فانی

/fAni/

مترادف فانی: تباهی پذیر، زوال پذیر، معدوم، میرا، میرنده، هالک، بی ثبات، زودگذر، ناپایدار

متضاد فانی: ابدی، باقی، جاوید

برابر پارسی: زودگذر، مردنی، ناپایدار، ناپاینده، نماندنی

معنی انگلیسی:
mortal, perishable, finite, transient

لغت نامه دهخدا

فانی. ( ع ص ) ناپاینده. ( ربنجنی ). نیست شونده. ناپایدار :
اگر عقل فانی نگردد تو عقلی
وگر جان همیشه بماند تو جانی.
منوچهری.
ما همه فانی و بقا بس تو راست
ملک تعالی و تقدس تو راست.
نظامی.
|| ( اصطلاح عرفان ) کسی را گویند که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود درگذرد و در معشوق فنا شود تا به او بقا پذیرد :
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ای است.
عطار.
چو فانی شد دلت اندر ره عشق
قرار عشق جانان بی قرار است.
عطار.
خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست
پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست.
سعدی.
|| پیر سالخورده. ( منتهی الارب ). پیری که قوای او رفته باشد. ( از اقرب الموارد ).
- دار فانی ؛ کنایت از دنیاست که پایدار نماند.

فانی. ( اِخ ) جلال الدین. رجوع به جلال الدین دوانی شود.

فرهنگ فارسی

نیست شونده، نابودشونده، ناپاینده، ناپایدار
( اسم ) ۱ - نیست شونده زوال پذیر نابود شونده مقابل باقی ۲ - ناپایدار بی ثبات مقابل باقی ۳ - کسی که در راه شناخت حق و وصال معشوق از خود در گذرد و در معشوق فنا شود تا بدو بقا پذیرد ۴ - پیر سالخورده . یا دار فانی . جهان مادی که ناپایدار است .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - نابود شونده ، نیست شونده . ۲ - ناپایدار، بی ثبات .

فرهنگ عمید

۱. نیست شونده، ناپایدار، نابودشونده: خوش است عمر دریغا که جاودانی نیست / پس اعتماد بر این پنج روز فانی نیست (سعدی۲: ۶۳۷ ).
۲. (تصوف ) ویژگی آن که در طریقت و سلوک به مرحلۀ فنا رسیده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی فَانٍ: فانی - زودگذر- نابودشونده
معنی یَنفَدُ: فانی می شود - به اتمام می رسد - تمام می شود - پایان می یابد
ریشه کلمه:
انن (۱۸۳۵ بار)
ف (۲۹۹۹ بار)
ی (۱۰۴۴ بار)

جدول کلمات

میرا

مترادف ها

finite (صفت)
محدود، فانی، مسندی

transitory (صفت)
نا پایدار، زود گذر، فانی، سپنج، بی بقا

mortal (صفت)
کشنده، مهلک، مرگبار، فانی، مخرب، خاکی، مردنی، مرگ اور، فناپذیر، از بین رونده

fugitive (صفت)
بی دوام، زود گذر، فانی، تبعیدی

transient (صفت)
تند، نا پایدار، کوتاه، زود گذر، فانی، گذرا، فراگذر

passing (صفت)
زود گذر، فانی، بالغ بر

deathly (صفت)
مهلک، فانی

ephemera (صفت)
فانی

inconstant (صفت)
فانی، بی وفا، بی ثبات

perishable (صفت)
زود گذر، فانی، فناپذیر، نابود شدنی، هلاک شدنی، کالای فاسد شونده

فارسی به عربی

انسان , هارب

پیشنهاد کاربران

نامانا
سلیم
فانی: نیستی پذیر
زودگذار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) زودگذر. که زود گذرد: عَجْلی ̍؛ کمان تیز زودگذار. ( از منتهی الارب ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . || زوددرگذرنده. زودعفو :
در خطا دیرگیر و زودگذار
در عطا سخت مهر و سست مهار.
سنائی.
دیوان فانی
اشعار امیر علیشیر نوایی
سرآغاز مرثیه چنین است:
هر دم از انجم دهر جفایی دگر است
هر یک از انجم او داغ بلایی دگر است
یک دمه. [ ی َ / ی ِ دَ م َ / م ِ ] ( ص نسبی ) ناپایدار و فانی و بی ثبات. ( ناظم الاطباء ) .
میرا . . . . هالک. . . . معدوم . . . . . مردنی . . . . .
بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم. . . تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است بیدوام و ثبات. ( کلیله و دمنه ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در حسن بی نظیری در لطف بی نهایت
در مهربی ثباتی در عهد بیدوامی.
سعدی.

نابود
رفتنی
نابود شدنی
تباهی پذیر، زوال پذیر، معدوم، میرا، میرنده، هالک، بی ثبات، زودگذر، ناپایدار
فنا شدنی، نابود شدنی
میرا ، ناانوش.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس