نگهداشتن


معنی انگلیسی:
keep, maintain, retain, sustain, carry, cling, continue, keeping, support, uphold

لغت نامه دهخدا

نگه داشتن. [ ن ِ گ َه ْ ت َ ] ( مص مرکب ) نگاه داشتن. حفظ کردن. حراست کردن. صیانت کردن. احتفاظ. محافظت کردن :
تو مر بیژن خرد را در کنار
بپرور نگه دارش از روزگار.
فردوسی.
به پیروزی شهریار بزرگ
من ایران نگه دارم از چنگ گرگ.
فردوسی.
به جنگ برادر مکن دست پیش
نگه دار از تیغ من جان خویش.
فردوسی.
مخور غم به چیزی که رفتت ز دست
مر این را نگه دار اکنون که هست.
اسدی.
دل چه کند گویدم همی ز هوی
سخت نگه دار مردوار مرا.
ناصرخسرو.
آن بود مال کت نگه دارد
از همه رنج ها به عمر دراز.
ناصرخسرو.
شرط بود دیده به ره داشتن
خویشتن از چاه نگه داشتن.
نظامی.
چشم ادب بر سر ره داشتی
کلبه بقال نگه داشتی.
نظامی.
نگه دار از آمیزگار بدش
که بدبخت و بدره کند چون خودش.
سعدی.
اگر راست بود آنچه پنداشتم
ز خلق آبرویش نگه داشتم.
سعدی.
که خود را نگه داشتم آبروی
ز دست چنان گربزی یاوه گوی.
سعدی.
|| رعایت کردن. مراعات کردن. پاس داشتن. ارج نهادن :
بلاغت نگه داشتندی و خط
کسی کو بدی چیره بر یک نقط
چو برداشتی آن سخن رهنمون
شهنشاه کردیش روزی فزون.
فردوسی.
که تن گردد از جنبش می گران
نگه داشتند این سخن مهتران.
فردوسی.
نیاکان ما آنکه بودند پیش
نگه داشتندی هم آئین و کیش.
فردوسی.
نصیب روزه نگه داشتم دگر چه کنم
فکند خواهم چون دیگران بر آب سپر.
فرخی.
حق مادر نگه داشتن بهتر از حج کردن است. ( کشف المحجوب ).
به هر خوردی که خسرو دستگه داشت
حدیث باج و برسم را نگه داشت.
نظامی.
تخم ادب چیست وفا کاشتن
حق وفا چیست نگه داشتن.
نظامی.
نگه دار فرصت که عالم دمی است
دمی پیش دانا به از عالمی است.
سعدی.
وفای عهد نگه دار و از جفا بگذر
به حق آنکه نیم یار بی وفا ای دوست.
سعدی.
تو میروی و مرا جان و دل به جانب توست
ولی چه سود که جانب نگه نمی داری.
سعدی.
- دل کسی را نگه داشتن ؛ پاس خاطر او داشتن. او را دل آزرده نکردن و نرنجاندن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حفظ کردن حفاظت کردن پاسبانی کردن : یا رب تو مر حسین ابوبکر را مدام از کل حادثات زمانه نگاه دار . ( لباب الالباب ) در جایی محفوظ داشتن : مردم آزاری ... سنگی بر سر صالحی زد . درویش ...سنگ را نگاه همی داشت تازمانی که ملک را بر آن لشکری خشم آمد... ۳ - مراقبت کردن توجه کردن : طلایه فرستاد هرسو براه همی داشت لشگر زدشمن نگاه . ۴ - تعمد کردن پرورش دادن . ۵ - باز داشتن منع کردن . ۶ - توقیف کردن .

واژه نامه بختیاریکا

وا داشتِن
واداشتن

مترادف ها

bate (اسم)
خشم، غضب، نگهداشتن

bate (فعل)
تخفیف دادن، خرد ساختن، کم کردن، دلیل و برهان اوردن، نگهداشتن، پایین اوردن، بال زدن بطرف پایین، خیساندن

hold (فعل)
چسبیدن، باز داشتن، گرفتن، نگاه داشتن، منعقد کردن، تصرف کردن، نگه داشتن، در دست داشتن، جا گرفتن

prop (فعل)
پشتیبانی کردن، نگه داشتن، حائل کردن یا شدن

maintain (فعل)
حمایت کردن از، ادامه دادن، نگهداری کردن، حفظ کردن، نگه داشتن، برقرار داشتن، ابقا کردن، مدعی بودن

sustain (فعل)
تقویت کردن، حمایت کردن از، تحمل کردن، متحمل شدن، نگه داشتن

restrain (فعل)
جلوگیری کردن از، مهار کردن، نگه داشتن

retain (فعل)
نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن، ابقا کردن، از دست ندادن

preserve (فعل)
نگاه داشتن، حفظ کردن، نگه داشتن، باقی نگهداشتن

impound (فعل)
توقیف کردن، نگه داشتن

imprison (فعل)
نگه داشتن، بزندان افکندن

فارسی به عربی

ابق , اسجن , اعق , تحمل (فعل ماض ) , دعامة , قبضة
احتیاطی , احجز

پیشنهاد کاربران

حفظ کردن
جلو گیری
Give it
Take it
در دست داشتن چیزی
لایک یادتون نره🤪🍭
در جان خود حک کردن
نگه داشتن یا Long :[ اصطلاح ارز دیجیتال]وقتی شما می خواهد مقدار زیادی از یک ارز را با امید افزایش قیمت آن جمع کنید، شما آن را نگه داشته اید.

بپرس