مانعه

لغت نامه دهخدا

( مانعة ) مانعة. [ ن ِ ع َ ] ( ع ص ) مؤنث مانع. ج ، مانِعات ، مَوانِع. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مانع شود.
- مانعةالجمع ؛ناسازوار. ناسازگار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). دو امری که اجتماع آن دو ممکن نیست ولی ارتفاع هر دوباهم ممکن است مانند الوان از قبیل سبز و قرمز که اجتماع هر دو در یک جا ممکن نیست ولی ممکن است که نه سبز باشد و نه قرمز. این خصوصیات در اضداد صادق است.
- مانعةالجمع والخلو ؛ دو امر که ارتفاع و اجتماع آن دو در مورد خاص تحقق پذیر نباشد مانند نقیضان ، وجود و عدم ، هست و نیست ، مثلاً فلان یا موجود است یا معدوم و ممکن نیست هم موجود باشد هم معدوم یا نه موجود باشد نه معدوم
- مانعةالخلو ؛ مانع خلو. ( اساس الاقتباس ص 77 ). دوامری که ارتفاع آنها باهم ممکن نباشد لیکن اجتماع آن دو باهم ممکن باشد. مقابل مانعةالجمع مانند اینکه گفته شود: «فلان در دریاست یا غرق نشده است » که خلو دو امر مزبور ممکن نیست که در دریا نباشد و غرق شده باشد.
مانعه. [ ن ِ ع َ ] ( ع ص ) رجوع به مانعة و مانع شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث مانع .

پیشنهاد کاربران

بپرس