقع نمی شود؛ یا کسی که خداوند او را برای خود خالص گردانیده و خود سرپرستی او را به عهده گرفته است؛ یا کسی که خداوند او را از نظر رتبت در کنار خود نهاده و حجاب ها را از قلب او برطرف گردانیده به کار می رود. مرتبۀ هر ولی با ولی دیگر متفاوت است. از جهت اطلاق واژۀ ولی میان صوفیان شیعی و سنی مذهب اختلاف وجود دارد، اگرچه همۀ آن ها علی بن ابی طالب (ع) را سرسلسلۀ همۀ عارفان و مکتب های عرفانی می دانند. از نظر عارفان شیعه، کامل ترین مرتبه ای که نصیب ولی ای از اولیاء شده است، مرتبۀ ولی مطلق، پیامبر اکرم (ص) و وارثان دوازده گانۀ بالاستحقاق اوست. نیز پس از اینان، کامل ترین اولیاء، اولیای امت محمدی (ص) و از آن پس، اولیای دیگر امم هستند.

جدول کلمات

اما

مترادف ها

yet (حرف ربط)
ولی

though (حرف ربط)
اگر چه، گرچه، ولی، ولو، هر چند با اینکه

but (حرف ربط)
اما، ولی، لیکن، مگر

فارسی به عربی

رغم ذلک , لکن , مراقب , ولو ان
( ولی(اولیاء ) ) ولی الامر

پیشنهاد کاربران

ولیّ شخص مؤمن و با تقوایی است که از طریق طاعت خداوند به چنین منزلی نائل شده باشد.
و کرامت امر خالق العاده ایست که خداوند جهت تکریم اولیایش یا نصرت دینش، توسط ولی ظاهر می کند.
بین کرامت و معجزه فرق است. زیرا کرامت برای ولیّ و معجزه برای نبی اتفاق می افتد.
...
[مشاهده متن کامل]

بعد از رحلت حضرت خاتم الانبیاء محمد ( ص ) ، همواره افرادی بوده اند که به دلیل طاعت و عبادت خداوند به این درجه نازل شده اند، که معروف ترین آنها آل پیامبر محمد ( ص ) و دود مان او و سایر اولیای الهی در اعصار مختلف بوده اند.
ولیّ آدم با تقوا و مؤمنی است، بنابراین از کرامت و بزرگواری و قدرت تأثیرگذاری خود هیچگاه در تقلب و سحر و گناه استفاده نمی کند. و این فرق بیت ساحر و ولیّ است و پاسخ به شبهه معتزله که وجود ولیّ را بدلیل تشابه آن با ساحر انکار می کنند.

ولی: واژه ای فارسی و از ولیکن عربی گرفته نشده؛ بلکه اصل آن، وبیک بوده که در گذر زمان، ولیک و سپس ولی شده است. ( دستور تاریخی زبان فارسی دکتر خانلری )
این واژه همتای پارسی برای اما می باشد که عربی است.
...
[مشاهده متن کامل]

ولی ( سرپرست ) : همتای پارسی این واژه در زبان سغدی این است:
سرژیک saržik ( سغدی: sarcik )

"ولی" مخفف "ولیک" است که خود کوتاه شده ی "ولیکن" است
"اما" هم ریشه عربی دارد
واژه ی مهجور "پَن" معادل فارسی آنهاست
واژه ولی
معادل ابجد 46
تعداد حروف 3
تلفظ vali
نقش دستوری حرف ربط
ترکیب ( حرف ) [مٲخوذ از عربی، مخففِ ولیکن]
مختصات ( وَ ) [ ع . ] ( حر رب . )
آواشناسی vali
الگوی تکیه SW
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی عمید
ولی و مولی در زبان عربی به بیش از 20 معنا میادکه معروف ترینش به معنای دوست است که در آیات زیاد از قرآن ـمده است: ما لکم من الله من ولی ولا نصیر . در این آیه به معنای دوست ویار می اید>
فان الله مولاه و جبریل و صالح المومنین: در این آیه هم مولی فقط به معنای دوست میاد ورنه معنای آیا خراب میشه خصوصا اگر به معنای سرپرست بگیری توهین به رسول الله ص می شه
...
[مشاهده متن کامل]

دوست دار
دوست
کارساز
این واژه در قرآن و احادیث بکار رفته ولی مسلمان های عرب زبان منظور از اونو نفهمیدن و دلیلش می تونه این باشه که این واژه عربی نیست ، احتمالن این از فرهنگ های دیگه گرفته شده ، مثلن می تونه همخانواده بالا
...
[مشاهده متن کامل]
و والا باشه ، واژه والی هم با این واژه همخانواده است که این واژه هم می توانه همخانواده واژه ایرانی بالا و والا باشه ، این واژه به معنی دوست نیست .

