مغالطه

/moqAlete/

مترادف مغالطه: سفسطه، قیاس فاسد، مغالطت، مغلطه

معنی انگلیسی:
sophism, sophistry, chicanery

لغت نامه دهخدا

( مغالطة ) مغالطة. [ م ُ ل َ طَ ] ( ع مص ) باکسی غلط آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). غلاط. به غلط انداختن و یکدیگر را غلط دادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). به غلط افکندن کسی را. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به ماده بعد شود.
مغالطه. [ م ُ ل َ طَ / ل ِ طِ ] ( از ع ، اِمص ) مغالطة. مغلطه با همدیگر. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مغالطة شود. || ( اصطلاح منطق ) عبارت است از قیاس که فاسد باشد به واسطه اختلال شرطی معتبر در انتاج به حسب کمیت یا کیفیت یا از جهت صورت یا ماده. ( نفایس الفنون ). قیاس فاسدی است که منتج به نتیجه صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا از جهت صورت و یا از جهت صورت و ماده هر دو. فساد قیاسی از جهت صورت به این است که شرایط لازم که با رعایت آن شرایط قیاسی منتج خواهد بود در هیأت و شکل آن رعایت نشده باشد و از جهت ماده به این است که مثلاً مطلوب با مقدمات قیاسی یا یکی از آنها یکی باشد که ازنوع مصادره برمطلوب است و بدیهی است که فاسد بودن آن از هر دو جهت به این است که شرایط منتج از جهت هیأت و شکل رعایت نشده باشد و مطلوب از آن هم با مقدمات یکی باشد. ( از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). قیاسی است که مقدمات آن مرکب از وهمیات و مشبهات باشد.وهمیات قضایایی هستند که به واسطه قیاس با امور محسوسه و یقینی مسلم پنداشته می شوند و حال آنکه صحت آنها مورد تصدیق عقل نیست. مشبهات نیز به واسطه مشابهت با قضایای صادقه ، خود صادق انگاشته می شوند در صورتی که کاذبه اند. خطاها یعنی افکاری که با واقع مطابقت ندارند و باعث مغالطه می شوند یا از روی قصد و اختیار سر می زنند یا از روی قصد و اختیار نیستند. حکما و علمای منطق این خطاها را به اعتبارهای مختلف دسته بندی کرده اند. بیکن آنها را بت می خواند و چهارگونه می داند از این قرار: 1- بتهای طایفه ای ، یعنی خطاهایی که ناشی از طبیعت نوع بشر هستند. تصادفات را علت واقعی امور پنداشتن ، و قیاس به نفس کردن و برای هر امری علتی غایی فرض نمودن و نظایر آنها از این گونه خطاها هستند. 2- بتهای شخصی ، یعنی خطاهایی که ناشی از شخصیت اختصاصی افراد انسانی هستند چنانکه از افراد مردم یکی حساس و زودرنج است ، دیگری شهوت مال دارد، دیگری پای بند فکر و عقیده خاصی است ، دیگری جاه طلب یا شهرت دوست است و بر همین قیاس... این خصوصیتها و نظایر آنها ممکن است منشاء اشتباهات و خطاهای بسیار واقع بشوند. 3- بتهای میدانی یا بازاری ، یعنی خطاهایی که در نتیجه اجتماع مردمان و معاشرت با یکدیگر پیدا شده است و نمونه آنها در الفاظی که برای همه کس معنی دقیق و صحیح ندارند به خوبی نمایان است مانند عقیده به افلاک و تصادف و بخت و نظایر آنها. 4- بتهای نمایشی ، یعنی خطاهایی که از تعالیم حکما و مشاهیر عالم ناشی هستند مانند بسیاری از دستگاههای فلسفی و پاره ای معتقدات که موجب گمراهی آدمیان می شوند. مالبرانش خطاها را پنج قسم ذکر کرده است :1- خطاهای حواس. 2- خطاهای تخیل. 3- خطاهای ادراک. 4- خطاهای ناشی از تمایلات. 5- خطاهای ناشی از شهوات.در تقسیمات فوق موجبات اصلی خطاها بیشتر موردنظر بوده است. در تقسیمات دیگری که معمولاً از خطاها می کنندتوجه را بیشتر به خللی که در استدلال روی می دهد معطوف می دارند و در این صورت استدلال عنوان سفسطه و مغالطه را پیدا می کند. علل عمده ای که موجب سفسطه و مغالطه می شوند عبارتند از: 1- اشتراک و اجمال در الفاظ، یعنی مبهم بودن معنی یا ایهام داشتن آن ، خاصه هنگامی که در مقدمات و در نتیجه قیاس ، لفظ واحد به دو معنی مختلف آورده شود. 2- ترکیب الفاظ به وجهی که موجد فساد گردد، و آن یا به صورت ترکیب مفصل است ، یعنی آنچه در مقدمه جداگانه و به تفصیل آورده اند در نتیجه ترکیب گردد. مثال : این شخص معلم و عضو خوبی است ، پس معلم خوبی است. یا به صورت تفصیل مرکب است و آن درست عکس صورت اول است ، مانند اینکه گفته شود: عدد هفت زوج و فرد است پس هفت زوج و هفت فرد است. 3- ایهام انعکاس ، و آن هنگامی است که قضیه کلیه ای را منعکس کرده مقدمه قیاس قرار دهند، در صورتی که عکس آن قضیه صادق نباشد. مثال : هر انسانی ذی حس است ، پس هر ذی حسی انسان است. 4- تجاهل نسبت به موضوع ، یعنی سعی در اثبات چیزی که مورد بحث نیست مانند عمل دادستان یا وکیل دعاوی هنگامی که به جای سعی در اثبات مجرمیت متهم به بیان بدی جرم و جنایت و زیانی که برای جامعه دارند می پردازد. 5- مصادره به مطلوب ، و آن در صورتی است که چیزی را که اثباتش مورد نظر است ثابت شده پندارند. یک نمونه از مصادره به مطلوب قیاسی است که گالیله در آثار ارسطو یافته و خاطر نشان کرده است. ارسطو در اثبات اینکه مرکز زمین مرکزعالم است ، چنین استدلال می کند: «طبیعت اشیاء ثقیل این است که به مرکز عالم می گرایند. تجربه نشان می دهد که اشیاء ثقیل به مرکز زمین می گرایند پس مرکز زمین ، مرکز عالم است » در کبرای این قیاس مصادره به مطلوب به خوبی نمایان است ، زیرا حکم به اینکه «اشیاء ثقیل به مرکز عالم می گرایند» در صورتی میسر است که مرکز عالم و مرکز زمین را قبلاً یکی بدانیم. ( از مبانی فلسفه تألیف علی اکبر سیاسی صص 261-263 ). قیاس مغالطی. قیاس سوفسطایی. سفسطه. حکمت مموهه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به اساس الاقتباس صص 515-529 شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

یکدیگررابه غلط انداختن، دلیل سست وغلط آوردن
۱ - ( مصدر ) یکدیگز را بغلط انداختن ۲ - قیاس فاسدی است که منتج بنتیجه صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا از جهت صورت و یا از جهت صورت و ماده هر دو . فساد قیاسی از جهت صورت باین است که شرایط لازم که با رعایت آن شرایط قیاسی منتج خواهد بود در هیات و شکل آن رعایت نشده باشد و از جهت ماده باین است که مثلا مطلوب با مقدمات قیاسی یا یکی از آنها یکی باشد که از نوع مصادره بر مطلوب است و بدیهی است که فاسد بودن آن از هر دو جهت منتج از جهت هیات و شکل رعایت نشده باشد و باین است که شرایط مطلوب از آن هم با مقدمات یکی باشد یا مغالطه عام الورود . قیاسی است که بوسیله آن هم اثبات مطلوب و هم نقیض آن ممکن باشد یا فن مغالطه . یا حکمه المموهه یا سوفسطیقا بود . نزد قدما یکی از بخشهای علوم منطقیه .
مغالطه مغلطه با همدیگر

فرهنگ معین

(مُ لِ طِ ) [ ع . مغالطة ] (مص ل . ) یکدیگر را به غلط انداختن .

فرهنگ عمید

۱. یکدیگر را به غلط انداختن.
۲. دلیل سست و غلط آوردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مغالطه، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای خطای در تفکر یا شکل غیر معتبر از استدلال است.
محدودترین تعریف مغالطه آن است که گفته اند: قیاسی است مرکب از وهمیات یا مشبهات. تعریف دیگر این که: قیاس فاسدی است که منتج به نتیجه صحیح نباشد و فساد آن یا از جهت ماده است یا صورت و یا هر دو.تعریف عام تر و کلی تری نیز وجود دارد که در آن انواع خطاها و آشفتگی هایی که کم و بیش مرتبط با خطای در استدلال است نیز به معنای وسیع کلمه مغالطه نامیده می شود. طبق تعریف اخیر می توان وقوع مغالطات را در حوزه عالم استنتاج در نظر گرفت؛ به این معنا که شخص با مقدمات یا بدون مقدمات، از راه های منطقی یا غیر آن، و به صورت معتبر یا غیر معتبر بخواهد صدق یا کذب گزاره ای را نتیجه بگیرد.بنابراین در تعریف مغالطه به معنای عام می توان چنین گفت: "هر نوع خطا در حوزه تصورات یا تصدیقات؛ اعم از این که عمدی باشد یا سهوی و اعم از این که مغالطه گر خود به خطا بیفتد یا دیگری را به خطا بیندازد و اعم از این که مغالطه گر در صدد تعریف یا استدلال باشد یا نباشد".بنابر تعریف اخیر، گاهی عنوان مغالطه حتی به چیزی در حد یک تصور یا باور (تصدیق) نادرست اطلاق می شود، و مغالطه مساوی می شود با هر نوع خطا در تصور و تصدیق.البته در تمام این تعریف ها این نکته مفروض است که آگاهانه و عمدی بودن یا غیر آگاهانه و سهوی بودن، تاثیری در تعریف مغالطه ندارد. مغالطه را نسبت به کسی که گول خورده و حق را نشناخته و باطلی را حقیقت پنداشته است "غلط"، و خود شخص را (غالط" (غلط کار) می نامند و نسبت به دیگران که اغفال می شوند "مغالطه"، و کسی که دلیل فاسد را برای دیگران حق جلوه می دهد "مغالِط" (مغالطه کننده) نامیده اند.
نفی اشتراط کذب نتیجه
در مغالطه لازم نیست که نتیجه دروغ باشد؛ زیرا ممکن است قضیه ای درست از مقدمات دروغ یا از مقدمات راست و ترکیب غیر صحیح نتیجه گرفته شود و یا مقدمات راست و با ترکیب صحیح باشد لیکن مطلوب دیگری را ادا کند و قضیه دیگری را به جای نتیجه حقیقی بیاورند، در همه موارد مزبور مغالطه شده است. بنابراین هرگاه قضیه صادق از دلیل کاذب ثابت گردد آن هم نوعی از مغالطه است.
کاربرد مغالطه
مغالطه دو کاربرد (عام و خاص) دارد.۱. در کاربرد خاص، مترادف سفسطه (و در مقابل مشاغبه) است، و در کاربرد عام، مَقسم برای سفسطه و مشاغبه است.۲. مغالطه در کاربرد عام، به لحاظ صورت، به قیاس مغالطی (مغالطه قیاسی)، استقرای مغالطی (مغالطه استقرایی) و تمثیل مغالطی (معالطه تمثیلی) تقسیم می گردد. و به لحاظ ماده، به مغالطه سوفسطایی (سفسطایی) و مغالطه مشاغبی تقسیم می شود. کسی را که تشبّه به صاحب برهان می جوید یعنی قضایای شبه یقینی را به جای یقینی به کار می گیرد سوفسطایی، و صناعت او را سفسطه، و قیاس مزبور را قیاس سوفسطایی (سفسطایی) می نامند، و کسی را که تشبّه به جدلی می جوید؛ یعنی قضایای شبه مشهور را به جای مشهور به کار می گیرد مشاغبی، و صناعت او را مشاغبه، و قیاس مزبور را قیاس مشاغبی می نامند.۳. البته گاهی مغالطه در خطابه نیز به کار می رود، و مشروط به آن است که مفید اقناع باشد. قیاسات خطابیِ مغالطی را "ضمائر محرّفه" یا مغالطه اقناعی می گویند.مغالطه سفسطایی یا سفسطه، به لحاظ صورت، فقط در قالب قیاس است؛ زیرا می باید شبیه برهان باشد و برهان، جز در قالب قیاس نمی گنجد، اما مغالطه مشاغبی می تواند در قالب هر یک از قیاس و استقراء و تمثیل تشکیل شود. البته سفسطه و مشاغبه در بعضی آثار (مثل اساس الاقتباس) به خود صناعت اطلاق شده است؛ یعنی صناعت مربوط به قیاس سوفسطایی را سفسطه، و صناعت مربوط به قیاس مشاغبی را مشاغبه گفته اند. اما در بعضی دیگر، هر یک از این دو (سفسطه و قیاس سفسطی یا سوفسطایی، و همچنین مشاغبه و قیاس مشاغبی) به صورت مترادف، بر خود قیاس اطلاق شده است. و همین دو نوع کاربرد را نسبت به مغالطه هم می توان در آثار منطقی مشاهده کرد.
حالات روانی مغالِطان
...

دانشنامه عمومی

مُغالِطِه یا مَغلَطِه یا سَفسَطِه، آوردن دلیل اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است[ ۱] که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:
• نخست آنکه دست کم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛
• دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد.
مغالطه جزئی از برهان است که به طور قابل اثباتی در منطق آن ایراد وجود دارد و بنابراین کلِ برهان را نامعتبر می سازد. مغالطه ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت ( ها ) به کار رود.
مغالطه گر کسی است که از روی استدلال نادرست به یک نتیجهٔ درست یا نادرست رسیده است و ممکن است آن نتیجه را برای نتیجه گیری های دیگری هم به کار گیرد. خلاصهٔ تعریف مغالطه – که از واژه عربی غلط مشتق شده است – استدلالی است که در آن فساد معنوی وجود داشته باشد، و تفاوت مغلطه گر با سفسطه گر در آن است که اولی نادانسته مرتکب اظهار برهان مبتلا به انحراف می شود و دومی دانسته و برپایهٔ اصول تغلیط به سوی استنتاج منطبق با مقصود خود می گراید.
واژه سفسطه ( Sophisme ) ، ارتباط ریشه ای با سوفسطائی ( Sophistēs ) دارد که خود، از ریشه سوفوس ( Sophos ) ، مشتق شده است که در زبان یونانی، به معنی خرَد، دانایی و فرزانگی است.
سوفسطائی - که معرّب سوفیست است ( کسی است که با دانش و خرد و فرزانگی سر و کار دارد ) - از نظر لغوی، همان معنی را می دهد که از واژه فیلسوف اراده می شود یعنی کسی که به مباحث عقلی می پردازد و تفلسف ( Philosophize، فلسفه ورزی ) می کند. اینکه امروزه سوفسطائی یا سوفیست بودن را با فیلسوف بودن یکی نمی دانند علتی تاریخی دارد؛ اینان از شهری به شهر دیگر می رفتند و جوانان را دور خود جمع کرده و در ازای حق الزَّحمه به تدریس می پرداختند. سوفسطائیان خطابت و جدل و دیگر فنونی را که برای موفقیت های اجتماعی و سیاسی لازم بود، به شاگردانشان می آموختند.
اما به تدریج، بر اثر افراط برخی از این آموزگاران، این واژه معنای دیگری پیدا کرد. آن ها به حقانیت و صدق و کذب ادعا کاری نداشتند؛ بلکه تنها می خواستند به شاگردانشان آموزش دهند که چطور باید در مناظره ها به هر صورت ممکن، حریف را مغلوب کرد بدون آنکه لزوماً حق با آن ها باشد.
در استدلال های منطقی مغالطه ها ساختاری یا ناساختاری می باشند. از آن جایی که درستی یک استدلال قیاسی به شکل آن بستگی دارد، مغالطهٔ ساختاری استدلال قیاسی ای است که شکل باطلی دارد در حالی که یک مغالطهٔ ناساختاری هر استدلال نادرستی است که کاستی و عیب آن در شکل استدلال نیست و با نگاه کردن به محتویات آن ها می توان آن ها را شناسایی کرد.
عکس مغالطه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

مغالطه (ادبیات). مُغالطه (ادبیات)
(یا: تشبیه مغالطه؛ به معنای به غلط افکندن) در اصطلاح بدیع، تشبیه چیزی به چیزی که در عرف عکس آن رایج باشد و سپس گوینده آن سخن را توجیه کند تا مغالطه و بدفهمی برطرف گردد: ای روی تو همچو مشک و موی تو چو خون/می گویم و می آیمش از عهده برون/مویت خونی که آید از نافه برون/رویت مشکی ناشده در نافه درون (کمال الدین اسماعیل).

مغالطه (منطق). مُغالطه (منطق)(fallacy)
(یا: سفسطه) در منطق شکلی از استدلال غیرمنطقی، یا استدلالی که قواعد استدلال صحیحرا نقض می کند. مغالطه یا در صورت است یا در معنی. مغالطۀ صوریقواعد منطق را نقض می کند اما مغالطه در معنیگرچه قواعد استدلال منطقیرا نقض نمی کند اما با روش های دیگر و با استفاده از مشبّهات، باطل را حق و حق را باطل جلوه می دهد. از آن جا که مغالطه در معنی در مباحثات عادی، در سخنان سیاسی و در تبلیغات رواج بسیار دارد شایستۀ توجه بیشتر است. بعضی از این مغالطه ها با استفاده از ایهامدر واژه ها صورت می گیرد و انسان ناآگاهانه از یک معنای واژه به معنای دیگر آن می لغزد. علت این لغزش به عقیدۀ ارسطو این است که واژه ها محدود و چیزها نامحدودند و یک واژه گاه بر چند چیز دلالت می کند. بعضی اقسام مغالطه در معنا عبارت اند از استنتاج بی ربط یا استدلال به سود چیزی غیر از مسئلۀ مورد بحث؛ توجیه استدلال نادرست به وسیله ادعای نادرستی استدلالی دیگر؛ استدلال شخص ـ بنیادیا کوشش برای از میدان به در کردن حریف، نه با روشن ساختن خطای استدلال او بلکه با توسل به ضعف های شخصی اش؛ استدلال با تکیه بر مرجعیت اشخاص مهمی که از عقیده ای دفاع می کنند؛ مصادره به مطلوب یا استدلالی که نتیجه، خود یکی از مقدمات برهان باشد و غیره.

مترادف ها

misleading (اسم)
مشتبه سازی، مغالطه، مغلطه

paralogism (اسم)
استدلال غلط، مغالطه، قیاس نادرست

false reasoning (اسم)
مغالطه

پیشنهاد کاربران

مغالطه وپراکندگی مفهوم "حجاب" با این پرسش: "حجاب یا نان، اولویت جامعه کدام است؟"
چندتا پاسخ دادم در سایت انصاف نیوز:
http://www. ensafnews. com/372357/حجاب - یا - نان، - اولویت - جامعه - کدام - است؟/
تحریف و تغییر حقیقت به شکل نادانسته یا موزیانه یه نفع خود یا به ضرر شخصی دیگر
استدلالی است که از ظاهر درست به نظر میرسد ولی غلط است
‏دُژرا = مغالطه
{دُژرا: دُژ ( دیسهٔ دیگری از پیشوند �دُش� ) را ( به معنای دلیل، که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود )
اشتباه در استدلال ( استدلال: دلیل آوردن )
دُژفرنود
دُژ = بد
فرنود = دلیل، دلیل آوردن
برداشت نادرست ، کج فهمی
برابرنهاد پارسی واژه<< مغلطه>>واژه<< پاره گویی یا پاراگویی>> می شود. پاره گویی ( پاراگویی ) واژه ای همنهادین ( ترکیبی ) می باشد که به دو بخش <<پاره (="" پارا="" )="">>که یک پیشوند پارسی است که در زبانهای اروپایی نیز راه پیدا کرده است همچون واژه پاراگراف که به چم ( معنی ) پاره ای از یک بافت ( ( متن ) ) یا نمودار می باشدو بخش گویی نیز روشن است و نیاز نیست بزندیم ( تشریح کنیم ) . همانگونه که می دانیم مغلطه یا سفسطه که
...
[مشاهده متن کامل]

از بن واژه یونانی سوفیسم برگرفته شده است واژه ای نبوده که دارنده آن همچون سوفسطاییان سزاوار نکوهش باشند. چه بسا دیدگاه هایی داشته اند که به پیشبرد دانش یاری می رسانده همچون پرسش چالش برانگیز فیلسوف یونانی زنون که از فیسلوفان سفسطه گر بوده و دانشمندان امروزی همچون هایزنبرگ ( پدیدآورنده نگره عدم قطعیت کوانتومی ) و برتراند راسل فیلسوف ولزی در صدد پاسخگویی به آن برآمدند و این خود باعث پدید آمدن نواندیشی هایی شده است ( پرسش لاکپشت و خرگوش زنون که در پی آن زنون به این پی آیند رسید که روندگی یا حرکت در جهان برون وجود ندارد ) . یک مغلطه گر در تعریف امروزی کسی است که برای پیشبرد حکم خود برهانی ( پرهانی ) می آورد که پاره ای از آن ( نمودهای ) برهان می تواند درست باشد و پاره ای دیگر نادرست همچون یکی از فن ( ( فند ) ) های مغلطه گری تعمیم ناروا می باشد که که بخشی از نمودهای آن درست می باشد و بخشی دیگر نادرست. ویا فن دیگری همچون درنظر نگرفتن استثناها که بخشی از نمودهای آن برهان درست و پاره ای نادرست می باشد. پس واژه پاره گویی یا پاراگویی همچم و برابرنهادی ( ( مترادفی ) ) از واژه مغلطه می باشد.

گمراه سازی ، به گمراهی کشانی ، درهم آمیزی درست و نادرست ، غلط اندازی
تحریف سودجویانه حقیقت
اشتباه ادا کردن، غلط گفتن ، سفسطه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس