محبوب

/mahbub/

مترادف محبوب: جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار، دوست داشتنی ، وجیه المله

متضاد محبوب: منفور

برابر پارسی: دلدار، دلبر، دلداده، دوست، دوست داشتنی، پرهوادار

معنی انگلیسی:
beloved, darling, desirable, fair-haired, favored, pet, truelove, valentine, [adj.] belived, favourite, popular, [n.] friend, favorite, lief, minion

فرهنگ اسم ها

اسم: محبوب (پسر، دختر) (عربی) (تلفظ: mahbub) (فارسی: محبوب) (انگلیسی: mahbub)
معنی: دوست داشتنی، معشوق، پسندیده، آن که یا آنچه که مورد علاقه و توجه دیگران است، مورد محبت، ( در تصوف ) خداوند، چنانچه به طور مطلق حق را محبوب گویند
برچسب ها: اسم، اسم با م، اسم پسر، اسم دختر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

محبوب. [ م َ ] ( ع ص ) دوست داشته شده. پسند کرده شده. پسندیده. ( ناظم الاطباء ). دوست. دوستگان. ضد مبغوض. ( یادداشت مؤلف ) ( مهذب الاسماء ) : هرگاه متقی... به ترک حسد بکوشد تا در دلهامحبوب گردد. ( کلیله و دمنه ). چاره نمی شناسم از اعلام آنچه حادث شود از محبوب و مکروه. ( کلیله و دمنه ).
نیست کسبی از توکل خوبتر
چیست از تسلیم خود محبوبتر.
مولوی ( مثنوی ص 21 ).
از حدیث این جهان محجوب کرد
خون تن را در دلش محبوب کرد.
مولوی.
هنوزت گر سر صلح است بازآی
کزآن محبوب تر باشی که بودی.
سعدی.
مگر در زمستان که محجوب است و محبوب ( آفتاب ). ( گلستان ).
طلب از جانب مطلوب بیش است
که در حب از محب محبوب بیش است.
( از سی نامه کاتبی ).
ای زر توئی آنکه جامع لذاتی
محبوب جهانیان به هراوقاتی.
جمال الدین قزوینی.
- زر محبوب ؛ زر خالص. ( ناظم الاطباء ).
- || سکه ضرب محبوب سلیمی. رجوع به محبوب سلیمی شود.
- محبوب القلوب ؛ رباینده دلها. ( ناظم الاطباء ).
|| معشوق. ( ناظم الاطباء ) :
نظر میداشت اندر راه محبوب
که در ذاتش همان بوده ست محسوب.
نظامی.
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم.
سعدی.
آنگه به قوت استیناس محبوب از میان تلاطم امواج محبت سر برآورد وگفت... ( گلستان ).
گل سرخش چو عارض خوبان
سنبلش همچو زلف محبوبان.
سعدی.
- محبوب خشک ؛ کنایه از آن معشوق که از او انتفاع نتوان کرد. ( آنندراج ).
|| ( اصطلاح تصرف ) قطب وحدت و در پاره ای از رسائل به معنای حقیقت روحیه که آن ذات حق است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به محبت شود.

محبوب. [ م َ ] ( اِخ ) رجوع به ابوعمروبن العلاء شود.

محبوب. [ م َ ] ( اِخ ) ابن موسی. رجوع به ابوصالح... شود.

محبوب. [م َ ] ( اِخ ) سلیمی. یکی از ممالیک مصر در قرن هفتم هجری است که در عهد وی دینارهای مسکوک را در قسطنطنیه به مصر می آوردند و یکی از آن دینارها به نام «محبوب سلیمی اسلامبولی » خوانده می شد. و همین مملوک دست اندرکار ضرب دینار شد و عیار آن را مقداری کم نمود و آن را زر محبوب میخواندند. ( از النقودالعربیة ص 184 ).

محبوب. [ م َ ] ( اِخ ) مصطفاوی ، نام دیناری است منسوب به سلطان مصطفی رابع سلطان عثمانی ( از سال 1807 تا 1808 م. ). ( از النقودالعربیة ص 184 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

دوست داشته شده، دوست، معشوق
۱ - ( اسم ) دوست داشته . ۲ - ( صفت ) دوست . یا محبوب بودن . مورد محبت و دوستی بودن : بدین سیرت پسندیده مولانا ادام الله دولته در دلهای مردم محبوب بوده ....
نام دیناری در مصر

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) دوست داشته شده ، معشوق .

فرهنگ عمید

۱. دوست داشته شده، آن که یا آنچه مورد علاقه و محبت است.
۲. [مجاز] دوست، معشوق.

دانشنامه عمومی

محبوب (ترانه اریک سعاده). "محبوب" نام ترانه ای انگلیسی است که سال ۲۰۰۸ توسط فردریک کِمپ ( به انگلیسی: Fredrik Kempe ) نوشته و به وسیله ی اریک سعاده ( به انگلیسی:Eric Saade ) خواننده ی سوئدی اجرا شده است. اریک سعاده این ترانه را در جشنواره ی یوروویژن ۲۰۱۱ و ملودی فستیوالن ۲۰۱۱ اجرا کرد و توانست در یوروویژن رتبه ی سوم و در ملودی فسیوالن رتبه ی اول را به خود اختصاص دهد. این ترانه مربوط به دومین آلبوم رسمی وی به نام سعاده ( قسمت ۱ ) است. ترانه ی "محبوب" در چهارم مارس ۲۰۱۱ منتشر شد و مستقیماً به آهنگ شماره ی یک جدول تک آهنگ های سوئد صعود کرد.
عکس محبوب (ترانه اریک سعاده)

محبوب (فیلم ۱۹۶۶). محبوب ( به هندی: Pyar Kiye Jaa ) یا به عشق ورزیدن ادامه بده ( به انگلیسی: Carry on Loving ) فیلمی هندی محصول سال ۱۹۶۶ و به کارگردانی سی. وی سریدهار است. در این فیلم بازیگرانی همچون کیشور کومار، شاشی کاپور، محمود علی، کالپانا موهان، راجاسری، ممتاز و اوم پراکاش ایفای نقش کرده اند.
عکس محبوب (فیلم ۱۹۶۶)

محبوب (فیلم ۱۹۹۱). محبوب ( انگلیسی: Saajan ) یا یار فیلم هندی درام رمانتیک به کارگردانی لورانس دسوزا و با بازی سانجی دات، مدوری دیکشیت و سلمان خان است.
راجیو ورما ( قادرخان ) تاجر ثروتمند به همراه همسرش کملا ( ریما لاگو ) و پسر کوچکش آکاش، زندگی بسیار خوبی دارند. آکاش با پسر یتیم و معلولی به نام آمان دوست میشود و والدین آکاش آمان را به فرزند خواندگی میپذیرند.
28 سال بعد: آکاش و آمان هردو تبدیل به جوانان برومندی شده اند اما با وجود رابطه خوبشان با هم اختلاف نظر بسیاری دارند. آکاش ( سلمان خان ) پسری بی پرواست که در زندگی خود هیچ کاری نمیکند و تنها سرگرمی اش قرارگذاشتن با دختران زیبا و ثروتمند است. اما آمان ( سانجی دات ) جدی تراست ، به کودکان یتیم کمک میکند و شعر میگوید. آمان از ترس اینکه مبادا خانواده اش متوجه شوند که او شاعر است، تمام اشعارش را با نام مستعار "ساگَر" ( اقیانوس ) چاپ میکند و به لطف چاپ کتاب هایش میلیون ها طرفدار پیدا میکند. یکی از طرفداران او دختر زیبایی به نام پوجا ( مدوری دیکشیت ) است که خواننده است و در کتابفروشی کار میکند. پوجا و آمان از طریق نامه نگاری با هم آشنا میشوند و پوجا هم مرتب برای آمان هدیه های مختلف ارسال می کند و در یکی از نامه ها با او میگوید که دوست دارد یک عکس از شاعرش داشته باشد آمان از فرستادن عکسش برای پوجا امتنا میکند. به زودی برای ماموریت کاری به شهر اوتی میرود ، آمان از طریق نامه های پوجا متوجه میشود که او هم در همین شهر سکونت دارد پس به دیدن پوجا می رود و دلباخته اش میشود. پوجا که تا به حال عکسی از ساگر دریافت نکرده متوجه هویت اصلی آمان نمیشود اما با این حال این دو با هم صمیمی میشوند. آمان درمیابد که پوجا تنها به او به چشم یک دوست معمولی نگاه میکند، پس عشقش را هم به همراه هویتش مخفی میکند. آکاش در سفری که به اوتی دارد پوجا را ملاقات میکند و دلباخته اش میشود، به آمان اعتراف میکند که پوجا را دوست دارد. آمان متوجه میشود که او و آکاش در واقع هردو یک دختر را دوست دارند، از این مسئله شوکه میشود اما به یاد میاورد که اگر محبت آکاش و والدینش نبود آمان هنوز هم یک بچه ی یتیم بود. پس به خاطر لطف اکاش عشقش را قربانی میکند و به آکاش میگوید که پوجا عاشق شاعری به نام ساگر است و آکاش برای اینکه عشق پوجا را به دست آورد میتواند خود را ساگر معرفی کند. آکاش ناگزیر میپذیرد و خود را ساگر معرفی میکند، آکاش و پوجا رابطه خود را آغاز میکنند و مراسم نامزدی آن ها برگزار میشود اما آکاش از اینکه تمام مدت نقش باید نقش ساگر را بازی کند خسته شده و نمیتواند بیش از این هویت خود را جعل کند. به زودی آکاش متوجه میشود ساگری که هویتش را دزدیده کسی نیست جز آمان ، پوجا هم تنها عاشق ساگر است و آمان هم پنهانی پوجا را دوست دارد. پس به پوجا اعتراف میکند که ساگر واقعی نیست و برای بدست آوردن عشقش مجبور به جعل هویت شده است، سپس هویت واقعی آمان را فاش میکند و پوجا بعد از مدتها متوجه می شود ساگری که تمام مدت برایش شعر می نوشته آمان است و چون آمان معلول است از افشای هویتش ترسیده است. پوجا ناراحت میشود و برای مدتی خود را از آمان و آکاش دور میکند. به زودی مقدمات عروسی آکاش و پوجا فراهم میشود اما پوجا و آکاش هردو از قبول این ازدواج تردید دارند. آکاش بالاخره تصمیم میگیرد که عشق خود را فدای دوستی شان کند، دست پوجا را در دست آمان میگذارد و این دو عاشق را به هم می رساند.
عکس محبوب (فیلم ۱۹۹۱)

محبوب (فیلم ۱۹۹۷). محبوب ( به هندی: Sanam ) فیلمی محصول سال ۱۹۹۷ و به کارگردانی عزیز سجاوال است. در این فیلم بازیگرانی همچون سانجی دات، مانیشا کویرالا، ویویک موشران، شاکتی کاپور، انوپم کهیر، قادرخان، آنجان سیرواستاو ، گلشن گروور، آسرانی، دالیپ تاهیل ایفای نقش کرده اند.
عکس محبوب (فیلم ۱۹۹۷)

محبوب (فیلم ۱۹۹۸). محبوب یا دلبند ( انگلیسی: Beloved ) فیلمی در ژانر درام به کارگردانی جاناتان دمی است که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد. فیلم برگرفته از رمانی به همین نام از تونی موریسون است.
اپرا وینفری
دنی گلاور
تندی نیوتون
کیمبرلی الیز
بیه ریچاردز
• لیسا گی همیلتون
عکس محبوب (فیلم ۱۹۹۸)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

دوست داشتنی

مترادف ها

favorite (صفت)
محبوب، برگزیده، مطلوب

honey (صفت)
محبوب

lovable (صفت)
جذاب، دوست داشتنی، محبوب

loveable (صفت)
جذاب، دوست داشتنی، محبوب

lovesome (صفت)
مطبوع، عاشق، محبوب

dear (صفت)
چیز عزیز و پربها، محبوب، گران، عزیز، گرامی، پر ارزش

beloved (صفت)
محبوب، معشوق، مورد علاقه

popular (صفت)
محبوب، مشهور، متداول، عمومی، عوامانه، خلقی، ملی، توده پسند، نامدار، وابسته بتوده مردم

loved (صفت)
دلپذیر، محبوب، معشوق

cherished (صفت)
محبوب

darling (صفت)
محبوب، عزیز

intimate (صفت)
محبوب، صمیمی، خودمانی

precious (صفت)
محبوب، لطیف، عزیز، پر ارزش، نفیس، فوق العاده، گرانبها، قیمتی، چیز گرانبها، سنگین قیمت، تصنعی گرامی

treasured (صفت)
محبوب

فارسی به عربی

شعبی , عزیز , عسل , محبوب , مفضل

پیشنهاد کاربران

همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی، این است:
کامَند kāmand ( سغدی: کامنده kāmande )
مهنی محبوب
دلبر
مَحبوب: خوشنام، سرشناس؛ مردم - پسند
well loved
محبوب کلمه ای بسیار زیبا از فارسی باستان به اضافه کلمه عامیانه انگلیسی ��� مه ( بزرگ - از فارسی باستان ) بوب ( boob - به معنی پستان ) به معنای دختری که سینه های بزرگ دارند با تشکر که با حوصله خوندین خوشتون اومد لایک کنین
Well - loved
چشم و چراغ. [ چ َ / چ ِ م ُ چ ِ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از سبب بینائی و سرمایه بصارت. ( آنندراج ) :
قائدچشم و چراغ عالمی گردد چو شمع
آنکه پیماید بدیده قامت شبهای تار.
سنائی.
نیست جز سر عقل و جان دماغ
...
[مشاهده متن کامل]

خلق را در دو خطه چشم و چراغ.
سنائی.
رجوع به چشم ورجوع به چراغ شود.
|| محبوب عزیزالوجود. ( ناظم الاطباء ) . معشوق. کنایه از کسی یا چیزی که مورد علاقه و محبت و توجه خاص است :
تا ظن نبری چشم و چراغا که شب آمد
چشم و دل من سیر شود زان رخ سیمین.
فرخی.
عالم علم بود و بحر هنر
بود چشم و چراغ پیغمبر.
سنائی.
کاشکی خورشید را زین غم نبودی چشم درد
تا بر این چشم و چراغ انجمن بگریستی.
خاقانی.
چشم و چراغ اهل وجودی و در وجود
ذات شریفت آمده بر سر نشان چشم.
سلمان ساوجی.
گر سها در سایه رایت رود چون آفتاب
بعد ازین چشم و چراغ آسمان باشد سها.
سلمانی ساوجی.
رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.
|| کسی که باعث عزت متعلقان خود باشد. ( فرهنگ نظام ) . بزرگ خاندان یا کسی که مایه فخر دودمانی است :
چشم و چراغی که از میان کیان رفت
نور کیان ظل کردگار بماناد.
خاقانی.
ظل حق چشم و چراغ دوده ٔچنگیزخان
شیخ حسن نویان امیر دین فزای کفرکاه.
سلمان ساوجی.
چشم و چراغ ظفر تیغ جهانگیر او
پشت و پناه جهان عدل جهاندار اوست.
سلمان ساوجی.
رجوع به چشم و رجوع به چراغ شود.

خوش کنار. [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ / ک ِ ] ( اِ مرکب ) محبوب. معشوق. ( برهان قاطع ) :
من غرق ملک و نعمت سرمست لطف و رحمت
اندر کنار بختم و آن خوش کنار با من.
مولوی ( از انجمن آرای ناصری ) .
|| ( ص مرکب ) خوش نشست و برخاست. با کرشمه و ناز و طنازی در خفت و خیز :
...
[مشاهده متن کامل]

مشک جعد و مشک خط و مشک ناف و مشک بوی
خوش سماع و خوش سرود و خوش کنار و خوش زبان.
منوچهری.

ارجمندی، ارجداری
محبوبیت
crowd - puller
برابر پارسی واژه محبوب واژه زیبای پارسی فریانگ از ریشه ی واژه فرند در انگلیسی فریان در پارسی پهلوی هست
جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار، دوست داشتنی، وجیه المله
دلبر
دوستکام
در کنار برابرهای یاد شده در بالا . . .
نگار، نگارا
دل ستان
پُرپسند
پر طرفدار
دوست داشتنی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس