محکوم کردن


مترادف محکوم کردن: بزه کار شناختن، خطاکار اعلام کردن، نارواشناختن، مغلوب کردن، مجبور ساختن

برابر پارسی: ایراختن

معنی انگلیسی:
damn, denounce, doom, sentence, condemn

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱ - فرمانبردار کردن . ۲ - مغلوب کردن ( در مناظره و غیره ) . ۳ - مغلوب کردن قاضی کسی را .

مترادف ها

adjudge (فعل)
دانستن، فرض کردن، فتوا دادن، داوری کردن، محکوم کردن، با حکم قضایی فیصل دادن

condemn (فعل)
محکوم کردن، محکوم شدن، تقبیح کردن

convict (فعل)
محکوم کردن، سرزنش یا متهم کردن

sentence (فعل)
محکوم کردن، رای دادن

attaint (فعل)
خوار کردن، محکوم کردن، بد نام کردن، مقصر دانستن

فارسی به عربی

احکم , ادن , جملة , مدان
( محکوم کردنِ ) إبلاغٌ عن

پیشنهاد کاربران

ناروادانستن ، نادرست دانستن ، گناه دانستن، بزهکاری دانستن ، ناجوانمردانه دانستن ، ددمنشانه دانستن و . . .
بی هوده شناختن
نمونه:
. . . در تنگنای پدید آمده که هم گستره ی سترگی از مردم آگاه جهان، هم سازمان های پشتیبان �هوده ی آدمی� و هم نهادهای وابسته به سازمان نامور به �ملت های یگانه� بگونه ای فزاینده، دستگیری و رنج و آزار زندانیان رستایی ـ سیاسی و دیگر کوشندگان اجتماعی را بی هوده شناخته اند ( محکوم نموده اند ) ، جز زمینه سازی برای سرکوب گسترده تر ناهمداستانان و حتا ناهمراهان سیاسی و اجتماعی در میهن مان، چیز دیگری نمی تواند باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/01/blog - post_26. html
�دادباخته کردن� که یکی از کاربران در بالا از آن چون برابر �محکوم کردن� یاد نموده، چنانچه نگویم نادرست، نارسا و نچسب است.

دادباخته کردن
با سلام به خدمت ادمین و تشکر توضیحات آقای کشاورز عالی بود
درود
در برخی باره ها به جای محکوم کردن می توان گفت " زیرخشم گرفتن، نکوهش کردن، سرزنش کردن، زشت شمردن :
دولت ایران این اقدام تروریستی را محکوم کرد.
دولت ایران این کردار آدمکشی را زیر خشم گرفت یا نکوهش کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

-
وادار کردن
قاضی وی را به رد مال و پرداخت جریمه و دو سال زندان محکوم کرد.
دادور وی را به بازگشت مال و پرداخت تاوان و دو سال زندان وادار کرد.

ایرَنجیدَن.
مجور کردن /وادار کردن

بپرس