نیما یوشیج

/nimAyuSij/

فرهنگ فارسی

علی اسفندیاری متخلص به نیمایوشیج ( و. ۱۳۱۵ ه.ق .- ف. ۱۶ دی ماه ۱۳۳۸ ه.ش ) فرزند ابراهیم نوری [ اعظام السلطنه ] در دهکده یوش از قرای نور مازندران بسال ۱۳۱۵ ه.ق . متولد شد و پس از آمدن بطهران بمدرسه سن لوئی رفت و زبان فرانسه را نیکو فرا گرفت و بگفته خود به تشویق نظام وفا که استاد او بود بنظم شعر پرداخت نیمازبان عربی نیز میدانست . وفات او در روز پنجشنبه ۱۶ دی ماه ۱۳۳۸ ه.ش .بعلت ابتلای بمرض [ ذات الریه ] اتفاق افتاده است . مهمترین اثر وی [ افسانه نیما ] نام دارد . نیما در پایان عمر خویش بموجب وصیت نامه ای مرحوم دکتر محمد معین مولف همین فرهنگ را بوصایت خویش تعیین کرد . قسمتی از آن وصیت نامه چنین است [ در ۲۸ خرداد ... فکر میکردم برای دکتر حسین مفتاح چیزی بنویسم که وصیت نامه من باشد . بعد از من هیچکس حق دست زدن به آثار مرا ندارد بجز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد . دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند ... دکتر محمد معین که هنوز او را ندیده ام مثل کسی است که او را دیده ام . اگر شرعا میتوانم قیم برای ولد خود داشته باشم دکتر محمد معین قیم است - ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد . ] .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج متولد ۱۲۷۶ هـ. ش، شاعر و نویسنده معاصر که انقلاب شعری در کارنامه خود دارا می باشد.
علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج در ۲۱ آبان ماه ۱۲۷۶ هـ. ش در یوش متولد شده و در شب ۱۳ دی ۱۳۳۸ هـ. ش درگذشته است.کودکی او بین شبانان و آرامش کوهستانی در فضای زندگی کوچ نشینی و تفریحات بدوی گذشت. ایام کودکی اش را در روستای خود به تحصیل پرداخت و از آن جا به تهران آمد تا در دبیرستان سن لویی به درس ادامه دهد. در این مدرسه یکی از معلمین وی «نظام وفا» بود که بر اثر تشویق های او، نیما به سرودن شعر روی آورد. همزمان به تحصیل طلبگی و آموزش زبان عربی پرداخت. در سال ۱۲۹۸ هـ. ش کارمند وزارت مالیه شد، در حالی که از کار اداری نفرت داشت. آشنایی با زبان فرانسه راه تازه ای در پیش روی او گذاشت و یکسره ذهنش را به خود مشغول کرده بود.در سال ۱۳۰۰ نخستین کتاب شعرش را به نام «قصه ی رنگ پریده، خون سرد» با سرمایه شخصی منتشر ساخت.یک سال بعد ۱۳۰۱ «افسانه» نیما –به تعبیری سنگ بنای شعر نوین ایران– سروده شد و بعد از آن نیما با سرودن اشعار و نوشتن مقالات و نامه ها، نظریه ادبی خود، مبنی بر تحول و دگردیسی در ساختار شعر فارسی را به مخاطبان ارائه نمود.
دسته بندی اشعار نیما
اشعار نیما در سه دسته قرار می گیرد: اشعار سنتی، نیمه سنتی و آزاد.شعرهای سنتی وی اغلب در قالب مثنوی هستند و زبان در آن ها یکدست و صحیح به کار رفته؛ در اشعار نیمه سنتی، هدف شاعر نزدیک کردن شکل و ساختار شعر است به سوی شعر آزاد اما به صورت تدریجی، و در شعرهای آزاد به کلی شعری به وجود آورد که ریشه در طرز فکر نیما درباره محتوا و معنای شعر دارد. به عبارتی دیگر، در شعر سنتی، قالب های متعدد مثنوی، غزل، قصیده وجود دارد و شاعر موظف است محتوا را در یکی از این قالب ها ریخته و ارائه دهد، اما نیما اعتقاد داشت که این معنا و محتوای شعر است که شکل و شمایل شعر را می سازد. نیما وزن را حفظ کرد، اما کوتاهی و بلندی مصرع ها را با توجه به نوع مطلب شعر آزاد گذاشت. به اعتقاد نیما، شعر زمانی منسجم است که اعضای آن دارای ارتباطی دقیق باهم هستند، و هر کدام از اعضا دقیقاً سر جای خودشان قرار بگیرند، نیما در حوزه محتوا و معنای شعر تحول اساسی ایجاد کرد. او معتقد است که هر کس باید از دریچه ی نگاه خود هستی و پدیده ها را ببیند و شعرش نتیجه این طرز نگاه باشد. شاعر باید به درک پدیده ها و مشاهده ی دقیق آن ها بپردازد، مطالعه کند، بیندیشد و از تغییرات اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و علت های آن تغییرها، آگاه باشد. شاعر باید در جستجوی دنیای شخصی خود باشد، ایدئولوژی و جهان بینی خاص خود را پیدا کند و تنها به این راضی نباشد که از روزنه ی نگاه دیگران، هستی را تجربه کند و تنها یک مقلد صرف یا راوی اندیشه های دیگران باشد. در این صورت شاعر دارای نگاه شخصی می شود و شعرش برداشتی شخصی از پدیده ها و مسلماً متفاوت با برداشت دیگران. این است که محتوای شعر نیما یا مثلاً سهراب، اخوان و فروغ متفاوت است از شاعران دهه ها یا قرن های پیشین. چرا که هر کدام از آن ها فرزند زمان خویش هستند و در عین حال با مطالعه و مشاهده دقیق هستی، به نگاه و سبک خود دست یافته اند. اینجاست که تصاویر متفاوت از گذشتگان می شود. استعاره ها و تشبیهات متفاوت است، چون نگاه متفاوت است.
زبان شعر نیما
نیما در تمام اشعار سنتی و بعضی از اشعار نیمه سنتی زبانش فصیح و مطابق با نرم و هنجار است، اما در اشعار آزاد، خواننده با مشکل زبانی شعر نیما برخورد می کند و شعر فصیح نیست.نیما تلاش می کند در کنار شکستن صورت و ایجاد تحول در ساختار معنایی شعر، چارچوب زبانی را نیز بشکند و زبان شعر را به طبیعت «نثر» نزدیک کند، اما شکستن چارچوب زبان کار درستی نیست، چرا که زبان ازآنِ ملتی است که در طی قرن ها ساختار و نظام خود را یافته، و سیستمی بسیار دقیق و فعال است که تغییرات در آن بسیار حساب شده و آرام شکل می گیرد و به همین خاطر است که شعر نیما کمتر خوانده می شود و کمتر فهمیده می شود، زیرا خواننده در همان گام نخست دچار سردرگمی شده و هنجارشکنی های نیما در زبان، به او اجازه نمی دهد که از مصلخ زبان بگذرد و با شعر ارتباط برقرار کند. البته این ویژگی در اشعار کوتاه و ماندگار نیما کمرنگ شده است.
انقلاب در ادبیات شعری
...

دانشنامه آزاد فارسی

نیما یوشیج (یوشِ نور ۱۲۷۶ـ تهران ۱۳۳۸ش)
(نامِ اصلی: علی اسفندیاری). شاعر ایرانی. از خاندان اسفندیاریِ نور و پسر اعظام السلطنه و طوبی مفتاح بود و بعدها در دورۀ جوانی نام نیما یوشیج (اهل یوش) را برای خود برگزید. آموزش های مقدماتی را همراه برادرش، رضا، که او نیز بعدها نام دیگری (لادبُن) را برای خود برگزید، در یوش گذراند. برای آموزش های بعدی، این دو به مدرسۀ سن لوئی تهران فرستاده شدند. معلم ادبیات فارسی این مدرسۀ فرانسوی نظام وفای شاعر بود. پژمان بختیاری همشاگردیِ نیما بود. سپس در ادارۀ مالیه و سپس در وزارت معارف به کار مشغول شد. دو تجربۀ ناکام عاشقانه را از سر گذراند و سرانجام با خواهرزادۀ جهانگیرخان صوراسرافیل، عالیۀ جهانگیر، ازدواج کرد. همراه وی به تدریس در مدرسه های بارفروش (در آینده: بابل) لاهیجان، رشت و آستارا پرداخت. حاصل این ازدواج پسری به نام شراگیم بود. نیما در ابتدا به شیوۀ سنتی شعر می گفت. اما پس از آشنایی با ادبیات فرانسوی کوشید تا شعر فارسی را به تجددی گسترده مربوط کند. از این رو پس از منظومۀ قصۀ رنگ پریده (تهران، ۱۲۹۹) به منظومۀ افسانه (در روزنامۀ قرن بیستم، ۱۳۰۱) رسید و به لحاظ طبیعت گرایی، تصویرپردازی و زبان گفت وگو فصلی جدید را در شعر فارسی گشود. با این همه، او قید تساوی مصراع ها را اندکی دیرتر در اواخر دهۀ ۱۳۱۰ با قطعه های کوتاهش در مجلّۀ موسیقی برداشت و به شیوه ای رسید که اغلب به نام خود او از آن یاد می شود: شعرِ نیمایی. وی در این شیوه به منظومه سرایی هم پرداخت. پس از شهریور ۱۳۲۰ش بر تعداد شاعران جوانی که به سبکِ نیما شعر می گفتند، افزوده شد. شاعرانی مانند فریدون تولّلی و نادر نادرپور بیشتر به نیمایِ افسانه توجه داشتند و گویندگانی مانند مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو و سیاوش کسرایی شعرهای نیما را در دورۀ دومِ شعرگویی اش پیش چشم داشتند. نیما شاعری گوشه گیر بود، اما نامه ها و یادداشت های زیادی در زمینۀ مسائل نظری شعر جدید از وی برجای مانده است. او بی تردید، تأثیرگذارترین شاعر ایران در قرن ۲۰ است. طبیعت، انسان و اجتماع ازجملۀ مهم ترین دغدغه ها و بن مایه های شعری او محسوب می شود. مجموعۀ شعرها و نثرهای او، در چند مجلد، به کوشش سیروس طاهباز گردآوری شده است. نیما یوشیج به بیماری ذات الریه درگذشت و در ابن بابویه به خاک سپرده شد. اما باقی ماندۀ کالبدش در شهریور ۱۳۷۲ش به یوش برگردانده شد و در حیاط خانۀ پدری اش به خاک پیوست.

پیشنهاد کاربران

علی اسفندیاری ( ۲۱ آبان ۱۲۷۶ – ۱۳ دی ۱۳۳۸ ) که با نام نیما یوشیج شناخته می شود، شاعر ایرانی بود. او بنیان گذار شعر نو فارسی و ملقب به «پدر شعر نو» در ایران است. او را یکی از تاثیرگذارترین شاعران در شعر معاصر ایران دانسته اند.
...
[مشاهده متن کامل]

یوشیج در ۱۳۰۱ با منظومه «افسانه» که مانیفست شعر نو فارسی خوانده شده است، در آغاز انقلاب ادبی و روشنفکری شعر مدرن فارسی قرار گرفت. وی آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ او بر آن نهاد و این سبک سپس به شعر نیمایی مشهور شد.
تمام جریان های اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که یوشیج نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار او را نمادین می دانند و او را هم پایهٔ شاعران سمبولیست بنام جهان می دانند. نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شده است.
علی نوری ( اسفندیاری ) ۲۱ آبان ۱۲۷۶ خورشیدی در روستای یوش، از توابع بخش بلده شهرستان نور، به دنیا آمد. پدرش، ابراهیم خان اِعظام السلطنه، متعلق به خانواده ای قدیمی در مازندران بود و به کشاورزی و گله داری مشغول بود. سیروس طاهباز در مورد نام یوشیج می گوید: «تمام دست نوشته های بازماندهٔ او را ورق به ورق و سطر به سطر خوانده ام در هیچ کجا ندیده ام که نام او 'علی اسفندیاری' آمده باشد».
خاندان اسفندیاری ( نور ) از خاندان های معروف ایران و نور استان مازندران در دوره قاجار و پهلوی است که نسب آن ها به شاخه ای از اسپهبدان موسوم به پادوسبانیان می رسد. پادوسبانیان سلسله ای ساسانی تبار بودند که از حدود سال ۴۰ هجری تا دوران شاه عباس بزرگ بر بخش هایی از طبرستان ( بعداً مازندران ) حکمرانی می کردند. علی اسفندیاری ( نیما یوشیج ) و محتشم السلطنه از مشهورترین اعضای این خاندان هستند. در عصر قاجار و پهلوی، وزراء و نمایندگان مجلس و چهره های سیاسی و علمی و هنرمندان متعددی از میان افراد این خانواده برخاستند. حتی پس از درگذشت حسن اسفندیاری ( محتشم السلطنه ) در سال ۱۳۲۳ شمسی که از صاحب منصبان مشهور و وزیر چند وزارتخانه بود، کتابی به عنوان زندگی حسن اسفندیاری به چاپ رسید. نیما یوشیج در آغاز کتاب نسب و تبار خاندانش را شرح می دهد یوشیج در مقاله زندگانی حسن اسفندیاری ( محتشم السلطنه ) که در آن تاریخچه خاندان اسفندیاری را شرح می دهد، به طور ضمنی تبار خود را به اسپهبدان پادوسبانیان طبرستان می رساند.

نیما یوشیجنیما یوشیجنیما یوشیجنیما یوشیجنیما یوشیجنیما یوشیج
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/نیما_یوشیج
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفردر آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
...
[مشاهده متن کامل]

آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ می بندید
برکمرهاتان کمربند.
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کُند بیهوده جان قربان!
آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشمِ از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده درگود کبود و هر زمان
بی تابی اش افزون
می کند زین آب ها بیرون
گاه سر، گه پا.
آی آدم ها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید،
می زند فریاد و امیدِ کمک دارد
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کارِ تماشایید!
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده. بس مدهوش
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید:
- آی آدم ها. . .
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
- آی آدم ها. . .
#نیما_یوشیج

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
...
[مشاهده متن کامل]

در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
#نیما_یوشیج

خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گرچه می گویند: "می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران. "
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
...
[مشاهده متن کامل]

و جدار دنده های نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش می ترکد
- چون دل یاران که در هجران یاران -
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟
#نیما_یوشیج

زردها بی خود قرمز نشده ا ند
قرمزی رنگ نینداخته است
بی خودی بر دیوار.
صبح پیدا شده از آن طرف کوه اَزاکوه اما
وازِنا پیدا نیست
گرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب
بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.
...
[مشاهده متن کامل]

وازِنا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته ا ست از این
میهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است:
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار
چند تن ناهشیار.
#نیما_یوشیج

خانه ام ابری ا ست
یک سره روی زمین ابری است با آن.
از فراز گردنه، خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یک سره دنیا خراب از او است
و حواس من.
آی نی زن! که تو را آوای نی برده است دور از ره، کجایی؟
...
[مشاهده متن کامل]

خانه ام ابری است اما
ابر بارانش گرفته ا ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتاب
می بَرم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرد از باد است
و به ره، نی زن که دائم می نوازد نی، در این دنیای ابراندود
راه خود را دارد اندرپیش.
#نیما_یوشییج

نیما یوشیج از طایفه اسفندیاری شهر یوش شهرستان نور بود.
یوشیج یعنی اهل یوش.
مردم یوش از قوم طبری و طایفه تات هستند و به گویش تاتی از زبان طبری صحبت میکنند.
گویش تاتی یوش کمی با زبان مازندرانی بقیه نقاط نور متفاوت هست.
...
[مشاهده متن کامل]

تات های یوش به میروم میگویند شومُه ( shumo ) ولی گالش ها و تات های شرق مازندران میگویند شومبه ( shumbe ) و مازندرانی های نور و نوشهر میگویند شومَه ( shuma ) و مازندرانی های چالوس میگویند شمه ( sheme ) و مازندرانی های کلاردشت و عباس آباد میگویند شومِه ( shume ) .

برای نام پسر

بپرس