مثنوی

/masnavi/

مترادف مثنوی: دو دو، مربوطبه مثنی، شعر و منظومه ای هم وزن که هر بیت ومصراع آن به یک قافیه باشد

برابر پارسی: دوبندی، دوپاره، دوتایی، جفته، دولختی

معنی انگلیسی:
poetry consisting of distichs riming between themselves, couplet-poems

لغت نامه دهخدا

مثنوی. [ م َ ن َ وی ی / ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب است به مثنی که اسمی است معدول از اثنین اثنین که ترجمه آن به فارسی دودو باشد. ( غیاث ) ( از آنندراج ). || ( اِ ) شعری که در هر بیت آن دو قافیه علی حده باشد لهذا ابیات مختلف القوافی را مثنوی نام کرده اند. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). نزد شعرا ابیاتی است متفق در وزن که هر یکی از آن ، دو قافیه دارد و هر بیتی بر قافیه ٔخاص علی حده است و آن را مزدَوَج نیز نامند و از استقراء معلوم شده است که در بحرهای طولانی مثنوی نگویندچنانکه بحر رجز تام و رمل تام و هزج تام و امثال آن. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). شعری که هر دو مصراع آن با یکدیگر هم قافیه و سایر اشعار که باز به همان وزن باشند هر دو مصراع قافیه دیگر دارند مانند شاهنامه ٔفردوسی ، گرشاسب نامه اسدی ، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی ، خمسه نظامی و مثنوی مولوی. و چون مثنوی مطلق گویند مراد مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی است. مزدوجه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
شعر درازتر ز «قفانبک » پیش او
کوته شود چو قافیه شعر مثنوی.
فرخی.
وحدت اندر وحدت است این مثنوی
از سمک رو تا سماک معنوی.
مولوی.

فرهنگ فارسی

کتابی است منظوم و مثنوی سروده مولانا جلال الدین رومی . محتویات مثنوی حکایات مسلسل منظومس است که مولانا با بیان آنها نتایج دینی و عرفانی گرفته و حقایق معنوی را بزبان ساده و از راه تمثیل بیان مینماید و بسیاری از آیات قر آن و اخبار و احادیث را بسبک عرفان شرح میکند. کتاب مثنوی گو اینکه اولین مثنوی در تصوف نبود و پیش از او گویندگانی عارف مانند: سنائی و عطار در بسط عقاید صوفیانه مثنوی هایی سروده اند ولی مولانا در شعر تصوف پرچمی بلند و کاخی استوار افراشته و در رسائی مقصود و لطافت معنی و باریکی اندیشه گوی سبقت ربوده است . مثنوی در ۲۶ هزار بیت و در ۶ کتاب ببحر [ رمل ] سروده شده . تاریخ آغاز آن بدرستی معلوم نیست اما در سال ۶۶٠ ه. پایان یافته است .
۱ - ( صفت ) منسوب به مثنی دو دو . ۲ - ( اسم ) شعری که هم. ابیات آن بیک وزن و دو مصراع هر بیتش در قافیه مشترک باشند مانند شاهنام. فردوسی گرشاسب نام. اسدی ویس ورامین گرگانی مثنوی مولوی . توضیح این نوع شعر را در عربی مزدوج گویند . ۳ - منظومه ای که بشیو. مثنوی . سروده شده جمع : مثنویات .

فرهنگ معین

(مَ نَ ) [ ع . ] (اِ. ) مزدوج ، دو دو، شعر متحدالوزنی که هر یک از ابیات آن دارای قافیة مخصوص به خود باشد.

فرهنگ عمید

۱. شعری که هر دو مصراع آن قافیه داشته باشد و قافیۀ مصراع دوم آن نظیر قافیۀ مصراع اول باشد.
۲. منظومه ای که در این قالب سروده شده باشد: مثنوی معنوی.

گویش مازنی

/macnevi/ قطعه ای سازی مربوط به کمانچه، که برگرفته از موسیقی سنتی ایران استدر ادبیات فارسی یکی از قالب های معروف شعر استدر موسیقی مازندرانی این قطعه از دستگاه بیات ترک الهام یافته و یا برخی از ویژگی ها و حالات موسیقی بومی مازندران در آمیخته استبه قطعه ای سازی گفته می شود که از موسیقی سنتی ایران اخذ شده و توسط کمانچه نواخته می شود

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مثنوی، قالبی از شعر فارسی است که دارای ابیات زیادی بوده و برای سرودن داستان ها و مطالب طولانی کاربرد دارد. در این قالب هر بیت دارای قافیه ای جداگانه است و به همین دلیل به آن مثنوی (دو تا دو تا) گفته می شود. از بزرگ ترین سروده های ادبیات پارسی که در قالب مثنوی سروده شده اند، شاه نامه فردوسی است.
مثنوی منسوب به مثنی (دوتا دوتا)، و در لغت به معنای دوتایی است؛ زیرا در این گونه شعر هر بیت دو قافیه مستقل می آید؛ یعنی هر دو مصراع، قافیه دارد و قافیه آن با بیت بعدی فرق می کند؛ بدین صورت: : ------------------- آ --------------------- آ------------------- ب --------------------- ب------------------- ج ---------------------- ج از آن جهت که تعداد ابیات مثنوی نامحدود است و شاعر از نظر رعایت قافیه نیز در محدودیت قوالب دیگر شعری نبوده و هر بیت قافیه ای جداگانه دارد، بهترین قالب شعری برای داستان سرایی است؛ از این رو مثنوی، هم قالب حماسه و هم داستان های غنایی؛ همچنین قالبی مناسب برای ادبیات تعلیمی منظوم می باشد. صوفیه نیز برای ارائه آموزه های عرفانی خود از آن استفاده می کردند.
مزدوج
مثنوی را مزدوج نیز می خوانند؛ زیرا هر بیت مستلزم دو قافیه است و در یک بیت قافیه زوج و دوتاست.
شعرهای عاشقانه
در این قالب شعری، شعرهای عاشقانه و غزل وار همچون نامه ها نیز سروده شده است.
مثنوی در زبان عربی
...

[ویکی اهل البیت] مثنوی (قالب شعر). مثنوی. (ع ص نسبی) منسوب است به مثنی که اسمی است معدول از اثنین اثنین که ترجمه آن به فارسی دودو باشد. (غیاث ) || (اِ) شعری که در هر بیت آن دو قافیه علی حده باشد لهذا ابیات مختلف القوافی را مثنوی نام کرده اند.(از غیاث) نزد شعرا ابیاتی است متفق در وزن که هر یکی از آن، دو قافیه دارد و هر بیتی بر قافیه خاص علی حده است و آن را مزدَوَج نیز نامند و از استقراء معلوم شده است که در بحرهای طولانی مثنوی نگویند چنانکه بحر رجز تام و رمل تام و هزج تام و امثال آن.
شعری که هر دو مصراع آن با یکدیگر هم قافیه و سایر اشعار که باز به همان وزن باشند هر دو مصراع قافیه دیگر دارند مانند شاهنامه فردوسی، گرشاسب نامه اسدی، ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی و چون مثنوی مطلق گویند مراد مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی است. مزدوجه
واژه ی مثنوی از کلمه ی "مثنی" به معنی دوتائی گرفته شده است زیرا در هر بیت دو قافیه آمده است که با قافیه بیت بعد فرق می کند.
سرودن مثنوی از قرن سوم و چهارم هجری آغاز شده است که از بهترین مثنوی ها می توان به شاهنامه فردوسی، حدیقه سنایی، خمسه نظامی و مثنوی مولوی اشاره کرد.
قدیمی ترین مثنوی سروده شده - که اکنون به جز چند بیت چیزی از آن در دست نیست - مربوط به رودکی است که متن کلیله و دمنه را در قالب مثنوی به نظم درآورده بود.
خصوصیات مثنوی باعث شده است که داستان ها اغلب در قالب مثنوی سروده شوند. علاوه بر داستان سرایی، برای هر موضوعی که طولانی باشد هم از مثنوی استفاده می شود. مثلاً در ادبیات آموزشی مثل آموزه های صوفیان هم از قالب مثنوی بهره می برده اند.

پیشنهاد کاربران

مثنوی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی لکی است:
لفانی lefāni.
پس می توان این سروده ی مولوی را:
مدتی این مثنوی تاخیر شد***** مهلتی بایست تا خون شیر شد
چنین بازسازی کرد:
این لفانی مدتی تاخیر شد *****
ما بها و خونبها را یافتیم
جانب جان باختن بشتافتیم
ای حیات عاشقان در مردگی
دل نیابی جز که در دل بردگی
من دلش جسته به صد ناز و دلال
او بهانه کرده با من از ملال
گفتم آخر غرق تست این عقل و جان
...
[مشاهده متن کامل]

گفت رو رو بر من این افسون مخوان
من ندانم آنچ اندیشیده ای
ای دو دیده دوست را چون دیده ای
ای گرانجان خوار دیدستی ورا
زانک بس ارزان خریدستی ورا
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد
گوهری طفلی به قرصی نان دهد
غرق عشقی ام که غرقست اندرین
عشقهای اولین و آخرین
مجملش گفتم نکردم زان بیان
ورنه هم افهام سوزد هم زبان
من چو لب گویم لب دریا بود
من چو لا گویم مراد الا بود
من ز شیرینی نشستم رو ترش
من ز بسیاری گفتارم خمش
تا که شیرینی ما از دو جهان
در حجاب رو ترش باشد نهان
تا که در هر گوش ناید این سخن
یک همی گویم ز صد سر لدن
مثنوی مولانا

بپرس