مؤجده
لغت نامه دهخدا
موجدة. [ ج ِ دَ ] ( ع ص ) مؤنث موجد، بدید آورنده. آفریننده. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موجد شود.
- علت موجدة ؛ مقابل علت مبقیه. ( یادداشت مؤلف ). علتی که سبب پیدایش چیزی است. رجوع به علت شود.
موجدة. [ م َ ج ِ دَ ] ( ع مص ) خشم گرفتن بر کسی. وجد. ( منتهی الارب ). جدة. ( منتهی الارب ). خشم گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وجد شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید