فروغ

/foruq/

مترادف فروغ: پرتو، تاب، تابش، تابندگی، درخشش، درخشندگی، روشنایی، روشنی، شعشعه، ضیا، لمعان، نور، وراغ

معنی انگلیسی:
brightness, feminine proper name, light, luster, shine, stream

فرهنگ اسم ها

اسم: فروغ (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: foruq) (فارسی: فروغ) (انگلیسی: forugh)
معنی: روشنی، تابش، نور، پرتو، شعله ی آتش، ( به مجاز ) رونق، روشنی ای که از آتش، خورشید و دیگر منابع نورانی می تابد، درخشندگی و جذابیت، ( به مجاز ) امید به زندگی و شوق و اشتیاق، ( اَعلام ) فروغ فرخزاد [، شمسی] شاعره ی ایرانی از مردم تهران، از آثار اوست: اسیر، دیوار، عصیان و تولدی دیگر، روشنی که از آتش، خورشید، و دیگر منابع نورانی می تابد، شعله آتش
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم دختر، اسم فارسی، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

فروغ. [ ف ُ ] ( اِ ) به معنی فروز است که شعاع و روشنی و تابش آفتاب و آتش و غیره باشد. ( برهان ). روشنایی. نور. ( یادداشت بخطمؤلف ). افروغ. ( حاشیه برهان چ معین ) :
تاهمه مجلس از فروغ چراغ
گشت چون روی دلبران روشن.
رودکی.
برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی ( دیوان ص 124 ).
فروغی پدیدآمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ.
فردوسی.
فروغ رخش را که جان برفروخت
در او بیش دید و دلش بیش سوخت.
فردوسی.
خود نماید همیشه مهر فروغ
خود فزاید همیشه گوهر اخش.
عنصری ( دیوان ص 313 ).
از فروغ گل اگر اهرمن آید بچمن
از پری بازندانی دو رخ اهرمنا.
منوچهری.
ای خداوندی که گر روی تو اعمی بنگرد
از فروغ روی تو بیناتر از زرقا شود.
قطران.
علم ، دل تیره را فروغ دهد
کندزبان را چو ذوالفقار کند.
ناصرخسرو.
بمعلولی تن اندر ده که یاقوت از فروغ خور
سفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی.
خاقانی.
گوی گریبان تو چون بنماید فروغ
زرین پروز شود دامن روح الامین.
خاقانی.
دروغ است اینکه گویندآنکه در سنگ
فروغ خور عقیق اندر یمن ساخت.
خاقانی.
فروغ روی شیرین در دماغش
فراغت داده از شمع و چراغش.
نظامی.
ز شب چندان توان دیدن سیاهی
که برناید فروغ صبحگاهی.
نظامی.
ممیراد این فروغ از روی این ماه
میفتاد این کلاه از فرق این شاه.
نظامی.
فروغ روی ترا خانه کی حجاب شود
به گل چگونه توان روی آفتاب نهفت.
ابن یمین.
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آبروی خوبی از چاه زنخدان شما.
حافظ.
فروغ دل و دیده مقبلان
ولینعمت جان صاحبدلان.
حافظ.
|| شعله و شرار آتش و هرچه بدان ماند : فروغ خشم آتش غیرت در مغز وی بپراکند. ( کلیله و دمنه ).فروغ خشم در حرکات و سکنات او پیدا آمده بود. ( کلیله و دمنه ). فروغ آتش اگرچه فروزنده خواهد که پست شودبه ارتفاع گراید. ( کلیله و دمنه ).
اگر یکسر موی برتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

افروغ:فروز، روشنی، پرتو، تابش آفتاب یا آتش
فارغ شدن . پرداختن از کاری

فرهنگ معین

(فُ ) (اِ. ) روشنی ، پرتو.

فرهنگ عمید

۱. روشنی، پرتو.
۲. [مجاز] رونق، جذابیت: ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما / آبروی خوبی از چاه زنخدان شما (حافظ: ۴۰ ).

دانشنامه عمومی

فروغ (آلبوم). فروغ آلبوم استودیویی با آهنگسازی سامان صمیمی و با صدای علیرضا قربانی است که در خرداد ماه ۱۳۹۶ پخش شد. [ ۱] نام این آلبوم برگرفته از قطعه ای به همین نام با شعری از فروغ فرخزاد است.
منبع[ ۲]
• بهنام ابوالقاسم: پیانو، ناظر ضبط ارکستر زهی
• میلاد محمدی: تار، شورانگیز
• پدرام فریوسفی: ویلن، ویولا
• میثم مروستی: ویلن، ویولا
• نیلوفر محبی: ویلن
• محسن عبادی: ویلن
• پانیذ فریوسفی: ویلن، ویولا
• آتنا اشتیاقی: ویلنسل، کنترباس
• رضا فرهادی: کنترباس
• زکریا یوسفی: کاخن، کوزه، دف و بندیر
• بهتاش ابوالقاسم: پرکاشن
• درشن انند: طبلا
• سامان صمیمی: کمانچه، سه تار، ویلن، کمانچه آلتو، مشتاق
• حسام ناصری: صدابردار میکس و مستر
گروه کر:
• شیوا سروش: سوپرانو
• مه گل صفدری: آلتو
• کامران عروج زاده: تنور
• محمد حقیقی: باس[ ۳]
تهیه کننده و ناشر این آلبوم مؤسسه فرهنگی و هنری آهنگ اشتیاق است که وابسته به علیرضا قربانی است.
جایزه باربد بهترین خواننده موسیقی معاصر با کلام سی و سومین جشنواره موسیقی فجر[ ۴]
• نامزد دریافت جایزه باربد آهنگسازی موسیقی معاصر با کلام سی و سومین جشنواره موسیقی فجر[ ۵]
• نامزد دریافت تندیس طلایی بهترین قطعه موسیقی معاصر و سنتی ایرانی چهارمین جشن موسیقی ما برای قطعه «فروغ»[ ۶]
عکس فروغ (آلبوم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

روشنی

مترادف ها

shine (اسم)
پرتو، فروغ، تابش، برق، روشنی، سو، درخشش، پرتلالوء، براقی

blaze (اسم)
فروغ، درخشندگی، رنگ یا نور درخشان، شعله درخشان یا اتش مشتعل

luminosity (اسم)
فروغ، درخشش، نور افکنی، فروزندگی، جسم نورانی

فارسی به عربی

حریق , ضوء , لمعان

پیشنهاد کاربران

فروغ به پرتو و روشنایی می گویند.
فروغ در زبان پهلوی به شیوه فروگ بوده است. ( در آن دوره چیزی به نام غ نبوده است و به جای آن گ می گفتند )
نور و یا درخشندگی
فروغ : روشنایی و درخشش
درخشندگی ـ نور
فروغ روشنایی ، پرتو
فروزش. [ ف ُ زِ ] ( اِمص ) فروز. روشنی :
ز قیصر بپرسید و پوزش گرفت
بر آن رومیان بر فروزش گرفت.
فردوسی.
چو از تاج دارا فروزش گرفت
همای اندر آن کار پوزش گرفت.
فردوسی.
فروغ یعنی: روشنایی
نور
درخشندگی
شعشعه. . پرتو . . لمعان . . روشنایی . .
تیغ
فروغ و روشنی آفتاب و ماه و آتش و امثال آن باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) . شعاع خورشید و پرتو ماه. ( ناظم الاطباء ) . فروغ. روشنی. روشنائی. ( فرهنگ فارسی معین ) . روشنائی و شعاع تیغ و آفتاب و ماه. ( اوبهی ) . فروغ و تاب و روشنی آفتاب و تابش آتش و امثال آن. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . روشنائی آفتاب و ماهتاب و آتش و شمشیر و فروغ شمشیر. ( شرفنامه ٔ منیری ) . پرتو ماه و شعاع آفتاب است. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ) :
...
[مشاهده متن کامل]

برافروز آذری ایدون که تیغش بگذرد از بون
فروغش از بر گردون کند اجرام را اخگر.
دقیقی.
چون خوش بود نبید براین تیغ آفتاب
خاصه که عکس آن به نبید اندرون پدید.
کسائی.
بدانگه که خورشید بنمود تیغ
بخواب اندر آمد سر تیره میغ.
فردوسی.
چنین تا پدید آمد آن تیغ شید
در ودشت شد چون بلور سفید.
فردوسی.
بدو گفت رستم که شد تیره روز
چو پیدا کند تیغ گیتی فروز. . .
فردوسی.
چو از باختر برزند تیغ هور
زکان شبه سر برآرد بلور.
فردوسی.
اگر زمین همه چون صبح پر ز تیغ شود
شود به پیشش رایت چو قرص مهر مجن.
مسعودسعد.
ظلمت ظلم از جهان برداشت عکس تیغ تو
ظلمت شب را چو عکس تیغ خورشید منیر.
سوزنی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) .
برفلک شو ز تیغ صبح مترس
که نترسد ز تیغ و سر، عیار.
خاقانی.
دولتت را خللی چون رسد از حادثه ای
تیغ خورشید تبه کی شود از زنگاری.
رفیعالدین لنبانی.

روشنایی یا روشنی

فروغ یعنی روشنایی و اسم دخترانه و نام کاربردی ای است که تابه حال درچیز ها، جا ها و مکان زیادی بکار رفته است
فروغ : روشنیایی
روشنی درخسش مرتو
روشنایی ، پرتو نور ، درخشش
پرتو، تاب، تابش، تابندگی، درخشش، درخشندگی، روشنایی، روشنی، شعشعه، ضیا، لمعان، نور، وراغ
نور روشنایی از جنس اتش . . . روشنایی. . . . امید در تاریکی . . . . نور . . . هم اسم سوره قران که از نامهای خداوند است . . .
فروغ :در پهلوی در ریخت فروگ frōg بکار می رفته است. ریختی دیگر از آن " فروز است. ) )
( ( به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 200 )

پرتو ، فروغ، نامی دخترانه و بسیار زیبا، هم خانواده ی :افروغ و بی فروغ، به معنی =blaze
نور و افق درخشش روشنایی در دنیاست
به معنی درخشش و نور و روشنایی خورشید است،
به معنای روشنایی، درخشش، نور،
پرتو نور
نور
روشنایی. نور
روشنایی از جنس اتش
درخشش
معنی اش میشه روشنایی و پرتو. نورانی بودن هم میشه بهش گفت.
واقعا ممنون از کمک بزرگتون من که خیلی سایتتون رو مفید میدونم. امیدوارم همواره شاد و موفق باشین.
یعنی درخشندگی و جذابیت
نور . تابش . روشنی .
اسم اصیل و با ریشه ی فارسی. . . باعث افتخارمه ک اسمم فروغِ
روشن، درخشش

رونق
درخشش . . . . . . روشنایی . . . پر نور . . . . . نور . . .
نور و روشنایی ، درخشش

روشنایی وپرتو
درخشندگی
نور و روشنایی
روشنایی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٩)

بپرس