همخوان

/hamxAn/

مترادف همخوان: صامت، هماهنگ

معنی انگلیسی:
congruent, correspondent

لغت نامه دهخدا

هم خوان. [ هََ خوا / خا ] ( ص مرکب ) هم سفره. ( یادداشت مؤلف ) :
بر او زآن شگفت آفرین خوان شدند
به خوردن نشستند و هم خوان شدند.
اسدی.
هم خوان تو گر خلیفه نام است
چون از تو خوردترا غلام است.
نظامی.
چو هم خوان خضری بر این طرف جوی
به هفتادوهفت آب لب را بشوی.
نظامی.
چه جای عزلت و ملک است کآنجا ساخت همت خوان
که عنقا مور خان گشت و سلیمان مرد هم خوانش.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

هم سفره

فرهنگستان زبان و ادب

{consistent} [رایانه و فنّاوری اطلاعات] سامانه ای که اجزای آن با یکدیگر همخوانی یا سازگاری داشته باشد متـ . سازگار
{consonant} [زبان شناسی] آوایی که در تولید آن نوعی مانع در مسیر جریان هوا ایجاد شود متـ . صامت

مترادف ها

consonant (صفت)
موافق، هم اهنگ، همخوان

پیشنهاد کاربران

a dinner/dining companion ( =someone you have dinner with )
هم خور. [ هََ خوَرْ / خُرْ ] ( ص مرکب ) هم خوراک. هم کاسه. ( یادداشت مؤلف ) .

بپرس