میان

/miyAn/

مترادف میان: بین، مرکز، میانه، وسط، کمر، تو، داخل، مابین

معنی انگلیسی:
between, borderline, inter-, median, mid, mid-, middle, midst, center

لغت نامه دهخدا

میان. ( اِ، ق ) وسط هر چیز مانند میان مجلس و میان شهر یا میان باغ و امثال آن.( از انجمن آرا ). وسط چیزی. ( آنندراج ) ( غیاث ). در مقابل کنار باشد و به عربی وسط گویند. ( از برهان ). بین. ( ترجمان القرآن جرجانی ). آن جایی از درون هر سطحی که از کنارهای آن سطح فاصله داشته و دور باشد. هر محلی در داخل سطحی که بعد و دوری آن از کناره های آن سطح تقریباً مساوی بود. به تازی وسط خوانند. ( از فرهنگ جهانگیری ). || میانه. بین. مابین. وسط و در فاصله دو چیز یا دو کس ، چنانکه میان دو انسان یا میان دو جاندار یا میان دو درخت و دیگر چیز قرار گرفتن : یکی رودی است عظیم ، سپیدرود خوانند میان گیلان ببرد و بدریای خزران افتد. ( حدود العالم ).
بالا چون سرونورسیده ، بهاری
کوهی لرزان میان ساق و میان بَر .
منجیک.
به شاهی نشیند میان دو شیر
میان شاه و تاج از بر و تخت زیر.
فردوسی.
همی راند تا در میان سه شهر
ز گیتی بر اینگونه جوینده بهر.
فردوسی.
همه زرکانی و سیم سپید
ز سر تا به بن وز میان تا کران.
فرخی.
گیسوی مشکبوی به بر درفکنده بود
موی میانش گم شده اندر میان موی.
عطار.
- امثال :
میان دو سنگ آرد می خواهد. ( امثال و حکم دهخدا ).
|| بین. مابین. در بین دو یا چند چیز یا کس که در امری و حالتی مشترک یا مجاور باشند :
زش از او پاسخ دهم اندر نهان
زش بپنداری میان مردمان.
رودکی.
یکی شادمانی بد اندر جهان
خنیده میان کهان و مهان.
فردوسی.
به برزو چنین گفت کای پهلوان
سرافرازتر کس میان گوان.
فردوسی.
بداند که میان نیکی و بدی فرق تا کدام جایگاه است. ( تاریخ بیهقی ). مردم دو اقلیم بزرگ چشم بدان دارند که میان ما دوستی قرار گیرد. ( تاریخ بیهقی ).
یک چند میان جمع دیوان
تا کور بدم چو دیو رستم.
ناصرخسرو.
برمک از سلیمان پرسید که میان چندین هزار مردم ملک به چه دانست که بنده با خویشتن زهر دارد. ( تاریخ برامکه ). بعد از آنکه صد و چهل پیغمبر فرستاده بود در میان ایشان. ( قصص الانبیاء ص 130 ). خلاف است میان علماء... ( از کشف الاسرار میبدی ج 2 ص 504 ). میان اتباع او ( شیر ) دو شکال بودند. ( کلیله و دمنه ). و قواعد صداقت میان ایشان مستحکمتر شد. ( کلیله و دمنه ). بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

کمر، لا، وسط، توی چیزی ، میان بستن: کمربستن، آماده شدن برای کاری
( اسم ) ۱ - وسط میانه . ۲ - داخل توی :[ و بروی نیست که بتکلف خاک بمیان مویها رساند . ] ۳ - کمر ( انسان و حیوان ) : میان او که خدا آفریده است از هیچ دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشاده است . ( حافظ ) ۴ - مابین بین :[ خلاف است میان علمائ ..] یا از میان برداشتن . نابود کردن محوکردن : [ چه اگر او را بی سببی واضح و الزامی فاضح ..از میان بردارند متدینی دیگر بجای او بنشیند . ] یا در میان افتادن . خود را میانجی ساختن دیگر بجای او بنشیند . ] صحبت چیزی را به میان کشیدن . از آن گفتگو کردن . یا میان دو تن بهم خوردن . ایجاد کدورت بین آن دو شدن . یا میان را چست بستن . یا میان طلب بستن ( دربستن ) . آماده شدن برای جستجو و طلب [ همانا زمان میان طلب در بستم و ننشستم تا آن گنج خانه دولت را بدست آوردم . ]
بسیار دروغگوی

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) ۱ - وسط . ۲ - کمر. ۳ - درون ، داخل . ۴ - بین .

فرهنگ عمید

۱. وسط.
۲. درون، داخل.
۳. (زیست شناسی ) [قدیمی] کمر.
۴. [قدیمی] کمربند.
۵. [قدیمی] غلاف.
* میان بستن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. کمربند بستن.
۲. [مجاز] آماده شدن برای کاری.

واژه نامه بختیاریکا

مِتَکُو؛ مِتَک؛ مِنجا؛ مِنجِقا؛ مِکل؛ مِن؛ مِتل؛ جِنگ

دانشنامه عمومی

شهر میان در مایلن در ایالت زوریخ در کشور سوئیس واقع شده است که ۱۱٬۵۰۰ نفر جمعیت دارد.
عکس میانعکس میانعکس میانعکس میان

میان (مجموعه تلویزیونی). میان ( انگلیسی: Between ) یک سریال کانادایی است.
عکس میان (مجموعه تلویزیونی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

لا

مترادف ها

middle (اسم)
میان، مرکز، میانه، کمر

center (اسم)
میان، مرکز، میانه، مدار، وسط و نقطه مرکزی

waistline (اسم)
میان، کمر

waist (اسم)
میان، کمربند، دور کمر، کمر لباس، میان تنه

centre (اسم)
میان، وسط و نقطه مرکزی

middling (قید)
میان

among (حرف اضافه)
در میان، میان، از جمله، در زمره

between (حرف اضافه)
در میان، میان، در بین، مابین، فیمابین

amongst (حرف اضافه)
در میان، میان، از جمله، در زمره

فارسی به عربی

بین , تدخل , خصر , مرکز

پیشنهاد کاربران

میان در لغت به معنای بین و وسط می باشد ولی از انجا که خیلی از اسامی کهن ایران بر گرفته از عوارض طبیعی هستند؛ هرگاه این اسم بر شهر یا روستا یا مکان نهاده شود به ( معنای سرزمین نسبتا همواری است که بین دو دره ی بزرگ واقع شده باشد )
لابه لای
بین ، فاصله ی بین دو چیز یا دو نفر
واژگان ( میان، میانه یا میانگین، میانجی، میانجی گری ( میانجیگی ) ) واژگان پارسی هستند و در زبان پهلوی به گونه یِ ( مَیان، مَیانَگ، مَیانجیگ، مَیانجیگیه ) واگویی می شده اند.
چنانکه در رویه یِ 55 و 171 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
میانمیان
از میدان هست
الاثناء ، غضون
لا، بین، مرکز، میانه، وسط، کمر، تو، داخل، مابین

مرکز
کمر
بُحبوحه
تو
ضمن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس