مؤجده

لغت نامه دهخدا

( مؤجدة ) مؤجدة. [ م ُءْ ج َ دَ ] ( ع ص ) شتر ماده قوی پشت. ( منتهی الارب ، ماده ا ج د ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

موجدة. [ ج ِ دَ ] ( ع ص ) مؤنث موجد، بدید آورنده. آفریننده. ( از یادداشت مؤلف ). و رجوع به موجد شود.
- علت موجدة ؛ مقابل علت مبقیه. ( یادداشت مؤلف ). علتی که سبب پیدایش چیزی است. رجوع به علت شود.

موجدة. [ م َ ج ِ دَ ] ( ع مص ) خشم گرفتن بر کسی. وجد. ( منتهی الارب ). جدة. ( منتهی الارب ). خشم گرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وجد شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس