نشان

/neSAn/

مترادف نشان: آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی، آیه، اثر، رد، رگه، انگ، تمغا، داغ، نقش، آماج، تیر، هدف، سراغ

معنی انگلیسی:
emblem, insignia, mark, sign, token, symbol, symptom, indication, decoration, badge, cast, coat of arms, colors, denotation, distinction, earmark, gesture, impression, index, indicative, medal, note, print, reflection, regalia, rosette, seal, signal, signification, signpost, testimony, touch

لغت نامه دهخدا

نشان. [ ن ِ ] ( اِ ) پهلوی : نیش ( در کلمه مرکب ِ: مَرْوْ-نیش ، به معنی نگهبان مرغان )، از: نیَش ، از: نی اَش .در اوراق مانوی ِ تورفان : نیشند = نیه شاند ( خواهنددید )، یهودی -فارسی : نی شیدن ، و در لهجه ها: نیش ( نگاه کردن )، ایرانی میانه : نیشان ، فارسی : نشان ، ارمنی عاریتی و دخیل : نیش ، از: نیش و نشَن ، از: نیشان ( علامت ، نشان ) ، کردی : نیشان ، نیشی ( علامت ، نشانه ).( از حاشیه برهان قاطع چ معین ). علامت. ( برهان قاطع )( جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). نشانی. علامتی که بدان کسی یا چیزی را بازشناسند :
بدو گفت دستور گر شهریار
بگوید نشان چنین نابه کار.
فردوسی.
هجیر آنگهی گفت با خویشتن
که گر من نشان گو پیلتن.
فردوسی.
غمین گشت سهراب را دل بر آن
که جائی نیامد ز رستم نشان.
فردوسی.
به تو نشان ندهم از تو بهر آن که تو را
به تو شناسند ای شاه و جز تو را به نشان.
فرخی.
موسی گفت برادر تو چه نام داشت و به چه نشان بود. ( قصص ص 98 ).
نشان بنده مقبل همین است
که پیش از کارها او کاربین است.
عطار.
گفت ای پادشاه نشان خردمند کافی جز آن نیست که به چنین کارها تن درندهد. ( گلستان ).
هرکس صفتی دارد ورنگی و نشانی
تو ترک صفت کن که از این به صفتی نیست.
سعدی.
نه گرفتار بود هرکه فغانی دارد
ناله مرغ گرفتار نشانی دارد.
مجمر اصفهانی.
|| موخ و علامت خانوادگی.( ناظم الاطباء ). نشانه ای از قبیل بازوبند و انگشتری و جز آن که بدان کسی را بازشناسد :
ور ایدون که آید ز اختر پسر
ببندش به بازو نشان پدر.
فردوسی.
خروشید و بنمود یک یک نشان
به شیروی وگردان و گردنکشان.
فردوسی.
|| نمونه. نمود. ( ناظم الاطباء ). نمودار. ( یادداشت مؤلف ). نشانه. اثر :
نشان پشت من است آن دو زلف مشک آگین
نشان جان من است آن دو چشم سحرآگند.
رودکی.
خوبان همه سپاهند اوشان خدایگان است
مر نیکبختیم را بر روی او نشان است.
رودکی.
گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست
آن باید کز مرگ نشان یابم و دسته.
کسائی.
نه میان داری ای پسر نه دهن بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

علامت، اثر، هدف و آماج تیر، قطعه فلزکه ازطلاونقره، بشکلهای مختلف ساخته میشود، برای احترام قدردانی
۱- ( فعل امر ) جلوس ده . ۲ - بکار . ۳ - ( اسم ) در ترکیب بمعنی نشاننده ( جلوس دهنده کارنده تسکین دهنده ) آید : امیر نشان تاک نشان شاه نشان صفر انشان ( سکنجبین ) : حرارت نشان ( شیره کاسنی ) .

فرهنگ معین

(نِ ) (اِ. ) ۱ - علامت ، نشانه ۲ - مُهر و نگین . ۳ - هدف و نشانه برای تیراندازی . ۴ - علم ، پرچم . ۵ - قطعه ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{medal} [ورزش] جایزه ای معمولاً به شکل یک قرص فلزی که بر روی آن نقش و نوشتۀ یادبود حک شده است و به رتبه های یکم تا سوم رویدادهای ورزشی اهدا می شود متـ . مدال

گویش مازنی

/neshaan/ هدف – علامت گذاری – نشانه - سنگ قبر

واژه نامه بختیاریکا

بو برقم

دانشنامه عمومی

نِشان یا مِدال ( به انگلیسی: Medal یا Medallion ) معمولاً شیء گرد و پهن و نازک کمی بزرگتر از سکه های متداول است که اکثراً جنس فلز دارد و دارای نقش های چاپی یا حکاکی شده یا قلم زنی شده است. نشان ها معمولاً به عنوان جایزه و تشویق یا قدردانی به اشخاص یا مؤسسه ها در پی فعالیتی ورزشی، علمی، دانشگاهی، یا ارتشی اهدا می گردد. نشان ها ممکنست بخاطر یادبود واقعه ای، یا شخصی طراحی و تهیه گردد. هنرمندانی که این نشان ها را می سازند مدالیست نامیده می شوند. همچنین نشان ها گاهی برای نشان دادن حالتی و تعلق خاصی در مراسم مذهبی مختلف بکار می روند.
مدالیون معمولاً به نشان های بزرگتر گفته می شود که به صورت روی میزی بوده و به لباس نصب نمی شود. در موارد نادری نشان به شکل چهارگوشه ساخته می شود و به آن پلاک گفته می شود، به کاربردن واژه مدالیون برای گردن آویزهای متداول صحیح نیست.
تصویر ویا موضوع نشان که معمولاً عبارت از چهره نگاری ( پرتره ) ویا علامت و نوشته اصلی است در قسمت روی آن منعکس شده است و پشت نشان اکثراً خالی است. در پاره ای از موارد در پشت نشان موضوع و هدف ساخت آن ذکر شده است. در نشان هایی که بایستی از گردن آویزان شوند حلقه ای در قسمت تاج آن ساخته شده است تا نوار مخصوص به آن وصل شود.
نشان ها معمولاً از برنز ساخته می شوند که هم ارزان و هم دوام آن خوب است و ایجاد کارِ نقش دار راحت است، اما از دیگر فلزات مانند نقره، پلاتین و طلا و سایر فلزات استفاده می شود. نشان هایی از شیشه و چوب و اشیاء دیگر نیز تهیه شده است.
آنطور که در تاریخ آمده اولین مورد اهداء نشان مربوط به اسکندر است که نشان طلایی به کشیش جاناتان که او را در جنگ کمک کرده بود برای قدردانی داده است. همچنین اهداء نشان های طلایی در میان امپراتوران روم نیز متداول بوده است. بعد از فروپاشی امپراتوری روم نیز نشان های طلایی نازک و کوچکی که در حدود سکه های رایج بود، با نقش سر خدایان یا تصویرهای دیگر به عنوان گردن آویز هم در مردان و هم زنان استفاده می شد.
در قرون وسطی هدیه نشان در میان سیاستمداران متداول بوده و آن ها برای تسریع کار خود یا سفارش و توصیه های شخصی، اقدام به فرستادن نشان هایی از طلا یا نقره با تصویر حکاکی شده خود می کردند. معمولاً در پشت یا در دور آن اسم یا علامتی از خودشان قید شده بود. [ ۱]
pisanello اولین مدالیست ( سازنده نشان ) قرون وسطی است که نشان ها را به صورت ریخته گری تولید و عرضه کرده است. [ ۲] [ ۳] در قرن ۱۶ با ابداع دستگاه ضرب نشان، کار سازندگان آسان شده و به جای کنده کاری، از برجسته کاری توسط ماشین استفاده می کردند.
عکس نشانعکس نشانعکس نشانعکس نشانعکس نشانعکس نشان
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

نشان صلیب لیاقت جنگی با شمشیر
(یا: مدال) قطعات فلزی سکه مانند قالب ریزی یا ضرب شده که اهدای آن گرامی داشت رویدادی تاریخی یا علامت تقدیر و بزرگداشت کسی به مناسبت خدمتی برجسته به اجتماع یا دلاوری و پیروزی در جنگ و نبرد است و یا نشانۀ عضویت در جامعه، یا گروهی ویژه شمرده می شود. مدال و نشان معمولاً با نوار و سنجاق به یقه یا جلوی سینه نصب می شود. اکثر مدال ها و نشان ها در ابعادی بسیاری کوچک اند که رُزِت خوانده می شود. رُزِت بر یقۀ سمت چپ دارندۀ مدال سنجاق می شود و از رنگ و شکل آن می توان پی برد که صاحب آن چه نوع مدالی دریافت کرده است. اهدای مدال و نشان با لوحی همراه است که به نام دریافت کننده صادر شده است. در مسابقات ورزشی نیز به قهرمانان و نفرات دوم و سوم مدال می دهند. پرافتخارترین مدال های ورزشی، مدال طلای قهرمانی در المپیک است. در ایران و کشورهای اسلامی تا اعصار اخیر مدال و نشان وجود نداشته و پس از آشنایی شرقیان با تمدن غربی و مظاهر آن به این سرزمین ها آمده است. در ایران و بلاد اسلامی فرستادن خلعت و شمشیر از جانب فرمانروایان برای بزرگان کشوری و لشکری معادل مدال و نشان در دنیای غرب بود و بالاترین افتخار هدیه گرفتن جامۀ خاصۀ سلطانی شمرده می شد. اولین نشان رسمی ایران نشان شیر وخورشید بود که در زمان محمدشاه قاجار رسمیت یافت. در عصر پهلوی مهم ترین نشان های غیر نظامی نشان تاج و نشان همایون، هر یک با پنج درجۀ مختلف بود که بالاترین آن ها درجۀ یکم با حمایل محسوب می شد. برای نظامیان نیز بالاترین مدال ذوالفقار و سپه در نظر گرفته شده بود. در جمهوری اسلامی نشان های گوناگون در سطوح مختلف از قبیل نشان خدمت، شجاعت، پژوهش، تعلیم و تربیت و غیره وجود دارد که به افراد ذیصلاح در زمینه های مختلف اعطا می شود.

جدول کلمات

مارک

مترادف ها

trace (اسم)
رد، اثر، نشان، طرح، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم

attribute (اسم)
صفت، نشان، جنبه، افتخار، شهرت

tally (اسم)
حساب، نشان، نظیر، برچسب، تطبیق کردن، قرین، شمارش، علامت، اتیکت، چوب خط، شمارشگر، جای چوب خط

score (اسم)
حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات

slur (اسم)
تهمت، اشاره، نشان، لکه بدنامی، پیوند، تقلب، لکه ننگ، خط اتحاد

benchmark (اسم)
محک، نشان، انگپایه

indication (اسم)
اشاره، نشان، نشانه، قرینه، بروز، علامت، دلالت

token (اسم)
نشانی، نشان، نشانه، ژتون، رمز، یادبود، علامت، اجازه ورود، یادگار، یادگاری، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، بلیط ورود

aim (اسم)
راهنمایی، عمد، هدف، منظور، مقصود، جهت، مراد، مرام، حدس، گمان، رهبری، مقصد، نشان

show (اسم)
نشان دادن، اثبات، نشان، نمایش، جلوه، ارائه، مظهر

sign (اسم)
اعلان، اثر، نشان، نشانه، صورت، علم، تابلو، رمز، علامت، ژست، ایت، امضاء، نشان گذاشتن

seal (اسم)
مهر، نشان، تضمین، خاتم، سوگند ملایم، خوک ابی، گوساله ماهی

stamp (اسم)
مهر، نشان، نوع، داغ، جنس، نقش، چاپ، استامپ، تمبر، باسمه

target (اسم)
سامان، هدف، نشان، شبح، آماج، نشانگاه، تیر نشانه

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

marking (اسم)
نشان، علامت گذاری، علامت سلاح، نشاندار سازی

insignia (اسم)
نشان، علامت، نشان افتخار، نشان رسمی، مدال رسمی

signal (اسم)
راهنما، نشان، اخطار، علامت، سیگنال

emblem (اسم)
نشان، تمثیل، نشانه، شعار، علامت، ارم

symptom (اسم)
اثر، نماینده، نشان، نشانه، علامت، دلیل، هم افت، علائم مرض

brand (اسم)
جور، نشان، مارک، نوع، انگ، داغ، نیمسوز، جنس، رقم، لکه بدنامی، علامت داغ، اتش پاره

presage (اسم)
نشان، نشانه، شگون، فال

track (اسم)
راه، اثر، نشان، خط، باریکه، زنجیر، لبه، جاده، تسلسل، توالی، شیار، مسیر، رد پا، مسابقه دویدن، خط اهن، خط راه آهن

banner (اسم)
نشان، درفش، پرچم، شعار، بیرق، علم، سرصفحه

badge (اسم)
نشان، امضاء و علامت برجسته و مشخص

clue (اسم)
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک

standard (اسم)
نشان، پرچم، شعار، علم، قالب، معیار، استاندارد، الگو، نمونه قبول شده

ensign (اسم)
اشاره، نشان، گروه، دسته، پرچم، علم، ناوبان دوم، پرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، سربازی که حامل پرچم است

vexillum (اسم)
نشان، درفش، پرچم، بیرق، پرچم نصب شده در میدان

impress (اسم)
اثر، مهر، نشان، نشانه، نشان گذاردن، نقش

hallmark (اسم)
نشان، انگ

plaque (اسم)
نشان، لوحه، پلاک، صفحه کوچک

caret (اسم)
نشان، هشتک

chalk (اسم)
نشان، گچ، طباشیر

cicatrix (اسم)
نشان، جای زخم، اثر زخم، داغه

symbol (اسم)
اشاره، نشان، علم، رقم، رمز، مظهر، نماد

vestige (اسم)
ذره، اثر، نشان، خرده، جای پا، بقایا، ردیا

medal (اسم)
نشان، شکل، مدال، نشانی شبیه سکه

memento (اسم)
نشان، یادگاری، یاداور

فارسی به عربی

اثر , اشارة , تابع , تذکار , خاصیة , ختم , رایة , رمز , شارة , شعار , صنف , طباشیر , عرض , علامة , مسار , نذیر , هدف , وسام

پیشنهاد کاربران

نصیب
واژه ی پارسی نشان در دانشنامه ی علایی بسیار به جای واژه ی تازی دلیل بکاررفته است:
دلیل و استدلال و مُستَدِلّ و مُستَدَلّ: نشان و نشان دادن و نشان دهنده و نشان داده.
چون: نشان دادن به آن که فعل عقلی نه به آلتی است جسمانی. ( دانشنامه201 )
...
[مشاهده متن کامل]

چون: نشان های طبیعی بر نیستی خلاء. ( دانشنامه143 )
چون: نشان ها بر نیستی خلأ بسیار است. ( دانشنامه143 )
چون: نشان آن بود که ورا آن آلت بکار نیست. ( دانشنامه203 )
چون: نشان آن که فعل قوت عقلی به آلت جسمانی نبود: یکی آن است که. . . ( دانشنامه201 )
چون: این که گفته آمد نشانی بود بر آن که. . . ( دانشنامه204 )
بوس به همه.

Token
نشان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی نشان می نویسد : ( ( در پهلوی نیشان nīšān بوده است . می تواند بود که این واژه از ستاک نیش nīšدر پهلوی، به معنی دیدن ، برآمده باشد . ) ) در بیت زیر هم نشان دیده شدن معنی می دهد .
...
[مشاهده متن کامل]

ز نام و نشان و گمان برترست
نگارندهٔ بر شده پیکرست
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 172 )

ایز
وسام
نام دیگری ست برای هدف. نشانگیر به کمانداری گفته می شود که در این کار مهارت دارد. اشکانیان ( پارتیان ) در شمار بهترین کمانداران و نشانگیران سواره بحساب می آمدند. شکست رومی ها در جنک با اشکانیان ( به رهبری سورنا ژنرال پارسی ) مدیون مهارت ایشان بوده است. این کمانگیران با حیله خود را در حالت عقبگرد
...
[مشاهده متن کامل]

در مقابل دشمن نشان می دادند . دشمن بدنبال ایشان حرکت می کرد ، غافل از مهارت بی نظیر اشکانیان در نشانگیری سواره با چرخش کامل روی اسب! در زبان انگلیسی اصطلاح Parting Shot بمعنی ایراد و نکته گیری ناگهانی در لحظه خروج از یک مناظره است که یادآور همین تاریخ در میان اروپاییان می باشد. . !

بپرس