( حرف ربط ) ولیکن. اما. ( ناظم الاطباء ) :
بشد که یاد خوشش باد روزگارِ وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا
حافظ
خود غم دندان به که توانم گفتن.
رودکی.
خود از شاه ایران بدی کی سزد؟
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
خود دور بی انصافان بگذشت در این شهر
زیرا بجهان چون شه ما دادگری نیست.
سنائی.
خود بحضورسگی بحر نگردد نجس
خود بوجود خری خلد نیابد وبا.
خاقانی.
خود چه زیانت کند گر بقبول سگی
عمر زیان کرده ای از تو شود محتشم.
خاقانی.
گفتی اگرچه خسته ای غم مخور این سخن سزد
خود بدلم گذر کندغم ببقای چون تویی.
خاقانی.

واژه ولی عربی است. واژه پارسی آن اگر می شود
۱. ادات رفع توهم، اما، لیکن: من افتادم ولی طوریم نشد.
۲. ادات شرط: من می روم ولی تو هم باید بیایی.
۳. استثنا را می رساند: من رفتم ولی تو نیامدی.
سلام. دو معنی دارد : ۱. سرپرست و یاور
۲. استثنا را می رساند
صاحب ولایت . [ ح ِ وِ ی َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) پیر. مرشد. ولی : کسی را که نزدیک ظنت بدوست چه دانی که صاحب ولایت خود اوست . سعدی .
زادآور:ولی
زادآوران:والدین
از نظز شیعیان یعنی سرپرست
از نظر اهل سنت یعنی دوست
در مقابل=اما ، ولیکن
گرچه دیگر جان تهدید و زندان رفتن و محرومیت
از حقوقم را ندارم اما همه اینها در برابر درد گزش وجدان هیچ است. وجدانی که به من میگوید اگر تقدیر نعمت قلم
را به تو ارزانی داشته است در مقابل بار گران از حق نوشتن و دفاع از هموطنانت را هم که عاشقشان هستی بر
دوشت نهاده است
سرپرست، رئیس، جانشین
لیک
لغت نامه دهخدا
لیک . ( از ع ، حرف ربط ) صورتی از لکن عربی است که آن را لیکن ، ولیک و ولی نیز گویند. مخفف لیکن است . لکن . امّا. بیک . ولیکن . پن . صاحب المعجم گوید: �در پارسی قدیم بیک استعمال کرده اند به امالت کسره ٔ باء و اکنون آن لفظ از زبانها افتاده است و مهجورالاستعمال شده و باء را به لام بدل کرده اند و لیک میگویند�. بنابراین ، لیک مخفف لکن عربی نیست و بی شبهه اصل آن بیک فارسی است و به همان معنی :
...
[مشاهده متن کامل]

هر دو یک گوهرند لیک به طبع
این بیفسرد وآن دگر بگداخت .
رودکی .
برگرفته از تارنمای �واژه یاب�

آنگه
بهتره که هم خانواده هم داخل چیزی که منویسید باشه تا کسای بیشتری بتونن استفاده کنن و همینطور توضیحاتتون کامل تر و و جامع تر باشن
سرپرست، قیم، کفیل، وصی، مرشد، دوست، اما، ولیکن، ولیک، کلمه استثنابه معنی مکر، دوستدار، یار، مددکار، نگهبان، یاری دهنده
پیوسته
لغت "ولی" در زبان عربی در موارد متعددی و معانی مختلفی به کار می روداز بنده آزادشده تا داماد یک قبیله و عشیره و یا ضامن و متعهد یا کسی که ضمانت او شده ، و وو همه آنها در معنای پیوستگی مشترکند. پیوستگی، نزدیک ترین معنا برای واژه ولایت است.
...
[مشاهده متن کامل]

تولی: روی کردن به چیزی برای پیوستن
تولی عن . . : روی کردن از چیزی برای گسستن و ناپیوستن

یکی از القاب امام دوم شیعیان
ولی یعنی سرپرست یک قوم بزرگ و گرامی ، ولی یعنی پاک و با ایمان ، و شناخته شده شدن در مردریش سفید خوبی ها و انسانیت
ولی یعنی تمام عطوفت و مهربانی به هم نوعان و وجود معنوی و نیکی در انسانیت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس