نظم

/nazm/

مترادف نظم: آراستگی، آراستگی، انتظام، انضباط، ترتیب، تنظیم، سازماندهی، سامان، قاعده، قانون، نسق، نظام، شعر

متضاد نظم: نثر

برابر پارسی: آراستن، آرایش، دهناد، سامان، هماهنگی

معنی انگلیسی:
good order, arrangement, regularity, disposition, method, system, trim, verse, poetry

لغت نامه دهخدا

نظم. [ ن َ ] ( ع اِ ) شعر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کلام موزون. مقابل نثر. ( المنجد ) ( از غیاث اللغات ) ( از اقرب الموارد ). سخن راست کرده بر وزن. ( از مهذب الاسماء ). شعر. چامه. پیوسته. سرود. نظام. ( یادداشت مؤلف ) :
ز گاه کیومرث تا یزدگرد
به نظم من آید پراکنده گرد.
فردوسی.
نگه کردم این نظم و سست آمدم
بسی بیت ناتندرست آمدم.
فردوسی.
با نظم ابن رومی و با نثر اصمعی
با شرح ابن جنی و با نحو سیبوی.
منوچهری.
سواران نظم و نثر در میدان بلاغت درآیند. ( تاریخ بیهقی ص 392 ).
در باغ و راغ دفتر و دیوان خویش
از نظم و نثر سنبل و ریحان کنم.
ناصرخسرو.
نبیند که پیشش همی نظم و نثرم
چو دیبا کند کاغذ دفتری را.
ناصرخسرو.
ز نظم و نثرش پروین و نعش خیزد و او
بهم نماید پروین و نعش در یک جا.
خاقانی.
آسمان داند که گاه نظم و نثر
بر زمین چون من مبرز کس ندید.
خاقانی.
نبینی جز مرا نظم محقق
نبینی جز مرا نثر مبرهن.
خاقانی.
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف درگوهر نباشد.
حافظ.
گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه
من نظم خود چرا نکنم از که کمترم.
حافظ ( آنندراج ).
- به نظم آوردن ؛ به شعر گفتن. ( یادداشت مؤلف ) :
به نظم آرم این نامه راگفت من
از او شادمان شد دل انجمن.
فردوسی.
به نظم اندرآری دروغ و طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را.
ناصرخسرو.
اگر چه نثر بود خوب خوبتر گردد
چو شاعرش به عبارات خوش به نظم آورد.
مؤیدی.
|| رشته مروارید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه
من نظم خود چرا نکنم از که کمترم.
حافظ.
دفتر مدح ترا نظم لاَّلی می دهند
در جواهرخانه گردون چه برجیس و چه تیر.
طالب ( آنندراج ).
|| مروارید به رشته کشیده. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). منظوم.( اقرب الموارد ) ( المنجد ). المنظوم باللؤلؤ و الخرز. ( متن اللغة ). || نظم الحنظل ؛ حب حنظل در صیصاء آن. ( از اقرب الموارد ). رجوع به صیصاء شود. || گروه بسیار از ملخ. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دسته یا صفی از ملخان. ( از المنجد ). گروهی از ملخ. ( از متن اللغة ): نظم من جراد؛صف. ( از اقرب الموارد ). ج ، مناظم. || ترتیب. دهناد. آراستگی. ( ناظم الاطباء ). نضد. سامان. ( یادداشت مؤلف ). پیوستگی. انتظام. به سامانی : از سلک نظم و انخراط منتشر و متفرق گردد. ( سندبادنامه ص 5 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

آراستن، ترتیب دادن، به رشته کشیدن مروارید، مرادف ترتیب، رشته مروارید، کلام موزون وباقافیه، خلاف نثر

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) آراستن ، ترتیب دادن . ۲ - به رشته کشیدن مروارید. ۳ - (اِ. ) کلام موزون و با قافیه .

فرهنگ عمید

۱. آراسته بودن.
۲. ترتیب.
۳. (اسم ) [مقابلِ نثر] (ادبی ) کلام موزون و دارای قافیه، شعر.
۴. (اسم ) [قدیمی] رشتۀ مروارید.
۵. [قدیمی] شعرسرایی.

واژه نامه بختیاریکا

پِر و پا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] نظم در لغت، کلام موزون مقابل نثر تعریف شده است.

[ویکی اهل البیت] «نظم» در لغت به معنای آراستن، برپا داشتن، ترتیب دادن کار و...و در اصطلاح نظامی به معنای پیروی کامل از دستورهای نظامی است. انضباط نیز به معنای نظم و انتظام، ترتیب و درستی، عدم هرج و مرج، سامان پذیری و آراستگی است.
آفرینش بر اساس نظم استوار است و در دستگاه خلقت، هر پدیده ای جای خاصی دارد و مأموریت و کار ویژه ای به عهده دارد. کرات آسمانی در مدار معینی حرکت می کنند، فصول سال و گذشت شب و روز نظم خاصی دارد و خلقت اشیا از اندازه، حدّ و میزان خاصی برخوردار است. خدای تعالی می فرماید: «إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ»
ما هر چیزی را به اندازه (و روی حساب) آفریدیم. حکمت خداوندی در هر چیز تجلی یافته و موجودات عالم نیز روی حساب و نظم دقیق و نیز بر اساس هدف معینی قدم به عرصه هستی نهاده اند. جهان چون خط و خال و چشم و ابروست که هر چیزی بجای خویش نیکوست. نظم شگفت و محیرالعقولی که در همه مخلوقات، حرکت سیاّره ها و ستارگان، گیاهان، موجودات دریایی و صحرایی، بدن انسان، گردش خون و... وجود دارد، همه و همه معلول تدبیر خداوند حکیم، مدبر و تواناست.
الف ـ نظم در اوقات شبانه روز
نظم در زندگی یک مسلمان بر محور عبادت خدا ـ که هدف از زندگی است ـ پدید می آید. یک مسلمان هنگام اذان صبح برای نماز برمی خیزد و پس از نماز به تلاوت آیاتی از قرآن می پردازد، سپس اقدام به ورزش مناسب یا مختصری استراحت، پس از صرف صبحانه بکار روزانه می پردازد، نزدیک اذان ظهر دست از کار برداشته برای نماز ظهر و سپس عصر آماده می شود، پس از نماز به صرف غذا و مقداری استراحت پرداخته، دوباره کار را آغاز می کند، نماز مغرب و عشا را به موقع ادا کرده و پس از دیدار با دوستان، بستگان، گفتگو با خانواده یا هر تفریح و جلسه مشروع دیگر وقتی به خواب می رود که بتواند نماز صبح خود را سر وقت بخواند. این است که معنای سخن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام که به پیروانش سفارش می کند: «بکوشید که اوقات خود را چهار قسمت کنید: بخشی برای مناجات با خدا، دیگری برای امرار معاش، سوّم برای معاشرت با برادران و معتمدانی که عیوبتان را به شما می گویند و قلباً به شما اخلاص دارند. چهارم برای لذتها و کامیابی های مشروع. با این بخش (چهارم) است که بر سه بخش دیگر نیرو می گیرید».
اگر انسان زندگی خود را طبق بینش اسلامی نظم بدهد و بکوشد گفتار، رفتار و حرکاتش منظم و مطابق برنامه دقیق اسلام باشد، نظم فکری پیدا می کند و هیچگاه دچار تزلزل فکری و عقیدتی نمی شود. حضرت امام خمینی در این باره می فرماید: «اگر در زندگیمان، در رفتار و حرکاتمان نظم بدهیم، فکرمان هم بالطبع نظم می گیرد، وقتی فکر نظم گرفت یقیناً از آن نظم فکری الهی هم برخوردار خواهد شد».
نظم در مصرف به معنای داشتن حساب و برنامه دقیق در دخل و خرجها و مصرفهاست که در این امور، اعتدال را رعایت کرده و از زیاده روی و اسراف بپرهیزند. چنانکه قرآن کریم بندگان خوب خود را این گونه می ستاید: «وَالَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً»؛ (بندگان خدای رحمان) کسانی هستند که هرگاه انفاق (هزینه) کنند، نه اسراف کنند و نه تقتیر (دست خشکی) و (هزینه زندگی آنان) بین این دو در شرایط متعادل است.
خدای توانا و حکیمی که نظم را در دستگاه پهناور و عظیم خلقت قرار داده است، همین نظم را در زندگی انسانها و روابط اجتماعی آنان می پسندد. از این رو، شایسته است که انسان در زندگی فردی و اجتماعی خویش، نظم و ترتیب و تدبیر در امور را مراعات کند؛ زیرا به گفته روانشاسان: «احتیاج به نظم و ترتیب، جزء احتیاجات اساسی روانی محسوب می گردد، رنگ و شکل و خاصی به زندگی می دهد. افراد میل دارند زندگی فردی و جمعی خود را تحت نظم و قاعده مشخصی درآورند».

[ویکی فقه] نظم (ابهام زدایی). واژه نظم ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • نظم و انضباط، نظم به معنای آراستن، بر پا داشتن، ترتیب دادن کار و انضباط نیز به معنای نظم و انتظام، ترتیب و درستی، عدم هرج و مرج، سامان پذیری و آراستگی• نظم (ادبیات)، یکی از اصطلاحات ادبی به معنای کلام موزون مقابل نثر• برهان نظم، یکی از براهین اثبات وجود خداوند از طریق نظم موجود در عالم و نیازمندی نظم به ناظم حکیم
...

[ویکی فقه] نظم (ادبیات). نظم در لغت، کلام موزون مقابل نثر تعریف شده است.
در عرف اهل ادب معمولا شعر و نظم به صورت دو تعبیر مختلف از مفهوم واحد به کار می رود.
شعر و نظم از دیدگاه علمای علم بلاغت
علمای علم بلاغت میان شعر و نظم تفاوت قائل هستند. شعر به معنی خاص کلمه ممکن است منظوم نباشد و هر نظمی نیز از مقوله ی شعر به حساب نیاید. شعر، معانی و مفاهیم خاص خود را دارد که البته در بیشتر موارد با مختصات لفظی کلام بیان می گردد، گاهی نیز می تواند، یا قیود ضوابط نظم را به تمام و کمال بپذیرد یا در آن به اقتضای معنی و مورد تغییراتی بدهد و تصرفاتی داشته باشد. در این صورت اگر نظم حاوی معانی و مفاهیم شعری نباشد، یا گاه از این حد نیز فراتر رفته معانی خاص نثر را به کار برد، نمی توان عنوان شعر را بر آن اطلاق کرد. مثلا با آثاری از قبیل "الفیه ی" ابن مالک یا "منظومه ی" حاج ملاهادی سبزواری یا "نصاب الصبیان" ابونصر فراهی که اولی در قواعد زبان عربی و دومی در فلسفه و سومی در لغات عربی و معادل فارسی آن است و هر سه آن از معانی خاص نثر به شمار می رود، نمی توان عنوان شعر به آن داد، تنها عنوان نظم بر آن ها صادق است، در مقابل، آثار زیادی از آثار منثور در ادب فارسی وجود دارد که از نظر مفهوم و موضوع از مقوله شعر شمرده می شود، در حالی که نام نثر بر آن اطلاق می کنیم.
شعر و نظم از دیدگاه ارسطو
...

دانشنامه عمومی

نظم (بی دی اس ام). نظم دهی ( به انگلیسی: Discipline ) در بی دی اس ام، عملیست که در آن فرد سلطه گر قوانینی را برای شریک سلطه پذیرش وضع می کند تا شخص مغلوب از آنها اطاعت کند و درصورت سرپیچی یا عدم رعایت قوانین آنطور که انتظار می رود تنبیهاتی در نظر گرفته می شود که این تنبیهات اصولاً به عنوان نظم دادن شناخته می شود. [ ۱]
شکل عمده استفاده از این تمرین در این نوع رابطه آموزش تازه کاران است. وقتی قوانین شکسته شود تنبیهات با هدف نظم دادن به فرد مفعول انجام می شود. تمرینات می توانند فیزیکی باشند «همچون چوب زنی» یا روانی «بسان تحقیر شهوانی» یا آمیزه ای از هردو.
هدف از این تمرینات می تواند آموزش تازه کاران باشد. این که درچه جایگاهی هستند و در آینده چگونه می توانند سلطه پذیر بهتری باشند. نوع و شدت تنبیهات نیز می تواند با کلیت اشتباهی که فرد انجام داده در ارتباط باشد؛ مثلاً مجازات صحبت کردن فرد سلطه پذیر در زمانی که نباید حرف می زد ممکن است فرد را با مجازات سبکی مثل دهان بند مواجه کند. همچنین می توان به شخص مغلوب انتخابی داد تا خود مجازاتش را بین گزینه هایی انتخاب کند «مانند انتخاب بین سیلی بر صورت یا شلاق بر باسن»
نکته مهم آن است که این تنبیهات نباید با رفتارهای سادیستی اشتباه گرفته شود. کل هدف این تنبیهات و شکنجه ها لذت برای طرفین سلطه گر و سلطه پذیر است. به طور خلاصه نوع تنبیهات برای نظم دادن پاسخیست به نقص توافقاتی که توسط طرفین از پیش تعیین شده و برسر آن اتفاق نظر بوده است. در غیر این صورت تمرینات می تواند موجب آزار فرد گردد. .
عکس نظم (بی دی اس ام)عکس نظم (بی دی اس ام)

نظم (منطق). نظم در لغت به معنی آراستگی، انتظام، انضباط، ترتیب، سازماندهی، قاعده، قانون و نظام است[ ۱] انضباط یا آرایش ( به انگلیسی: Arrangement، Regularity ) را می توان با عنوان وضعیتی تعریف کرد که چگونگی رخ دادن یا حاصل شدن یک رویداد یا نتیجه را در هماهنگی عناصر مرتبط شرح می دهد. [ ۲] نظم چه در زبان چه در عمل یک فعل یا اسم مشتق نیست و فاعل و مفعول ندارد. یک جریان تحولات بی هدف یا به عبارتی یک بی نظمی ممکن است به نتیجه ای منجر شود که در پایان نتیجه را با عنوان هدف نشان دهد و جریان پشت سر گذاشته شده را منظم. تعیین درصد احتمال رخ دادن یک رویداد در احتمالات نیازمند تشخیص نظم احتمالی هماهنگ با آن رویداد بواسطه بررسی رویدادهای وابسته پیش از رخ دادن آن رویداد خاص است و نیازمند بی توجهی به رویدادهای مطلقاً نامرتبط دیگر برای مثال مطالعه فلسفی احتمال در ارتباطات اجتماعی یا نظریه مدل های وابسته. [ ۳]
تنظیم یک سیستم به معنی نامنظم بودن حالت پیشین آن نیست بلکه یک تغییر حالت است که حالت قبلی برای وضعیت فعلی و حالت فعلی برای وضعیت قبلی منظم و هماهنگ نبوده اند مانند تنظیم صدای بم و صدای زیر در زمان گوش دادن به دو نوع متفاوت از صدا. همچنین برای مثال حمله منظم یک بیماری ویروسی از دیدگاه بدن انسان نوعی بی نظمی و ضدیت با هدف حیات بدن است. از اینرو نظم به صورت نسبی تعریف می شود و در برابر آن هرج و مرج یا بی نظمی قرار دارد.
نظم همچنین در جهان بینی دادارباوری با عنوان برهان نظم مورد بحث است. باورمندان جهان را منظم و نیازمند ناظم مطرح می کنند. ناباوران نظم را یک تصور ذهنی و جهان را فاقد نظم و همچنین فرض وجود ناظم را نیازمند منظم تر بودن خود ناظم و نیازمند بودن خود ناظم به ناظمی دیگر مطرح می کنند.
عکس نظم (منطق)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نَظم (order)
الگوی رفتار اعضای جامعه ای که به ثبات و هم زیستی منجر شود. همان گونه که از عبارت «نظم و قانون» پیداست، نظم معمولاً با مجموعه ای از مقررات همراه است و، مانند عدالت، از موضوع های اصلی تحلیل های سیاسی به شمار می رود، اما در عمل ممکن است گاهی نظم و عدالت هدف هایی متعارض باشند.

مترادف ها

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

arrangement (اسم)
قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی

discipline (اسم)
ترتیب، نظم، تادیب، انضباط، انتظام

system (اسم)
دستگاه، جهاز، ترتیب، نظم، رشته، سبک، سلسله، روش، منظومه، اسلوب، نظام، سیستم، همست، همستاد، قاعده رویه

array (اسم)
ارایه، صف، نظم، ارایش، رژه

rank (اسم)
صف، ترتیب، نظم، پایه، رشته، مقام، سلسله، شکل، ردیف، رتبه، شان، قطار

regularity (اسم)
ترتیب، نظم، نظم و قاعده، با قاعدگی

verse (اسم)
نظم، شعر

poetry (اسم)
نظم، شعر، اشعار، فن شاعری، چامه سرایی، لطف شاعرانه

poem (اسم)
نظم، شعر، منظومه، چکامه، چامه

rhyme (اسم)
نظم، شعر، قافیه، سجع، پساوند، سخن قافیه دار، بساوند

collocation (اسم)
ترتیب، نظم، نوبت و ترتیب، باهم گذاری

meter (اسم)
نظم، اندازه، مقیاس، اندازه گیر، وسیله اندازه گیری، مصرف سنج، وزن شعر، متر، کنتور

rime (اسم)
نظم، شعر، یخ زدگی، سرما ریزه، شبنم یخ زده، قافیه، سجع، سخن قافیه دار، بساوند

فارسی به عربی

انضباط , ترتیب , رتبة , شعر , قافیة , قصیدة , متر

پیشنهاد کاربران

نظم برابر هماهنگی و یا آراییده بودن ( آرایش ) است.
نظم
گویش:nazm
ریشه از:عربی
برابر پارسی:آرایش، هماهنگی
حکومت نظم را إبداع مهندسی وحمایت کند؛ مردم وظیفه دارند؛ نظم وامضباط را رعایت کامل انجام دهند، بدون مُستثنیات وامتیازات خاص.
انوقت همه مشکلات جامعه را رفع ودفع میشن.
أقیموا الوزن بالقسط.
🇮🇷 همتای پارسی: سامان 🇮🇷
[ ریشه: ن ظ م ] [ ریشه پارسی: سامان ]
نظم: سامان
ناظم: ساماننده
منظوم: سامانیده
تنظیم: ساماندهی
انتظام: سامانداد
منتظم: بسامان ( سامانیافته )
منظم: سامانیافته ( بسامان )
نظام: سامانه
آراستگی، هماهنگی، سامان، ساماندهی، سازماندهی، دهناد، آرایش، آراستن
واژه نظم
معادل ابجد 990
تعداد حروف 3
تلفظ nazm
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( نَ ) [ ع . ]
آواشناسی nazm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
درود بر ایرزاد
برای اینکه کلمات کوتاهتر بشن از وند های ریشه ای زبانمون - هندواروپایی - استفاده کنیم بهتره
ناظم = نزمیر = به جای نَزمنده ، نَزماننده
منظوم ، منظومه = نزمیسته = به جای نَزمیده
تنظیم = نزمی = به جای نَزمِش ، نَزمانِش
مُنَظَم = نَزمان = به جای نَزمِشمَند
نظم به سنگسری
رّدیف - - خاریه - - جابه جایه - - - خارو دوچیننده - - - چور
ز نظم جهان خردمندان و روشن دلان در حیران
ز هر گوشه هستی نظم در بی نهایت نمایان
ز میلیونها کهکشان ز دانش و خرد رصد عیان
...
[مشاهده متن کامل]

ز هر کهکشان میلیارد سیاره و ستاره مدار خود فرمان
در مدار خود وقفه ای نیست ثانیه ای سانتی در این راستان
گر در مدار خود وقفه ای درهمی اید به میان
ز اعجاز ارگانهای بدن انسانها و جانوران عاقلان انگشت به دهان
ز نظم در کار چشم وزبان وقلب ومغز سلسله اعصاب هزاران قصیده بیان
ز چشم۱۰۷ میلیون سلول در کار نور به امواج الکترونیکی در مغز عیان
ز هر سلول در چشم یک رشته عصب به مغز جهت فرمان
ز هر ارگان در بدن یک کارخانه در جریان
کلیه یک کارخانه در وسعت زیاد تصفیه اید روان
ز هر ارگان بر هر خردمند در نظم نغمه سرائی در داستان
هر پدیده در بر وبحر نظم آید چه تابان
ز امپراطوری مور و مورچه و زنبورها قصیده در چنددفتر آید به میان
این نظم جهان خردمندان و روشن دلان درس عبرتی بر کسان
در این نظم عظیم انسان دارد چه داستان
این سمفونی جهانی انسان چه نوازد به این و آن
انسان ز خصلت مثبت با فطرت وقوانین طبیعت هم پیمان
در لواح شخصیت با صفات مثبت مهر بر جمع و محیط با راستان
ز جهان بینی الهی و قانون الهی در این نظم جاری چون آب روان
ز مهر ومحبت به هم نوع ومحیط می توان غزل آید به میان
ز خدا محوری انسان در نظم آید چون سلطان
ز جهان بینی مادی و خود محوری مصیبت وبلا آید به میان
قلدوران جهانبر تخریب محیط وتمدن روند آن سان
زآنکه خود محور وخود سر است بر منافع و قدرت شر در دامان
ز هر نظم در هستی درس عبرت بر همه روشن دلان
پارسی ز خصلت مثبت با نطم جهان شوی هم پیمان
ز خصلت منفی ز تخریب محیط و احساس و عاطفه هم دامان

علت و معلول ، دارای ترتیب ، چیزی که دارای قبل و بعد باشد.
آراستگی، هماهنگی، سامان، سازماندهی، دهناد، آرایش، آراستن
انجام=اندام - به اندام یودن - به نظم بودن -
تراز
سازمان دادن
آرایه
بعد یکهفته لشگری آراست - - سیصد و سی هزار موشانا
این واژه پهلوی است. . . از نزومان و نزومانش به معنی وردست و دقیق گرفته شده
نظم
این واژه اربیدهء : نَزم پارسی است :
نَزم : نَ - زَم
نَ یا نِ : پیش وندی که نمار و اشاره به پایین ، پُشت و عَقَب دارد.
زَم = سورتی دیگر از واژه های : گام ( قَدَم ) ، گامَدَن ( آمَدَن ) ، زَمان ، زِمِستان ، زَمهَریر ، زَمین ، دَمان ، دَم ، دَما ، come ( انگلیسی ) ، kommen ( آلمانی ) است و روی هم رفته می خاهد بگوید پدیده هایی که از گذشته تا به هال آمدند و می آیند و برای همین دارای سامان و آراستمان هستند مانند شب و روز ، زمستان و تابستان. . .
...
[مشاهده متن کامل]

میتوان از این ریشه ء پارسی و با دستور واژه سازی پارسی واژگان خوشه ای بسازیم :
نَزمیدن ، نَزماندن
نِظام = این واژه به درستی برابر است با : نِ - ظام که گام می باشد : نِزام ، نِگام
ناظم = نَزمنده ، نَزماننده
منظوم ، منظومه = نَزمیده
تنظیم = نَزمِش ، نَزمانِش
مُنَظَم = نَزمِشمَند ، نَزمان : باید یارآور شد که به این مینه در پارسی برابر با مُنَظِم فهمیده می شود.
اِنتِظام = نَزمیدگی ، نَزمَندِگی
و واژه های دیگر = نزمه، نزما ، نزمند ، نزمک ، نزماک ، نزمال ، نزمیل ، نزمگر ، نزمگار ، نزمجه ، نزمنگ ، نزمشگاه ، نزمگاه ، نزمکده. . .
هتا می توان از شکل : نزامیدن و نزاماندن هم بهره بُرد.

چیدمان، چینش، سازمان
در واژگان کهن ایرانی واژه غند کردن غنودن و همچنین سروش نیز ک از هم خانواده های سامان هست ب چم و مانای نظم میباشد
نظم معناهای زیادی دارد یکی از آنها بمعنای یکپارچگی است مانند:
نظم را رعایت کن= یکپارچگی را بهم نریز
نظم زندگی= یکپارچگی در زندگی
نظم/تنظیم/ منظم = پیارایی/ پی آرایی
ناظم = پی آرای/ پی آرا

این واژه آریایی است :
لغت شناسان واژه نجم به معنای ستاره، عقد ثریا - خوشه پروین را برگرفته از واژه ایرانی ni - gm* نگم نژم نزم ( ن=زیر ژم=آمدن ) همریشه با واژه زمان - ژمان میدانند. خوشه پروین همانند رشته ای از دانه های مروارید است که بدین سبب بدان عقد ثریا ( گردنبند ثریا ) میگویند. این چند ستاره با ترتیب بسیار کنار یکدیگر چیده شده و برای شاعران پارسی گوی الهام بخش معناهایی مانند زیبایی آراستگی باران اشک و بویژه سامان یافتگی و نظم بوده اند. بر این پایه واژگان نجم ( عقد ثریا ) و نظم ( به رشته کشیدن دانه های مروارید ) همریشه هستند همانطور که ابوالقاسم پرتو ( واژه یاب - فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه ) ثریا=پروین را در برابر نظم آورده است.
...
[مشاهده متن کامل]

گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه۞من نظم دُرّ چرا نکنم از که کمترم �حافظ�

در حالت دوم واژه نظم یک ریشه فرضی است که از لغت ایرانی ندام←نظام به دست آمده است. واژه عربیزه نظام گویش دیگر واژه ایرانی *ni - dām ندام ( نِ=زیر دام=آفرینش ) به معنای اندرسازمان ساخته شده از لغت دام که همریشه با واژه اندام ( هن=هم دام=آفرینش ) به معنای سازمان organ بسامان است. بدل شدن ندام به نظام همانند بدل شدن ظرف به درف در گویشهای ایرانیست. بدینسان روشن میشود که واژگان عربی ناظم منظوم تنظیم نظیم انتظام منظم منظومه مناظمه که هیچکدام در قرآن نیامده اند جعلی هستند.

*پیرس:
Irano - Arabica: Contamination and Popular Etymology. Notes on the Persian and Arabic Lexicons by D. D. Y. Shapira

در پارسی " راینش " از بن راینیدن به چم نظم دادن ، در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
آیین
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
یوژ ( اوستایی: یوز )
سارْگ ( سنسکریت: سارگَ )
بِهاپ ( سنسکریت: بْهاوَ )
سِغام ( کردی، لری )
ریکوپ ( کردی: ریکوپیکی )
پیوها pyuhã ( سنسکریت: ویوها )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس