کان

/kAn/

مترادف کان: کانسار، معدن، سرچشمه، منشا، مرکز

معنی انگلیسی:
mine, treasure

لغت نامه دهخدا

( کآن ) کآن. ( موصول + ضمیر اشاره ) گاه در رسم خط فارسی «که ٔ»موصول با اسم اشاره آن یا این یا برخی از حروف اضافه یا ضمایر به صورت کاف تنها درمی آید و با کلمه پس از خود ترکیب می شود بدینسان : کان ، کاین ، کز، کش ، کت ( که آن ، که این ، که از، که اش ، که ات ) :
و آن شب تیره کآن ستاره برفت
و آمد از آسمان بگوش تراک.
خسروانی.
از او گر نوشته بمن بر بدیست
نگردد بپرهیز کآن ایزدیست.
فردوسی.
ز توران و از هند و از چین و روم
ز هر کشوری کآن بد آباد بوم.
فردوسی.
بسی راغ کآن رزمگاه من است
به هر سو نشان سپاه من است.
فردوسی.
کسی را کآن سخن در گوش رفتی
گر افلاطون بدی از هوش رفتی.
نظامی.
بجان تا بدین گنگ بار از شگفت
چه بینیم کان یاد باید گرفت.
اسدی.
مبر گفت غم کآن کنم کت هواست
به هر روی فرمان و رایت رواست.
اسدی.
و رجوع به «که »و «آن » شود. || ( پسوند ) کان در کلمه نیاکان بر خلاف تصور برخی علامت جمع نیست بلکه فقط «ان » علامت جمع است و «ک » دنباله کلمه نیا است که در پهلوی نیاک و جمع آن نیاکان بوده است. رجوع به کلمه نیا در برهان و حواشی آقای دکتر معین شود.
کان. ( اِ ) معدن. ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( شعوری ج 2 ص 252 ). آنجایی از زیرزمین که از آن فلزات و شبه فلزات استخراج میکنند و آنجای از کوه که از آن سنگ برمیدارند. ( ناظم الاطباء ). جای بودن وپیدا شدن چیزهایی که به محض صنع الهی بوجود آمده است. ( از فرهنگ ناصری ) ( بهار از آنندراج ) :
چنانکه چشمه پدید آورد کمانه ز سنگ
دل تو از کف تو کان زر پدید آرد.
دقیقی.
چو دریای الماس شد کان لعل
تن کشته فرسوده در زیر نعل.
فردوسی.
تو گفتی به کان اندرون زر نماند
همان در خوشاب و گوهر نماند.
فردوسی.
ز خاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فر او کان زر.
فردوسی.
و زر و نقره و مس و ارزیز و سرب از کانها [ جمشید] برون آورد. ( نوروزنامه ). نخست کس که زر و سیم از کان بیرون آورد، جمشید بود. ( نوروزنامه ).
تا کان و چشمه باشد تا کوهسار باشد
تا بوستان و سبزی تا کامگار باشد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شهر مرکزی آرندیسمان ( گراس ) در فرانسه که ۷۱٠۸٠ تن جمعیت دارد . فلز سازی ساختمان سفاین هوایی نساجی .
مرکزومکان احجاروفلزات وسایرچیزهاکه بطورطبیعی درزیرزمین انباشته شده، معدن
( اسم ) که آن : [ ز صد داستان کان ثنائ تر است همانا که یک داستان باشدی ] . ( مسعود سعد )

فرهنگ معین

[ په . ] (اِ. ) جایی که از آن فلزات و شبه فلزات استخراج کنند، معدن . ، ~ به گوهر کردن کنایه از: به نوایی رسیدن .

فرهنگ عمید

که آن.
۱. (زمین شناسی ) معدن.
۲. [قدیمی، مجاز] سرچشمه، منبع.

فرهنگستان زبان و ادب

[زمین شناسی] ← معدن

گویش مازنی

/kaan/ پسوندی است: کننده انجام دهنده - کام سقف دهان

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی کَانَ: بود (اگر در ترکیب با فعل ماضی دیگری به کار رود زمان فعل دوم را ماضی بعید می کندمانند"جَزَاءً لِّمَن کَانَ کُفِرَ "و اگر در ترکیب با فعل مضارع دیگری به کار رود زمان فعل دوم را ماضی استمراری می کندمانند"أَوَلَوْ کَانَ ﭐلشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ ")
معنی کَأَنَّ: مثل اینکه
معنی کَأَن: مثل اینکه
معنی مَا کَانَ: نبود - بر آن نیست (در عباراتی نظیر "مَا کَانَ ﭐللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ " یعنی : خدا بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند)
معنی مَا کَانَ لِـ: سزاوار نیست که (مثل عبارت "وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ ﭐلْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ")
معنی مَّا کَانَ یُغْنِی: برطرف نمی کرد
معنی مَا کَانَ یَنبَغِی لَنَا: سزاوار ما نبود
معنی یَصْنَعُ: می سازد ("کَانَ یَصْنَعُ " : می ساخت)
معنی یَأْمُرُ: امر می کند - فرمان می دهد ("کَانَ یَأْمُرُ": امر می کرد)
معنی یُضِیعَ: که تباه کند - که ضایع کند ("مَا کَانَ ﭐللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمَانَکُمْ " یعنی : خدا بر آن نیست که ایمان شما را تباه کند)
ریشه کلمه:
کان (۴۰ بار)

دانشنامه عمومی

کان (آلمان). کان ( به آلمانی: Caan ) یک شهر در آلمان است که در وستروالدکرایس واقع شده است. [ ۲]
عکس کان (آلمان)عکس کان (آلمان)عکس کان (آلمان)

کان (دهانه). کان یک دهانه برخوردی در ماه است.
این دهانه ۳ دهانه اقماری دارد. [ ۱]
عکس کان (دهانه)

کان (رود). کان ( به روسی: Кан ) رودی با طول ۶۲۹ کیلومتر است که به رودخانه ینیسئی در سیبری، روسیه می ریزد.
عکس کان (رود)عکس کان (رود)

کان (شهرستان بادکند). کان ( به لاتین: Kan ) یک روستا در قرقیزستان است که در شهرستان بادکند واقع شده است. [ ۱] کان ۶۲۶ نفر جمعیت دارد و ۱٬۸۲۴ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس کان (شهرستان بادکند)

کان (فرانسه). کان ( به فرانسوی: Caen ) [ ۱] مرکز استان نرماندی سفلی فرانسه است. این شهر در فاصله ۱۵ کیلومتر ( ۹٫۳ مایل ) از کانال انگلیس قرار دارد. در این شهر بناهای تاریخی متعلق به دوره ویلیام اول انگلستان وجود دارد که محل دفن وی نیز هست. بخش بزرگی از شهر نیز در سال ۱۹۴۴ و در طی جنگ نرماندی آسیب دید. جمعیت این شهر ۱۱۲۷۹۰ و مساحت آن ۲۵٫۷۰ کیلومتر مربع است.
عکس کان (فرانسه)عکس کان (فرانسه)عکس کان (فرانسه)عکس کان (فرانسه)عکس کان (فرانسه)عکس کان (فرانسه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

کان (Caen)
صومعه مردمان، صومعه مردمان، صومعه مردمان، مرکز اداری ولایت کالوادوس و ناحیۀ باس ـ نورماندی (نورماندی سفلا)، در فرانسه، در ساحل رود اورن، به فاصلۀ ۲۰۰کیلومتری پاریس. جمعیت آن ۱۱۵,۶۰۰ نفر و جمعیت حومۀ آن ۱۸۹هزار نفر است (۱۹۹۰). بندری پر رفت وآمد است که با آبراهی ۱۱کیلومتری به دریای مانش متصل شده است. کان همچنین مرکز تجاری است؛ کارخانۀ ذوب آهن و صنایع تولیدی، لوازم برقی و الکترونیکی دارد و نوعی سنگ ساختمانی تولید می کند که از قرن ۱۱م از آن استفاده می شده است. در جنگ جهانی دوم، از اهداف اصلی حمله به نورماندی بود و در ۹ ژوئیه ۱۹۴۴ پس از پنج هفته نبرد که طی آن به شهر آسیب بسیار وارد شد، متفقین آن را تصرف کردند. کان در جلگه ای حاصل خیز واقع شده که کشاورزی و پرورش اسب در آن رواج دارد. از سنگ های معادن آن برای ساخت کلیسای جامع کلن، وینچستر، و کنتربری، و همچنین در محراب هنری هفتم در کلیسای وستمینستر اَبی استفاده شده است. قدمت کان به قرن ۹م باز می گردد. در ۱۳۴۶م و ۱۴۱۷م انگلیسی ها آن را تصرف کردند و تا ۱۴۵۰م آن را در اختیار داشتند. در قرن ۱۷ دژ هوگنوها بود و پس از لغو فرمان نانت در ۱۶۸۵ بسیاری از شهروندان سرشناس خود را از دست داد. در انقلاب فرانسه، مرکز جناح ژیروندن ها (جمهوری خواهان راست گرا) بود. ویلیام فاتح، کلیسای سنت ـ اتین را در این شهر بنا کرد. کلیسای ترینیتی(تثلیت) را ماتیلدا، همسر ویلیام، بنا کرد که خود در آن دفن شده است. دانشگاه کان در ۱۴۳۲م تأسیس و در ۱۹۵۰ بازسازی شد و اکنون محوطۀ بزرگی را اشغال کرده است.

مترادف ها

wheal (اسم)
کهیر، کان، صدف حلزونی شکل، محل سوختگی، ورم جای شلاق و غیره

mine (اسم)
نقب، مین، کان، راه زیر زمینی

فارسی به عربی

لغم

پیشنهاد کاربران

کان در پهلوی سه معنی دارد: معدن، شخم، جنگ افزار. ( فرهنگ واژه های پهلوی از دکتر بهرام فره وشی )
کان: معدن.
کانی: معدنی.
کان یک واژه ی پارسی است و همریشه و همخانواده است با واژه ی کندن. ( از شاهنامه ی مهری بهفر، دفتر یکم )
پارسی زیباست.
واژه کان
معادل ابجد 71
تعداد حروف 3
تلفظ [kān]
نقش دستوری اسم
ترکیب ]
( حرف صفت، ضمیر ) [مخففِ که آن[[پهلوی]] [قدیمی]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی kAn
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
کان پسوندى براى شهر ها و مناطق وسیع است. مثل هیرکانی
کان به معنی کلمه اصیل لری است. معدن چشمه روستای ماسندرکان بوده یعنی جایی که چشمه زیادداشته است زنده بادتمام میهن وهمیهنانمان درجای جای ایران زمین
کان به فارسی معنی که آن
وبه عربی به بود است
بررسیِ واژگانِ " بهانه ( پارسی ) ، ویهانَگ ( پارسی میانه - پهلوی ) ، ویهانینیدَن ( پارسی میانه - پهلوی ) ":
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
...
[مشاهده متن کامل]

در واژه یِ "ویهانَگ" تکواژها چنین هستند:
1 - پیشوندِ "وی"
پیشوندِ " وی " بیشتر در پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " گُ " در آمده است ( در اینباره می توانید به پی نوشتِ اینجانب در زیر واژه یِ " وی" مراجعه کنید ) . ترادیسِ " وی" به " ب" در واژگانِ ( ویهانگ/بهانه ) برآمده از دگرگونی آواییِ رواگمندِ ( و، وی/ب ) در زبانهایِ ایرانی است. همچون: ویناگ/بینا، وینیگ/بینی، وهار/بهار و. . . )
2 - " هان"
تکواژِ "هان" در واژگانِ " ویهانَگ، ویهانینیدن" با واژه یِ "خان xan" در زبانِ پهلوی به چمِ "منبع، چشمه، سرچشمه" همریشه است. در زبانهای اوستایی - سانسکریت " خَن khan" به چمِ " گود کردن، حفر کردن، کَندن، کاویدن، رخنه کردن" بوده است که با واژه یِ " کَن - " و " کَندَن" نیز همریشه است. "خا" در اوستایی به چمِ "چشمه، کان" و " خانیَ" به چمِ " چشمه ای، کانی" بوده است. در زبانِ سانسکریت نیز واژگانِ " khani" و "khana" به چمِ "کان، معدن" بوده اند. در اینجا دگرگونیِ آواییِ ( ک/خ/ه ) در واژگانِ ( کان، خان، هان ) به روشنی دیده می شود.
3 - " َ گ"
پسوندِ " َ گ " در پارسی میانه - پهلوی به " ه" در پارسیِ کُنونی دگرشده است:
بمانندِ "دیسَگ، دیسه" و " ویهانَگ، بهانه" و. . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته1:
در اینجا از دیدِ ریشه شناختی، "علت، دلیل و سببِ" یک چیز، "منبع، سرچشمه، منشاءِ" همان چیز است.
"هان" در "ویهانَگ، بهانه" بدین شیوه با "خان، کان" همبسته و مرتبط می شود.
شما می توانید آنرا با واژه یِ cause در زبانهای اروپایی همسنجی کنید؛ چنانکه cause با واژگانِ "source ، origin، beginning و. . . " همچم است.
نکته 2:
"هان" در واژگانِ " بهانه، ویهانَگ" با "هان" در واژه یِ "نهان" همریشه و اینهمان می باشد.
( به پی نوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ " نهان" بروید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد1:
از واژه یِ "ویهانَگ" می توان با درنظرگرفتنِ پیشوندِ " گُ" به جایِ "وی" کارواژه ای درخور ساخت به گونه ای که برابر با واژه یِ cause در زبانهای اروپایی باشد. چنانکه داشته ایم:
ویستردن=گُستردن/ویچاردن = گُزاردن/ویداختن = گُداختن/ویماردن=گُماردن و. . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویبرگِ 90 از نبیگِ " فرهنگنامه یِ کوچک پهلوی"
2 - رویبرگهایِ 412 و 413 از نبیگِ "فرهنگِ واژه های اوستا"
3 - رویبرگِ 539 از نبیگِ "فرهنگِ سَنسکریت - فارسی"

کانکانکان
بررسیِ واژگانِ " نهان، نیهان، نیهانیگ":
در زبانِ پارسی میانه - پهلوی واژه یِ " نیهان" به چمِ "رازداری، پنهان کاری، اختفاء" و واژه یِ " نیهانیگ" به چمِ "سِر، راز، پوشیده، محرمانه، نهانی" بوده است ( پسوندِ - یگ پسوندی صفت ساز است ) .
...
[مشاهده متن کامل]

تکواژهایِ "نیهان" چنین هست:
1 - پیشوندِ " نی":
پیشوندِ " نی" در زبانهایِ اوستایی، پهلوی و سانسکریت به چمِ " پایین، زیر، به پایین، به زیر" بوده است که در پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " نِ" درآمده است؛بمانندِ " نِشیب، نِهُفتَن، نِگون، نِشستَن و . . . "
2 - "هان":
همانگونه که از فرتورِ زیر پیداست، از آنجایی که دگرگونیِ آواییِ "ک/خ/ه" در زبانهای ایرانی بسیار رواگمند ( =رایج ) بوده است، می توان دریافت که"هان" در واژگانِ " نهان، نیهان، نیهانیگ" با "خَن" یا " khan" در زبانهایِ اوستایی - سانسکریت و "کَن، کندن" در زبانهایِ پارسیِ میانه - پهلوی همریشه است. "خَن" را در واژه یِ " خَندگ/خندَق" نیز داریم. "خَن" یا " khan" در زبانهای اوستایی - سانسکریت به چمِ " زیرخاک کردن، دَفن کردن" بوده است.
جدای از اینکه شیوه یِ واگویشِ ( =تلفظِ ) "khan" در سانسکریت به چه صورت بوده است، "khan" و " هان" به یکدیگر ترادیس پذیر هستند:
1 - چنانچه شیوه یِ واگویشِ "khan"، " خَنxan" بوده باشد، دگرگونیِ آواییِ ( خ/ه ) در زبانهایِ آریایی رواگمند ( =رایج ) بوده است.
2 - چنانچه شیوه یِ واگویشِ " khan"، " کهَن" بوده باشد، در این صورت زدایشِ آواییِ "ک" در زبانهایِ اوستایی - سانسکریت در پیوند با زبانِ پارسی نیز بسی دیده شده است ( یعنی " کهَن" به "هَن/هان" ) .
واژه یِ " نهان" و " نهفتن/نهُمبیدَن" در چهار فِتاد ( =مورد ) با یکدیگر همانندی دارند:
1 - هم " نهان" و هم " نهفتن/نهُمبیدن" از پیشوندِ " نِ/نی" بهره گرفته اند.
2 - "هان" در "نهان" با " خَن/خان" و در مقابل "هُمب" در " نِهُمبیدن" با " خومب" در اوستایی همریشه هست ( یعنی دگرگونیِ آواییِ "خ/ه" در هر دو روی داده است ) .
3 - "خَن یا khan" به چمِ " زیرخاک کردن، دفن کردن" بوده است و " خومب" نیز در اوستایی به چمِ " زیر زمین نهادن، پوشاندن" بوده است.
4 - هم "نهان" و هم "نهفته/نهفتن" در گذر زمان معنایِ " راز، رازداری، سِر، محرمانگی" نیز به خود گرفته اند.
( برایِ بررسیِ بیشتر به پی نوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ "نهفتن" در همین تارنما مراجعه کنید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهاد1:
می توان به آسانی کارواژه یِ " نهاندن/نهانیدن" را پی گرفت و واژگانی همچون " نهانِش، نهانیده و. . . " را از آن واخَنید ( =استخراج کرد ) ؛ برای نمونه: hiding = نهانِش
پیشنهاد2:
می توان پیشوندِ " نِ" را از " نهان" جدا ساخت و پیشوندهایِ دیگری همچون"فَر، دَر، بَر، پَر و . . . " را با واژگانِ " هان، هانیدن" همراه ساخت تا نوواژگانی در معناهایِ دیگر پدید آید.
پیشنهاد3:
"نهان" و "نهانیدن" درست بمانندِ " نهفتن/نهُمبیدن" به فراوانی می توانند در دانشِ رایانه و مزداهی ( ریاضی ) بکار آیند بویژه در جاهایی که سخن از "رمزگذاری، رمزنگاری، رمزگشایی" در میان است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
نکته یِ بسیار مهَند ( =مهم ) :
آیا "هان" در "نهان" با "هان" در "بهانه" از یک ریشه هستند؟
"بهانه" در زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی، " ویهانَگ" بوده است که تکواژهایِ آن چنین هستند:
( وی. هان. َگ )
از دیدِ من، "هان" در دو واژه یِ "نهان" و "بهانه" یکی و همریشه هستند و آنرا در زیر واژه یِ "بهانه" نشان خواهم داد ( به پی نوشتِ اینجانب در زیرواژه یِ "بهانه" در همین تارنما مراجعه کنید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویبرگِ 59 از نبیگِ " فرهنگنامه کوچک پهلوی"
2 - رویبرگهایِ 412 و 413 از نبیگِ "فرهنگِ واژه هایِ اوستا"
3 - رویبرگِ 539 از نبیگِ " فرهنگ سنسکریت - فارسی" - پوشینه یکم

کانکان
کلمه ی عربی آن:بود
کان در فارسی کلمه ای است که از گویش ساخته شده یعنی مال داداش یا کا میباشد
دوستان بکار کارگیری عربی کان هو کجای جملات فارسی استفاده میشود ومعنای فارسی این دو کلمه چیست ) ) کان هو
علت اینکه کلمه کان را به عربی در لغت نامه فارسی توضیح دادید چیست کنترل و تصحیح بسیار ضعیف است سرعت عمل خیلی کم است با تاسف ا ز شما
کان و گان در زبان ترکی به معنی خون است.
کانَ در عربی
بود، است
که آن
گند زدید با این ترجمتون
گویا، انگار
در قرآن به معنای سرچشمه کلام و ادب که باید همه ادبیات از آن سرچشمه گیرند، تا مفید واقع گردند و چون ادبیات ما ضد قرآن است به همین دلیل ادبیات مفیدی برای جامعه خود نداریم، و ملتی سرگردان در جستجوی حقیقت هستیم که هرگز به آن دست نخواهیم یافت. زیرا اساس و بنیاد ادبیات ما بدون آنکه متوجه باشیم بر ضد تعالیم قرآن است.
...
[مشاهده متن کامل]


کان:
دکتر کزازی در مورد واژه ی " کان" می نویسد : ( ( کان به معنی معدن است ؛ آن را ریختی از کَن ، بُن ِ اکنون از کندن ، می انگارم . ریختی دیگر از آن خان می تواند بود که در خانیگ xānig پهلوی و " خانی " پارسی به معنی چشمه به کار برده شده است . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( زخاور بیاراست تا باختر
پدید آمد از فرّ او کان زر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 224. )

گویا . انگار
کان=معدن ( مه ده ن ) کانسر=سرطان ( ساراتان ) . . . سارماشیق لارا گوله بند اولدی گولین رنگی سوزالادی. . . . . . . . . کانسر ( کان سر ) کان=مه ده ن سر=سار=سارماشیق. . . . . . کانسر=مه ده ن سارماشیق=متاستاز.
...
[مشاهده متن کامل]
. . . سرطان=سارا تان=سارماشیق ( متاستاز سلولها ) . . . . . . ( سوزال ماق یا سوز آل ماق ) سزار بر وزن هزار ( نام قوم تورک افغانستان ) ، هر کلمه ایی آخرش ار=قهرمان باشد تورکی است . مثل قاجار ) سزارین ( هر کلمه ایی آخرش رین باشد تورکی است. مثل نارین، شیرین ) ، سزاوار ( هر کلمه ایی آخرش وار باشد. تورکی است. مثل دیوار، دوشوار، سبزه وار ) . . . اسم تمامی مکانها و ملتها وبیماریها تورکی است

کان به معنای معدن می باشد
روستایی بسیار زیبا با باغ های انبه و پاپایا ( خربزه درختی ) بسیاری از گردشگران را به سوی خود جذب کرده است
کان به عربی به معنی ( ( بود ) ) موجود است.
معدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس