هلال

/helAl/

مترادف هلال: ماه نو، نوماه، نیم دایره

برابر پارسی: گردی ماه

معنی انگلیسی:
arc, arch, bow, lunar, meniscus, moon, parenthesis, new moon, crescent

لغت نامه دهخدا

هلال. [ هَِ ] ( ع اِ ) ماه نو و ماه دوشبه تا شب سوم یا تا شب هفتم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مهچه. ماهچه. ماه نو. ( یادداشتهای مؤلف ) :
ضعیف ناشده در خدمتت قوی کی شد
هلال ناشده مه کی شده ست بدر منیر؟
عنصری.
پایش به سان دامن دیبای زرّبفت
دمّش پر از هلال و جناحش پر از جدی.
منوچهری.
پدید آمد هلال از جانب کوه
به سان زعفران آلوده محجن.
منوچهری.
به سعادت هلال جمادی الاولی را بدید و از باغ حرکت کرد. ( تاریخ بیهقی ).
قارون شوی ارچند در سوءالی
خورشید شوی گرچه تو هلالی.
ناصرخسرو.
چون سوی خورشید دارد روی خویش
ماه تابنده شود خوش خوش ، هلال.
ناصرخسرو.
چو طاوس خورشید بگشاد بال
زراندودشد لاجوردی هلال.
خاقانی.
با بزمت اجتماع طرب سال و مه چنانک
از باده هلال لب ساغر آفتاب.
خاقانی.
مصطفی بر براق و دست مرا
بر هلال رکاب دیدستند.
خاقانی.
آن مه نو را که تو دیدی هلال
بدر نهش نام چو گیرد کمال.
نظامی.
گر از نعلش هلال اندازه گیرد
فلک را حلقه در دروازه گیرد.
نظامی.
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد
پیش دو ابروی چون هلال محمد.
سعدی.
دیگر چه توقع است از ایام
چون بدر تمام شد هلالم.
سعدی.
از روی تو ماه آسمان را
شرم آمد و شد هلال باریک.
سعدی.
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد.
حافظ.
ترکیب ها:
- هلال ابرو. هلال منظر. هلالی. رجوع به این مدخل ها شود.
|| ماه دو شب آخر ماه یعنی بیست وششم وبیست وهفتم ، و در شبهای غیرمذکور قمر خوانندش. || آب اندک در تک چاه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پیکان دوشاخه. ( منتهی الارب ). که بدان شکار کنند. ( اقرب الموارد ). || مار. || مار نر. || پوست مار که می اندازد. || شتر لاغر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بقیه روغن که در خنور بماند. ( منتهی الارب ). || گیسوی کفش. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گرد و غبار. ( منتهی الارب ). و گویند پاره ای از غبار. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بدان خر را پی کنند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || خسته خرمای خمیده. ( منتهی الارب ). || کودک خوب صورت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کناره سنگ آسیا که شکسته بود. || سنگ برهم نهاده. || سپیدی که در بن ناخن پیدا گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ماه نو، ماه ازشب اول ماه قمری تاسه شب بشکل کمان
(اسم )ماه (قمر ) ازشب اول ماهقمری تا سه شب که در آسمان بشکل کمانی مشاهدهمیشود
باران نخستین

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (اِ. ) ماه نو.

فرهنگ عمید

ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده می شود، ماه نو.
* هلال احمر: مؤسسه ای خیریه در کشورهای اسلامی، با تٲسیسات امدادی و درمانی که به آسیب دیدگان و زخمی شدگان جنگ و دیگر نیازمندان کمک می کند.

دانشنامه عمومی

هلال (ریاضیات). هلال یکی از اشکال ریاضیات است. هلال سطح محصور بین دو کمان از دو دایره متقاطع است که بین دو دایره مشترک نباشد.
اگر دو دایره را در نظر بگیرید که یکدیگر را قطع کرده اند. بر اثر این انقطاع سه سطح به وجود می آید. یکی از این سطوح بین دو دایره مشترک است که خارج از مبحث ماست. اما دو سطح می ماند که دو هلال مانند را تشکیل می دهند، در ریاضیات به هر یک از این دو شکل یک هلال می گویند.
به بیان ریاضی: L = A − A ∩ B
اگر میخواهید که فرمولی کلی تر برای محاسبه این شکل داشته باشید میتوانید از فرمول زیر استفاده کنید. مثلا برای محاسبه مساحت هلال در شکل پایین، وسط ابتدا باید مرکز دو دایره را رسم کرد و سپس از مرکز به نقاط تقاطع دو دایره پاره خط رسم کرد به گونه ای که یک لوزی تشکیل شود. بعد مساحت لوزی را محاسبه میکنیم و بعد مساحت قطاع بزرگ تر یکی از دایره ها را محاسبه میکنیم و ضرب در دو میکنیم و در اخر هم مساحت لوزی را با ۲ برابر مساحت قطاع ها جمع میکنیم و حاصل را منهای مساحت یکی از دایره ها میکنیم. ( البته میتوان از فرمول مذکور برای۳ شکل پایین عکس استفاده کرد )
** گفته میشود که مساحت هلال را میتوان با استفاده از انتگرال نیز محاسبه کرد
هلال منسوب به بقراط خیوسی که مساحت آن را به صورت جزئی و نه کامل محاسبه نموده است.
عکس هلال (ریاضیات)عکس هلال (ریاضیات)عکس هلال (ریاضیات)عکس هلال (ریاضیات)عکس هلال (ریاضیات)عکس هلال (ریاضیات)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

هِلال (crescent)
هِلال
شکل قوسی کرۀ ماه هنگامی که نیمی از آن روشن است. همچنین به هر شیئی یا نمادی که به هلال ماه شباهت دارد اطلاق می شود. غالباً هلال با اسلام مرتبط است و نخستین بار ترک ها پس از فتح قسطنطنیه(۱۴۵۳) آن را بر پرچم خود نقش کردند و در پرچم بسیاری از کشورهای مسلمان دیده می شود. هلال احمرنزد مسلمانان معادل صلیب سرخاست.

هلال (الهلال). هِلال (الهِلال)
ماهنامۀ علمی، تاریخی و ادبی. همچنان در مصر منتشر می شود. الهلال را امیل و جُرجی زیدان لبنانی در قاهره بنیاد نهادند (۱۸۹۲) و جرجی تا پایان عمر (۱۹۱۴) سردبیر آن بود. رمان های تاریخی جرجی زیدان به صورت ضمیمۀ پیاپی، از ۱۸۹۲ تا ۱۹۱۴، و چندین رشتۀ مقالات از زیدان، روحی، خالدی و دیگران نیز دربارۀ نقد و تاریخ ادبیات در این ماهنامه چاپ شده است. بزرگانی چون جبران خلیل جبران، امین ریحانی، الیاس ابوماضی، توفیق حکیم، محمود تیمور، نجیب محفوظ و احمد امین در زمرۀ نویسندگان الهلال بوده اند. روزها، شاهکار طه حسین، هم نخستین بار در چند شمارۀ همین نشریه چاپ شد.

مترادف ها

arc (اسم)
قوس، کمان، هلال، جرقه، خم، خرپشته

meniscus (اسم)
هلال، نگارنده هلالی، گوژی یا کاوی سطح اب در لوله

lunule (اسم)
هلال، هلال ته ناخن، هر عضو هلالی

roundel (اسم)
هلال، دایره، صفحه کوچک و کروی شکل

پیشنهاد کاربران

arc, arch, bow, lunar
کمان، داس
برای هلال دو برابر پارسی《 مهداس 》و 《مهکام》پیشنهاد می شود که در دومی مهکام دارای دو بخش ماه و کام است که کام از بن واژه کم دیس دیگر خم است که در واژه های کمان ، کمند ، کام ( کام دهان ) ، کمچه، کمر و . . . آمده است
هِلال: ماهک، مهچه، ماهچه ١. ماهِ نو ٢. کمان، کمانه، کژواره
واژه هلال
معادل ابجد 66
تعداد حروف 4
تلفظ helāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَهِلَّة] ( نجوم )
مختصات ( هِ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی helAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
...
[مشاهده متن کامل]

منبع فرهنگ فارسی عمید
تنها واژه جایگزین پارسی ماه برای واژه صد در صد عربی هلال است.

سلیم
هلال: نخستین سه روز دیده شدن ماه را به عذبی هلال گویند که نه نیمه ست نه دایره بلکه باریکه ست یعنی ماه باریک یا باریک ماه.
در زبان پارسی میانه به هلال شدن ماه نرفسیتن گفته میشد
نرفسیتن جایگزین فراخوری بجای هلال شدن ماه هست
هلال از ریشه هل با تشدید لام به معنای صدا زدن و وجه اشتراکش با هلال ماه اینه که در قدیم شخصی را برای رؤیت ماه قرار می دادندو شخص هنگام رؤیت ماه شروع به صدا زدن مردم میکرد پس اسم هلال ماه رو بر اون گذاشتند.

بپرس