نگهداشت


معنی انگلیسی:
reservation, retention, maintenance

لغت نامه دهخدا

نگه داشت. [ ن ِگ َه ْ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نگاه داشت. حفظ. حراست. صون. صیانت. وقایه. اسم است از نگه داشتن. ( یادداشت مؤلف ). نگه داری. مواظبت. مراقبت :
تا مادرتان گفت که من بچه بزادم
از بهر شما من به نگه داشت فتادم.
منوچهری.
هرگاه از این علامت ها که کرده آمد چیزی پدید آید زود به تدارک و نگه داشت قوه مشغول باید بود. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || رعایت. مراعات. ( یادداشت مؤلف ) : پس شهنشاه در احتیاطنگه داشت مراتب به جائی رسانید که ورای آن مزیدی متصور نبود. ( تاریخ طبرستان ).

فرهنگ فارسی

نگاه داشت : و یقیمون الصلوه و نماز بپای میدارند . این نماز فریضه است و این اقامت نگه داشت وقت آنست .

فرهنگ عمید

نگاهداری، محافظت.

فرهنگستان زبان و ادب

{call hold} [مهندسی مخابرات] خدماتی که کاربر با استفاده از آن می تواند برخوانی جاری را حفظ کند و در صورت تمایل دوباره آن را از سر گیرد

مترادف ها

maintenance (اسم)
قوت، نگهداری، تعمیر، نگهداشت، ابقاء، گذران، عمل تمیز کردن و پاک کردن

فارسی به عربی

صیانة

پیشنهاد کاربران

پارسی/انگلیسی/آلمانی
نگه داشت ( نگهداشت ) / Festhaltung / retention
نمونه: . . . unter Festhaltung = با نگهداشتِ . . . .
در زمینه منطق واژه ( نگهداشت ) واژه ای بسیار درخور برایِ برابر آلمانیِ آن است.

بپرس