متداوله

لغت نامه دهخدا

( متداولة ) متداولة. [م ُ ت َ وَ ل َ ] ( ع ص ) از یکدیگر نوبت به نوبت گرفته شده و دست به دست گردانیده شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). || مأخوذ ازتازی ، رایج و روان و معمول و معلوم و رسمی و معهود. ( ناظم الاطباء ). مؤنث متداول : مرد صادق القول راست گفتار ساده لوح بود و در اکتساب علوم متداوله کماینبغی کوشیده... ( عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین ).
متداوله. [ م ُ ت َ وَ / وِ ل َ / ل ِ ] ( ع ص ) از متداولة عربی ، اِسم فاعل. مؤنث متداول. ج ، متداولات و رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث متداول جمع : متداولات .

پیشنهاد کاربران

بپرس