فنا ناپذیر

/fanAnApazir/

مترادف فنا ناپذیر: ابدی، ازلی، باقی، جاودان، جاوید، سرمدی، لایموت، موبد، مخلد

متضاد فنا ناپذیر: فناپذیر

برابر پارسی: پاینده، جاویدان، پایدار

معنی انگلیسی:
immortal, indestructible, immortal, deathless, undying

لغت نامه دهخدا

فناناپذیر. [ ف َ پ َ ] ( نف مرکب ) مقابل فناپذیر. پایدار. ماندنی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه فنا نشود مقابل فناپذیر

مترادف ها

eternal (صفت)
بی پایان، پیوسته، جاوید، دائمی، همیشگی، ابدی، جاودان، ازلی، لایزال، خالد، بدون سرانجام و سراغاز، سرمد، فنا ناپذیر

immortal (صفت)
جاوید، ابدی، فنا ناپذیر، جاویدان، لازال

undying (صفت)
پایدار، لایزال، فنا ناپذیر، غیر فانی

indestructible (صفت)
فنا ناپذیر، از میان نرفتنی، نابود نشدنی

فارسی به عربی

خالد , راسخ
ابدی

پیشنهاد کاربران

نمیرا، نامیرا
همیشه هست . [ هََ ش َ / ش ِ هََ ] ( اِخ ) اسم پاک لفظ الباقی است یعنی ذاتی که فنا را در ساحت کبریای او راه نیست . ( انجمن آرا ) . خداوند. اﷲ.
امکان نا پذیر
بی زوال. [زَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی زوال ) دایم. همیشگی. باقی. مستمر. زایل نشدنی. جاوید. جاویدان. بدون تغییر. تغییرناپذیر. ابدی و دائمی. ( ناظم الاطباء ) :
یکی را مباد عزل یکی را مباد غم
یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار.
...
[مشاهده متن کامل]

فرخی.
باد عمرت بی زوال و باد عزت بیکران
باد سعدت بی نحوست باد شهدت بی شرنگ.
منوچهری.
می بخشد به او به آنچه آماده کرده است جهت او از قسم راحت و کرامت و بودن در مقام ابدی بی زوال. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310 ) .
آنست بی زوال سرای ما
والا و خوب و پرنعم و آلا.
ناصرخسرو.
اگردارد جواب آن سؤال او
رسد اندر سرای بی زوال او.
ناصرخسرو.
عمر فانی را بدین در کار بند
تا بیابی عمر و ملک بی زوال.
ناصرخسرو.
اگر شکرکردی بدین ملک و مال
بمالی و ملکی رسی بی زوال.
سعدی.
گفتش ای شاه جهان بی زوال
فهم کژ کرد و نمود او را خیال.
مولوی.

بی پایان، پیوسته، جاوید، دائمی، همیشگی، ابدی، جاودان، ازلی، لایزال، خالد، بدون سرانجام و سراغاز، سرمد، فنا ناپذیر
بی مرگ ؛ جاوید. جاویدان.
امرداد
Immortal: فنا ناپذیر

بپرس